عبد الله عبدی
خواندن ۵ دقیقه·۵ روز پیش

یاد مرگ با واسطه امر خارجی

يادآوري با واسطه‌ی امر خارجي خود دو قسم است:

1. واسطه امري واقعـي است.

2. واسطه امري مصنوعي است.

1. واسطه امري واقعـي است.

به طور كلي:

يك انسان اگر اهل عبرت باشد، می‌تواند با بسياري از محسوساتي كه با هر يك از حواس پنجگانه، يعني بينايي و شنوايي و چشايي و بويايي و لامسه درك مي‌شوند، متوجه مرگ و قيامت شود.

اميرالمؤمنين علیه السلام فرموده‌ا‏ند:

«في كل شي‏ء عبرة»

«در هر چيزي عبـرتي است.»

و فرموده‌ا‏ند:

«مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الاِعْتِبَارَ»

«آنچه مايه‌ی عبرت باشد، چقدر زياد است! ولي عبرت گرفتن چقدر كم است!»

به نظر می‌رسد انسان بیشتر عبرت‌هایش از طریق چشم و نگاه کردن است:

امام زين العابدين علیه السلام فرموده‌اند:

«فَإِنَّ الْبَصَرَ بَابُ الاِعْتِبَارِ»

«همانا چشم، درب عبرت گرفتن است.»

اميرالمؤمنين علیه السلام فرموده‌اند:

«نَظَرُهُ عِبْرَةٌ»

«مؤمن با نگاه کردنش عبرت مي‌گيرد.»

یکی از عوامل و موجباتی که انسان را به یاد مرگ و قیامت انداخته و موجب عبرت او می‌شود، دیدن مرگ اطرافیان و ارتحال همشهریان و هم روستاییان و هم وطنان است که به وفور اتفاق میفتد. شما می‌بینی که یکی یکی از این جماعت کم می‌شود، خودت خودت رو موعظه کن و به خودت بگو من استثناء نیستم. یک روز نوبت من هم می‌شود. مرگ شتری است که در خانه همه میخوابد.

متأسفانه خیلی از ما از این امر واضح هم عبرت نمیگیریم.

اوحدی از شاعران و عارفان قشنگ سروده است:

گرگ اجل یکایک ازین گله می‌برد

وین گله را ببین که چه آسوده می‌چرند!

ضرب المثل قشنگی است که می‌گوید: مرغ همسایه غازه

چقدر امام صادق علیه السلام قشنگ فرموده:

«وَ لَمْ يَخْلُقِ اَللَّهُ يَقِيناً لاَ شَكَّ فِيهِ أَشْبَهَ بِشَكٍّ لاَ يَقِينَ فِيهِ مِنَ اَلْمَوْتِ»

«خداوند در باره مرگ يقيني شك ناپذير كه شبيه تر باشد به شك يقين ناپذير نيافريده است.»

یعنی خدا مرگ را آفرید که امری قطعی و یقینی است و هیچ احدی نسبت به آن شک ندارد و همه یقین دارند خواهند مرد اما همین مرگ در دل مردم شبیه ترین امر یقینی به شکی است که در آن ذره ای یقین راه ندارد.

همه شک داریم آیا خواهیم مرد یا جاودانه و همیشه در دنیا هستیم!!!!!! حالا که هستیم پس فعلا هستیم پس حالا حالاها هستیم.

منظورم این هست که شیطان ما را تعمیه می‌کند و القاء می‌کند که مرگ برای همسایه است و تو خیالت راحت باشد که فعلاً نمیمیری. اصلاً خیالت راحتتر، اصلاً نمیمیری. عجیبه گاهی یکی از اعضای خانواده از دنیا می‌رود و طرف خیلی خیلی بیتابی و گریه و زاری می‌کند ولی اصلاً قبول ندارد این شتر درب خانه‌ی او هم خواهد خوابید.

از حضرت عزرائیل علیه السلام نقل شده است که فرموده‌اند:

«وَ مَا مِنْ دَارٍ إِلَّا وَ أَنَا أَتَصَفَّحُهَا كُلَّ يَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ وَ أَقُولُ إِذَا بَكَى أَهْلُ الْمَيِّتِ عَلَى مَيِّتِهِمْ لَا تَبْكُوا عَلَيْهِ- فَإِنَّ لِي فِيكُمْ عَوْدَةً وَ عَوْدَةً حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ أَحَدٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَفَى‏ بِالْمَوْتِ‏ طَامَّةً يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ أَطَمُّ وَ أَطَمُّ مِنَ الْمَوْتِ»

«و هیچ خانه ای نیست مگر این که من روزی پنج بار به آن خانه با دقت نگاه می‌کنم و وقتی خانواده‌ی میت بر میتشان گریه می‌کنند به آنها می‌گویم: برای او گریه نکنید چرا که باز نزد شما برای گرفتن جان یکی از شما برمی‌گردم و آن گاه باز برمی‌گردم و آن قدر بر می‌گردم تا این که احدی از شما باقی نماند. رسول خدا فرمودند: ای جبرئیل! از حیث بلا و حادثه‌ی عظیم، مرگ کافی است. جبرئیل گفت: سخت‌ترین بلاها بعد از مرگ است و بعد از مرگ از مرگ عظیم‌تر است.»

قبلاً از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کردیم که فرموده‌اند:

«فَكَفَی وَاعِظاً بِمَوْتَی عَاینْتُمُوهُمْ»

«كافی است برای موعظه‌ی شما مردگانی كه بالعیان آنها را دیده‌اید.»

ما این همه در اطرافمون و فامیل دیدیم که مرده‌اند حتی در ختم آنها شرکت کردیم اما نمی‌خواهیم به این فکر کنیم نوبت ما هم می‌رسد. تفکر کن. از حقیقت فرار نکن. به خودت بگو این شتری است که درب خانه‌ی همه می‌خوابد. تو محکوم به مرگ هستی. بخشنامه ش صادر شده و خبرش رو خیلی زود بهت می‌دهند.

بد نیست شعر اوحدی رو کاملش رو بخونیم:

قومی که ره به عالم تحقیق می‌برند (یعنی دانایان)

مشکل به ترهات جهان سر بر آورند (به حرفهای باطل و مزخرف توجه نمیکنند)

چیزی که هیچ گونه وفایی نمی‌کند (چیزی که به هیچ وجه به ما وفادار نیست و ما را رها میکند)

من در تعجبم که غم او چرا خورند؟ (تعجب میکنم چرا براش غصه میخورند.)

این جامها چه فایده؟ چون بر کند اجل (این جامها چه فایده ای دارند وقتی در پی همه مرگ است.)

وین پردها چه سود؟ که بر ما همی‌درند (این پرده ها هم سودی ندارند وقتی مرگ در راه است.)

کمتر ز مار و مور شناس آن گروه را (آن گروه را بدتر از مار و مورچه بشمار)

کز بهر مار و مور تن خود بپرورند (که به خاطر مار و مورچه ی قبر تن پروری میکنند)

خواهی گذشت بی‌شک ازین آستانه تو (بدون شک از این دنیا میروی)

و آنان که از پی تو بیایند بگذرند (آنها که بعد از تو هم به دنیا می آیند عاقبت از دنیا میروند)

دست زمانه بر سر مردم کند به صبر (دست روزگار بالاخره خاک قبر بر سر مردمش میریزد)

این خاک را که مردمش امروز برسرند (مردمی که امروز زیر پایشان خاک است)

روزی امیر تخت نشین را نگه کنی (یه روز میاد میبینی که پادشاه)

کز تخت برگرفته، به تابوت می‌برند (از تخت پادشاهی به تابوت منتقل میشود)

ارباب ظلم را به ستم دست روزگار (اهل ظلم را دست روزگار)

از بیخ بر کند، که درختان بی‌برند (ریشه کن میکند چون هیچ نفعی برای بشر ندارند)

گرگ اجل یکایک ازین گله می‌برد (مرگ یکی یکی مردم را می رباید)

وین گله را ببین که چه آسوده می‌چرند! (اما ببین بقیه چه آسوده هستند.)

اکسیر صدق در دل آنها که کار کرد (اگر اکسیر صدق و راستی کسی را تربیت کرد)

اندامشان به خاک نپوسد، که چون زرند (در قبر هم جسمش نمیپوسد چون مثل طلا هستند.)

ای اوحدی، مرو پی‌مرغان دانه چین (دنبال حیواناتی که فقط به فکر شکم هستند نباش)

گر در پی هوای عرش ببینی که می‌چرند (اگر میل عرش داشته باشی میبینی که مثل حیوان میچرند)

هر کس که میمیرد، پیامش این است که از من عبرت بگیر. یک روز هم نوبت توست.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید