فرق است بين اينكه كسي برود نزد خدا با اينكه خداوند برود نزد كسي. ياد مرگ چنان مورد توجه خداوند است و ياد كننده مرگ چنان نزد خداوند عزيز است كه آن باعظمتترين موجود هستي اعلام ميكند: "من نزد او هستم"
قَالَ الله عزّ و جلّ :
«اِنّي عِنْدَ القُلوبِ المُنْكَسِرةِ وَ القُبورِ المُنْدَرِسَةِ»
«من نزد قلبهاي شكسته و قبرهاي كهنه هستم.»
يعني، وقتی قلب کسی بشکند، من در آن هنگام نزدش هستم. همچنین کسی که با حضور در ميان قبور قديمي ياد مرگ و آخرت نمايد، من نزد او هستم. این که فرمود: "انا جلیس من ذکرنی" "من همنشین کسی هستم که یادم کند." شاید مصداقش همین یاد مرگ و قیامت باشد.
امام صادق علیه السلام فرموده اند:
«علمت أن آخر أمري الموت فاستعددت»
«دانستم که آخر کارم مرگ است. پس برای آن خود را آماده کردم.»
امام كاظم علیه السلام کنار قبری حاضر شده چنين فرمودند:
«إن شيئا هذا آخره لحقيق أن يزهد في أوله و إن شيئا هذا أوله لحقيق أن يخاف آخره»
«چيزی که اين آخرش باشد، شايسته است که انسان از اول از آن دل بکند. و چيزی که اين اولش باشد، شايسته است که انسان از آخرش بترسد.»
امام هادی علیه السلام فرموده اند:
«اذكر مصرعك بين يدي أهلك و لا طبيب يمنعك و لا حبيب ينفعك»
«ياد کن بر زمين افتادنت را در ميان خانواده ات در حاليکه هيچ طبيبی نمیتواند تو را از مرگ باز دارد و هيچ دوستی هم نمیتواند به تو فايده ای برساند.»
به خدا قسم این قیمت این سخنان با طلا قابل مقایسه نیست.
سئوالات زنده، پاسخهای مرده
بزرگی از علماء اعلام و سلسله جليله سادات که شايد از ذکر نام شريفش راضی نباشد نقل فرمود: وقتی، پدر علامه ام را در خواب ديدم و پرسشهايي از ايشان نموده و پاسخهايي شنيدم:
1. ارواحی که در عالم برزخ معذّبند، عذاب و سختیهای آنها چگونه است؟ در پاسخ فرمود: آنچه برای تو که هنوز در عالم دنيا هستی میتوان بيان کرد به طور مثال آنست که هر گاه در درّه ای از کوهستان باشی و از چهار سمت کوه های بسيار مرتفعی که هيچ توانايي بر بالا رفتن از آنها نباشد و در حال، گرگی هم تو را دنبال کند و هيچ راه فراری از او نباشد.
2. آيا خيراتی که در دنيا برای شما انجام داده ام، به شما رسيده و کيفيت بهره مندی شما از خيرات چگونه است؟ در پاسخ فرمود: بلی، تمـام آنهـا بـه من رسيده است. و اما کيفيت بهره مندی از آنها را هم به ذکر مثالی برای شما بيان میکنم. هرگاه در حمام بسيار گرم پرجمعيتی باشی که در اثر کثرت تنفّس و بخار و حرارت، نفس کشيدن سخت باشد، در آن حال گوشه ی درب حمام باز شود و نسيم خنک به تو برسد، چقدر شاد و راحت و آزاد میشوی؟ چنين است حال ما هنگام رسيدن خيرات شما.
3. چون بدن پدرم را سالم و منوّر ديدم و تنها لبهای او زخمدار و آلوده به چرک و خون بود، از آن مرحوم سبب زخم بودن لبهايش را پرسيدم و گفتم اگر کاری از دست من برمیآيد برای بهبودی لبهای شما، بفرمائيد تا انجام دهم. در پاسخ فرمود: تنها علاج آن به دست علويه مادر شماست. زيرا سبب آن اهانتی بود که در دنيا به او مینمودم. و چون نامش سکينه است، هر وقت او را صدا میزدم، "خانم سکو" میگفتم و او رنجيده خاطر میشد. و اگر بتوانی او را از من راضی کنی، اميد بهبوديست.
ناقل محترم فرمود: اين مطلب را به مادرم گفتم. در جواب گفت: بلی، پدر شما هر وقت مرا میخواند، از روی تحقير میگفت "خانم سکو" و من سخت آزرده و رنجيده خاطر میشدم ولی اظهار نمیکردم و به احترام ايشان چيزی نمیگفتم و چون فعلاً گرفتار و ناراحتست او را حلال نموده و از او راضی هستم و از صميم قلب برايش دعا میکنم.