عبد الله عبدی
عبد الله عبدی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

یاد مرگ و قیامت (30) آثار ياد مرگ و قيامت (21) ب: آثار ياد مرگ در آراسته شدن به فضائل و ملكات نيك نفساني (10) ميل و دلبستگي به آخرت

تصور کن زندان افتادی و قراره مدتی در زندان باشی و خب با شرایط سخت. در نوشیدنی و خوردنی محدودیت داری، گردش و تفریح نداری، در پوشیدن لباس آزاد نیستی و خلاصه خیلی از آزادیهایی که مردم بیرون از زندان دارن رو تونداری. یا مثلاً مدتی بیمارستان بستری هستی و آزادی مردم سالم که بیرون بیمارستان هستند رو نداری و این دومی رو من خوب چشیدم. به خودت میگی من اینجا رو دوست ندارم من بیرون رو دوست دارم. من دوست دارم از مواهبی که دیگران در بیرون از زندان و بیمارستان ازش برخوردارند برخوردار باشم. در خوراک، در پوشاک، در مسکن، در تفریح، در ازدواج، در سرگرمی و غیره. قطعاً همه میگیم بله کیه که زندان و بیمارستان رو دوست داشته باشه و همه دوست داریم از این مواهب برخوردار باشیم محدودیت نداشته باشیم.

بله جهان آخرت همین تناسب رو با عالم دنیا داره. دنیا همش محدودیت هست نسبت به اونجا. اونجا محدودیتی در کار نیست. از تمام لذتها میتونی برخوردار باشی اون هم لذتهای خالص دائم. بر خلاف اینجا که لذتهاش ناخالص و موقت هستند. من که اسمم فلان هست قراره چند روز دیگه جایی دیگه زندگی کنم که میتونه زندگی آرمانی من باشه. من این همه محدودیت رو نمیخوام من اونجا رو میخوام که تمام آرزوهام اونجا هست. .........

کاش و کاش و کاش راهی باشه که اونجا رو دوست داشته باشیم.

اميرالمؤمنين علیه السلام فرموده ا‏ند:

«كونوا عن الدنيا نزّاها و الي الآخرة ولاّها»

«از دنيا دور و به آخرت نزديك باشيد.»

و نيز به "نوف" فرموده اند:

«يا نوف طوبي للزاهدين في الدنيا، الر‌ّاغبين في الآخرة»

«اي نوف! خوشا به حال گسسته دلان از دنيا و رغبت كنندگان به آخرت.»

ياد مرگ موجب مي‌شود رشته هاي تعلقات قلبيه و محبت به دنيا يك يك پاره گرديده و به سمت آخرت افكنده شوند.

علامه مجلسي رحمة الله علیه فرموده اند:

«... كثر‌ة ذكر الموت توجب الزهد في الدنيا و الميل الي الاخرة ... »[1]

«زیاد ياد مرگ کردن موجب زهد (قطع علاقه) در دنيا و موجب ميل (علاقه) به آخرت ميشود.»

چرا كه ياد مرگ به انسان مي باوراند كه:

اصل دنيا ناپايدار است.

وجود انسان ناپايدارتر.

و تلذذات و دلبستگيها در آن از اين هم ناپايدارتر است.

در مقابل، جهان آخرت باقي است.

و همچنين است وجود انسان در آن.

و همچنين اسـت تلـذذات اخـرويه.

و عقل و قلب، تلذذات پايدار ميطلبند نه ناپايدار.

قال مولانا اميرالمومنين علیه السلام:

«قره عينه فيما لايزول و زهادته فيما لايبقي»

«نور چشم تقواپيشگان در هر چيز پايدار و دل گسستگي آنها از هر چيز ناپايدار است.»

امام خمینی رحمة الله علیه فرموده اند:

«و اگر قلوب مطلع شوند كه اين عالم دنيا پست‏ترين عوالم است و دار فنا و زوال و تصرم و تغير است و عالم هلاك و نقص است و عوالم ديگر كه بعد از موت است هر يك باقى و ابدى و دار كمال و ثبات و حيات و بهجت و سرور است، فطرتا حب آن عالم را پيدا مى‏كنند و از اين عالم گريزان گردند.»

دو چشـم روشـن از انـوار سرمد گشـوده سـوي آن مـلك مؤبـّد

به جان مشتاق ملك بي زوال است كه بيـ زار از جهـان انتقـال است

جهــان بي قــرار اي هوشمـندان روان پـاك خوبـان راست زندان

پس از مـرگ تـن آمـد زنـدگاني تـن خـاكي نپـايد جـاوداني

ز لطـف مهـربــان يـار وفـادار همي بينـد يكي بس نغـز گلزار

از اين باغ و ‌چمن گر چشم پوشي بدان گلشن شراب وصـل نوشي

از اين خاكي قفس چون پر فشاني در آنجـا طايـر قـدس آشيـاني

در آنجا نيست دل را رنج و محنت نه رشك آرزو نه اشك حسرت

نـه دامي غيـر زلـف خوبـرويان نه شامي غيـر گيسـوي نكويـان

تـو مـا را اي شهنشـاه كريمـان دري بگشـا بـه باغ اهل ايمـان

در بعضی آثار نقل کرده‏اند که ذوالقرنين پس از گشودن شهرها در خاور و باختر، همچنان روی در شهرها نهاد و همی گشت و گروه گروه را دعوت همی کرد تا به قومی رسيد همه هم‏رنگ و هم‏سان بودند. در سيرت و طريقت، پسنديده و در اخلاق و اعمال، شايسته. بر يک دگر مهربان و کلمه‏‏ی ايشان يکسان. نه قاضی‏شان به کار بود و نه داور! همه بر يک دگر مشفق چون پدر و برادر. نه يکی درويش و يکی توانگر يا يکی شريف و ديگری وضيع. بلکه همه يکسان بودند و برابر! در طبعشان جنگ نَه و در گفتارشان فحش نَه! در کردارشان زشت نَه و در ميانشان بدخوی و جِلف و جفاکار نَه. عمرشان دراز ولی آرزوهايشان کوتاه بود! و بر در خانه‏ها گورها کنده بودند تا پيوسته در آن نگرند و ساز رفتن سازند و سراهای ايشان را در نبود.

ذوالقرنين چون آنان را بديد، در کار ايشان خيره بماند و گفت: ای قوم؛ شما چه قوميد که در شرق و غرب بگشتم مانند شما گروه نديدم و چون سيرت و اخلاق شما هيچ سيرت و اخلاق نپسنديدم. مرا از کار و حال خويش خبر کنيد و هر چه پرسم مرا جواب دهيد.

نخست آن که چرا نزديک سراهای خويش گورها کنده‏ايد؟

گفتند: تا پيوسته مرگ به ياد داريم و چون ما را بازگشت آن جا خواهد بود، دل بر آن نهيم ...

1- بحار الأنوار ج72 ص128

یاد مرگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید