وقتی تو در ابعاد مختلف زندگی اعم از اصل وجود و حیاتت و بقاء و آنچه مستلزم بقاء توست و از جهات مختلف معنوی زمین بخوری و خودت نتوانی برای خودت چاره ای بیندیشی و به شدت محتاج به کسی میشوی که بتواند تو را نجات بدهد، ناگهان یک نسیم غیبی میوزد و مشکل را حل میکند. این را اسمش را میگذارند رحمت.
از یاد مرگ نترس. خدا آن را عامل غم و محرومیت و ترس مذموم قرار نداده است. یاد مرگ کنی خدا بهت آفرین میگه و دوستت میداره و میشی محبوبش و از آسمان رحمت خودش رو بر سرت سرازیر میکنه.
ياد مرگ موجب نزول رحمت حق بر انسان ميشود.
امام صادق علیه السلام فرموده اند:
«وَ هُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِيُّ ص فِكْرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ مَا يَحُلُّ أَطْنَابَ خِيَامِ الدُّنْيَا وَ يَشُدُّهَا فِي الْآخِرَةِ وَ لَا يُشَكُّ بِنُزُولِ الرَّحْمَةِ عَلَى ذَاكِرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَةِ وَ مَنْ لَا يَعْتَبِرُ بِالْمَوْتِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ فِي الْقَبْرِ وَ تَحَيُّرِهِ فِي الْقِيَامَةِ فَلَا خَيْرَ فِيهِ»
«اين كه نبي اكرم صلی الله علیه و اله فرمودهاند: "يك لحظه تفكر از يك سال عبادت بهتر است"، تفكر در مرگ و ذكر آن است. آن لحظه اي كه انسان طناب خيمه ی دنيا را باز کرده و آن را در آخرت ميبندد. و شكي نيست در نزول رحمت الهيه بر كسي كه چنين ياد مرگ نمايد. و كسي كه از مرگ و قلـّت چاره اش و كثرت عجزش و طولاني بودن اقامتش در قبر و تحيـّرش در قيامت عبرت نگيرد، هيچ خيري در او نيست.»
موعظه رسول خدا صلی الله علیه و اله
رسول اكرم صلی الله علیه و اله فرموده اند:
«يقول القبر الميت حين يوضع في قبره ويحك يا ابن آدم ما غرك بي أ لم تعلم أني بيت الفتنة و بيت الظلمة و بيت الوحدة و بيت الدود ما غرك بي إذ كنت تمر بي مرارا فإن كان صالحا أجاب عنه مجيب للقبر فيقول أرأيت إن كان ممن يأمر بالمعروف و ينهي عن المنكر فيقول القبر إني إذا أتحول عليه خضراء و يعود جسده نورا و تصعد روحه إلي الله»
«زماني كه ميّت در قبرش گذاشته ميشود، قبر به ميّت چنين ميگويد: اي پسر آدم؛ واي بر تو، چه چيز تو را بر من جرأت داد؟ آيا ندانستي كه من خانه ی فتنه ام؟ و خانه ظلمتم؟ و خانه ی تنهاييم؟ و خانه كرم ها هستم؟ چه چيز تو را بر من جرأت داد؟ تو كه مكرر از كنار من عبور كردي.
اگر آن ميت فرد صالحي بوده باشد، صدايي به قبر مي گويد: آيا چنين ميبيني اگر او از كساني باشد كه امر به معروف و نهي از منكر ميكرده است؟ قبر جواب ميدهد: بنابر اين براي او سبز و آبـاد ميشوم. آن گاه جسدش نوراني شـده و روحش به سوي خداوند بالا ميرود.
در دنيای جهنم رفته
سيد اجلّ اکمل مؤيد، علامهی نحرير، بهاء الدين، سيد علی بن سيد عبد الکريم نيلی نجفی که جلالت شأنش بسيار و مناقبش بیشمار است و تلميذ شيخ شهيد و فخر المحققين است در کتاب "انوار المضيئه" در ابواب فضائل اميرالمؤمنين علیه السلام به مناسبتی اين حکايت را از والدش نقل کرده که:
در قريه ی نيله که قريه ی خودشان باشد، شخصی بود که توليت مسجد آن قريه با او بود. روزی از خانه بيرون نيامد. او را طلبيدند. عذر آورد که نمیتوانم. چون تحقيق کردند، معلوم شد که بدن او به آتش سوخته است. سوای دو طرف رانهای او تا طرف زانوها که از آسيب سوختن محفوظ مانده و ديدند درد و الم او را بیقرار کرده. سبب آن را از او پرسيدند. گفت: در خواب ديدم که قيامت بر پا شده و مردم در حَرَج عظيمند و بسيار به آتش میروند و من از آن کسانی بودم که به بهشت میرفتم. به پلی رسيدم که عرض و طول آن بزرگ بود. گفتند که اين صراط است. پس ما از آن عبور کرديم و هر چه از آن طی میکرديم عرضش کم و طول آن بسيار میگشت تا رسيد به جايی مثل تيزی شمشير شد. نگاه کرديم در زير آن ديديم که وادی بسيار بزرگی است و در آن آتش سياهی است و در آن جمره هايي (قطعه های برافروخته آتش) مثل قله ی کوه و مردم بعضی نجات می يابند و بعضی در آتش می افتند و من پيوسته ميل میکردم از طرفی به طرف ديگر مثل کسی که بخواهد بيفتد. تا خود را رسانيدم به آخر صراط. به آنجا که رسيدم، نتوانستم خودداری کنم که ناگاه در آتش افتادم و فرو رفتم در ميان آتش. پس خود را رساندم به کنار وادی و هر چه دست انداختم، دستم به جايي بند نشد و آتش مرا پايين میکشيد به قوت جريان خود و من استغاثه میکردم. عقل از من پريده بود. پس، مُلهَم شدم به آنکه گفتم: يا علی بن ابی طالب! پس نظر افکندم ديدم مردی در کنار وادی ايستاده. در دلم افتاد که او علی بن ابی طالب علیه السلام است. گفتم: ای آقای من؛ يا امير المؤمنين! فرمود: دست خود را بياور نزديک. پس، کشيدم دست خود را به جانب آن حضرت. پس، گرفت دست مرا و کشيد مرا بيرون و افکند مرا در کنار وادی. پس، آتش را از دو طرف ران من دور کرد به دست شريف خود که من وحشت نموده از خواب جستم و اين حال خود را ديدم که ببينيد که سالم نمانده بدن من از آتش مگر آنجايي که امام دست ماليده. پس، مدت سه ماه مرهم کاری کرد تا سوخته ها بهتر شد. و بعد از آن کم بود که نقل کند اين حکايت را به جهت احدی مگر آنکه تب میگرفت او را.