ویرگول
ورودثبت نام
عبد الله عبدی
عبد الله عبدی
خواندن ۵ دقیقه·۴ ماه پیش

یاد مرگ و قیامت (35) ج: نسيان و غفلت از مرگ و آخرت (1)


تا به حال از آثار زیبای یاد مرگ و معاد سخن گفتیم. بد نیست سری بزنیم به نکوهشها از غفلت و فراموشی مرگ و معاد.

همان گونه كه ياد مرگ، بسيار ممدوح و آثار زيبای بسياری دارد، در مقابل، نسيان و غفلت از آن بسيار مذموم و آثاری زشت، وخيم و مهلك در پی دارد چنانچه آیات و روایات متعددی بر آن دلالت دارند:

1. قَالَ الله عزّ و جلّ :

«وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ»[1]

«قيامت كه وعده‏‏ی آن حق است، نزديك شد. در آن هنگام چشمان مردم كافر از شدت ترس و اضطراب، خيره می‌ماند و فرو بسته نمی‌شود. می‌گويند: وای بر ما كه به امور دنیا مشغول شدیم و از این روز غافل گشتیم و در باره‏‏ آن نیندیشیدیم. بلكه با معصیت خدا و پرستش غیر خدا ستم كردیم.»

میبینی؟! طرف مُرده و رفته اون دنیا حالا میبینه یه مدت خیلی خیلی اندک مشغول دنیا شده اما یه مدت طولانی، خیلی خیلی طولانی، باید عذاب رو تحمل کنه و شاید تا خدا خدایی میکنه.

هیچ دانشمندی در این دنیا نتونسته ثابت کنه بعد از مرگ خبری نیست. فقط همه هوای نفسشون تمایل داشت شیرینیهای موقت ناخالص دنیاشون رو تلخ نکنند با یاد مرگ. خودشون رو زدن به کوری و جهل. حالا میبینه چه خبراست بعد از مرگ. در حد یه عذاب کامل پشیمون میشه. با تمام وجود میگه خدایا غلط کردم برم گردون آدم میشم کارهای خوب میکنم. بهش میگن خفه. اگر یه ذره فکر میکردی آخرت پایدار رو به دنیای ناپایدار فانی نمیفروختی.

1. و قَالَ عزّ و جلّ :

«فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا»[2]

«پس بچشيد (عذاب جهنم را) به سبب اينكه فراموش كرديد ديدن اين روز(روز قيامت) را.»

بله دستور این است که مرگ و قیامت رو فراموش نکن که این هم به صلاح خودته نه خدا. حالا اگر گوش نکردی و قیامت رو فراموش کردی بهت میگن بچش عذاب جهنم رو به خاطر این که فراموش کردی مرگی و قیامتی هم هست.

2. و قَالَ عزّ و جلّ :

«إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ»[3]

«همانا كساني كه از راه خدا گمراه گشتند، براي آن­ها عذابي شديد است. به سبب اين­كه روز حساب را فراموش كردند.»

افسوس که عمر در بطالت بگذشت

با بار گنه بدون طاعت بگذشت

فردا که به صحنه مجازات روم

گویند که هنگام ندامت بگذشت

«رُوِيَ عَنْ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ع أَنَّهُ كَانَ يُفَكِّرُ فِي طُولِ اللَّيْلِ فِي أَمْرِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَيَسْهَرُ لَيْلَتَهُ وَ لَا يَأْخُذُهُ النَّوْمُ ثُمَّ يَقُولُ عِنْدَ الصَّبَاحِ اللَّهُمَّ أَيْنَ الْمَفَرُّ وَ أَيْنَ الْمُسْتَقَرُّ اللَّهُمَّ لَا مَفَرَّ إِلَّا إِلَيْكَ»

نقل شده است که حضرت یحیی بن زکریا علی نبینا و اله و علیه السلام در طول شب مدام و پیوسته در باره بهشت و جهنم تفکر می‏کرد و شبش را این چنین شب زنده داری میکرد و خواب او را نمی‏ربود. صبح که می‏شد می‏فرمود: خدایا! کجاست که به آنجا فرار کنم و کجاست که در آنجا مستقر شوم. خدایا هیچ جای فراری نیست الا به سوی تو.

کسی که مرگ را و قیامت را فراموش کند، پشت به خدا و پشت به قرآن کرده است. پشت به معصومین علیهم السلام کرده است. پشت به سعادت خودش کرده است و عنصری میشود که از او شرّ به فضای جامعه تراوش می.شود. از کوزه برون همان تراود که در اوست.

من عزرائيل هستم!

يکی از پادشاهان خواست با مرکب خود گردشی کند. پس دستور داد لباس برايش آوردند. بعد از چندين بار، يک لباس را پسنديد و پوشيد. سپس مرکبی طلبيد و بهترين مرکب­ها را برگزيد. بر آن سوار شد. لشکريانش اطراف او را گرفتند. مردم همه جمع شدند و تماشا می‏‏کردند. او را تکبّری گرفت. در اين هنگام شخصی نزديک او آمد و بر او سلام کرد. اما او جواب سلامش را نداد. آن شخص لجام مرکب او را گرفت. شاه گفت: لجام را رها کن که کار بزرگی را مرتکب شده‏‏ای. آن شخص گفت: من کاری با تو دارم. شاه گفت: صبر کن تا پياده شوم. او گفت: نه بلکه همين جا با تو کار دارم. پادشاه سرش را پايين آورد و او در گوشش گفت: من عزرائيل هستم. رنگ شاه پريد، زبانش بند آمد و به سختی گفت: اجازه بده تا نزد عيال و اهلم بروم و وصيت­هايم را انجام دهم و با آن­ها خداحافظی کنم. عزرائيل گفت: ديگر آن­ها را نخواهی ديد. در همان حال جان او را گرفت و او مانند چوب خشکی بر زمين افتاد.[4]

خب حالا یاد مرگ تلخه بابا پا رو اعصاب و روان مردم نگذار ولمون کن بذار خوش باشیم!!!

باشه من ولش کنم مرگ از شما دور میشه؟ عجب خواسته احمقانه ای! مثل این که بگیم جاده به طرف دهانه آتشفشان فعاله و خطر مرگ داره و بگه ولمون کن بابا بذار خوش باشیم. خوش باشی حرکتت به سمت مرگ متوقف میشه؟ از مرگ نجات پیدا میکنی؟ خوش باشی هنگام مرگ هم بهت میگن خوش باش؟ تو تحمل زوزه گرگ رو در جنگل اگر تنها باشی نداری اون وقت تحمل زوزه زبانه های آتش جهنم رو که حرارتش قابل قیاس با حرارت آتش دنیا نیست رو تحمل میکنی؟ نمیدونم چرا اصرار میکنی دو سه روز خوش باشی به همه هم افکارت رو تزریق میکنی در حالی که میلیونها سال گرفتاری قرار هست نصیبت بشه و این رو نشر نمیدی. وای به حال کسی که بخواد با خدا در بیفته. خدا خیلی زود بهت نشون میده دنیا صاحب داره. بهت نشون میده یه من ماست چقدر کره میده. بهت نشون میده در برابر خود به اندازه یه پشه قدرت نداری و نمیتونی از خودت دفاع کنی. بهت نشون میده تمام سلولهای بدنت تحت امر خدا هستند و اگر خدا اراده کنه بعضی سلولها یه جور دیگه کار میکنند تا چه مرگی رو بیشتر بپسندی.

1- انبياء - 97

2- سجده - 14

3- ص - 26

4- سيمای معاد

فراموش کردن مرگغفلت از مرگیاد مرگفرار از یاد مرگنکوهش غلت از مرگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید