ویرگول
ورودثبت نام
عبد الله عبدی
عبد الله عبدی
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

یاد مرگ و قیامت (7) مقدمه (7) كيفيت بحث از مرگ و معاد

همان گونه که عرض شد مهمترین هدف از بحث پيرامون مرگ و معاد، انقلاب قلب و پديد آمدن حالت خوف و هراس هنگام بحث از مرگ و اهوال قيامت است كه كاربردي بسیار مفید در دوری از گناه و درمان شهوات و دل کندن از دنیا و دخول به بهشت دارد. لذا براي اكمال استفاده از مباحث مربوط به مرگ و معاد، توصيه مي‏شود از موارد زير پرهيز شود:

1- بيان مطالبي كه ذهن را مشغول كرده به طوري كه مانع از تأثر قلب گردد (مانند سؤال و جواب­هاي نامناسب و بي­جا)

2- غور علمي بيش از حدّ و نابجا

3- بيان مطالب مضحك

مناسبت بحث از نظر زماني:

طرح مطالب مربوط به مرگ و معاد، زمان خاصی ندارد و ما در هر زمان میتوانیم متذکر این معنا باشیم که روزی از دنیا خواهیم رفت و این که اهل گناه و اهل شهوات چه عواقب وخیمی در قیامت دارند ولی یاد مرگ در شب مؤثرتر از روز است و امام سجاد علیه السلام هر نيمه شب دعايي مشتمل بر ياد مرگ مي‏خوانده ‏اند. همچنین در زمانی که شاهد احتضار و مرگ کسی هستیم تا تشييع جنازه و غسل و كفن و دفن او حتي بعد از دفنش، طرح مسائل مربوط به آخرت تأثير عمیقتری دارد.

امام زين العابدين علیه السلام هر شب اين دعا را در دل شب ـ آن هنگام که چشمها در خواب بودند ـ می‏خواندند:

«إِلَهِي غَارَتْ‏ نُجُومُ‏ سَمَائِكَ‏ وَ نَامَتْ عُيُونُ أَنَامِكَ وَ هَدَأَتْ أَصْوَاتُ عِبَادِكَ وَ أَنْعَامِكَ وَ غَلَّقَتِ الْمُلُوكُ عَلَيْهَا أَبْوَابَهَا وَ طَافَ عَلَيْهَا حُرَّاسُهَا وَ احْتَجَبُوا عَمَّنْ يَسْأَلُهُمْ حَاجَةً أَوْ يَنْتَجِعُ مِنْهُمْ فَائِدَةً وَ أَنْتَ إِلَهِي حَيٌّ قَيُّومٌ لَا تَأْخُذُكَ‏ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ‏ وَ لَا يَشْغَلُكَ شَيْ‏ءٌ عَنْ شَيْ‏ءٍ أَبْوَابُ سَمَائِكَ لِمَنْ دَعَاكَ مُفَتَّحَاتٌ وَ خَزَائِنُكَ غَيْرُ مُغَلَّقَاتٍ وَ أَبْوَابُ رَحْمَتِكَ غَيْرُ مَحْجُوبَاتٍ وَ فَوَائِدُكَ لِمَنْ سَأَلَكَهَا غَيْرُ مَحْظُورَاتٍ بَلْ هِيَ مَبْذُولَاتٌ‏ أَنْتَ إِلَهِيَ الْكَرِيمُ الَّذِي لَا تَرُدُّ سَائِلًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ سَأَلَكَ وَ لَا تَحْتَجِبُ عَنِ أَحَدٍ مِنْهُمْ أَرَادَكَ لَا وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَا تُخْتَزَلُ حَوَائِجُهُمْ دُونَكَ‏ وَ لَا يَقْضِيهَا أَحَدٌ غَيْرُكَ اللَّهُمَّ قَدْ تَرَانِي وَ وُقُوفِي وَ ذُلَّ مَقَامِي بَيْنَ يَدَيْكَ وَ تَعْلَمُ سَرِيرَتِي وَ تَطَّلِعُ عَلَى مَا فِي قَلْبِي وَ مَا يَصْلُحُ بِهِ أَمْرُ آخِرَتِي وَ دُنْيَايَ اللَّهُمَّ إِنْ ذَكَرْتُ الْمَوْتَ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ وَ الْوُقُوفَ بَيْنَ يَدَيْكَ نَغَّصَنِي مَطْعَمِي وَ مَشْرَبِي وَ أَغَصَّنِي بِرِيقِي وَ أَقْلَقَنِي عَنْ وِسَادِيوَ مَنَعَنِي رُقَادِي كَيْفَ يَنَامُ مَنْ يَخَافُ بَيَاتَ مَلَكِ الْمَوْتِ فِي طَوَارِقِ اللَّيْلِ وَ طَوَارِقِ النَّهَارِ أَمْ كَيْفَ يَنَامُ الْعَاقِلُ وَ مَلَكُ الْمَوْتِ لَا يَنَامُ لَا بِاللَّيْلِ وَ لَا بِالنَّهَارِ يَطْلُبُ قَبْضَ رُوحِي بِالْبَيَاتِ أَوْ فِي آنَاءِ السَّاعَاتِ ثُمَّ يَسْجُدُ وَ يُلْصِقُ خَدَّهُ بِالتُّرَابِ وَ هُوَ يَقُولُ أَسْأَلُكَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عَنِّي حِينَ أَلْقَاكَ»

«ای خدای من؛ ستارگان آسمانت پايين آمده و چشمهای مردمت در خواب فرو رفته و صدای بندگان و چهارپايانت خاموش گشته ‏اند و پادشاهان دربهای بارگاه خود را به روی بندگانت بسته‏ اند و نگهبانانشان گرد آن دربها دور می‏زنند و از کسانيکه حاجتی از آنها داشته باشند يا خير و فائده‏ایی طلب می‏کنند، در حجاب قرار گرفته ‏اند. ولی تو ای خدای من؛ زنده و قائم به همه اموری. نه چرت تو را می‏گيرد نه خواب و اشتغال به امری تو را از توجه به امری ديگری باز نمی‏دارد. دربهای آسمانت برای هر کس که تو را بخواند، باز است و خزائن و گنجينه ‏های تو بسته نيستند و درهای رحمتت در پشت پرده قرار نگرفته‏ اند و احسانها و خيرات تو برای هر کس که آنها را بخواهد، منع نشده بلکه بذل و بخشش شده است.

پس تو ای خدای کريم و بزرگوار من که رد نمی‏کنی هيچ سائلی از مؤمنين را که از تو چيزی بخواهد و در پرده قرار نمی‏گيری از کسی که تو را خواسته است. نه؛ قسم به عزّت و جلالت حوائج آنها را به غير خود واگذار نمی‏کنی. و کسی نيست آنها را برآورده کند غير از تو.

ای خدای من؛ می‏بينی مرا و ايستادنم را و ذلت مقامم را و می‏دانی آنچه را که در باطن من است و آگاهی بر آنچه که در قلب من است و بر آنچه که بسبب آن امر دنيا و آخرت من اصلاح می‏شود.

ای خدای من؛ اگر مرگ را و هول و هراس روز قيامت را و ايستادن در پيشگاهت را ياد کنم، خوردن و آشاميدن را بر من تلخ می‏گرداند و آب دهان را بر من گلوگير می‏کند و مرا بر بالشم بی‏قرار می‏سازد و از خوابيدن منعم می‏نمايد. و چگونه بخوابد کسی که می‏ترسد ملک الموت او را در حوادث روز و شب دريابد؟ بلکه چگونه عاقل بخوابد درحاليکه ملک الموت نه در روز می‏خوابد و نه در شب و به دنبال قبض روح او در شب يا هر ساعت ديگر است؟ (سپس حضرت سجده نموده و گونه ‏‏ی خود را به خاک چسبانيده و چنين می‏گفتند:)

راحتی و آسايش را در هنگام مرگ و عفو و گذشتت از من هنگام ملاقات خويش را از تو می‏خواهم.»

همه مقهور او، او مقهور مرگ

«حکيمان و دانشمندان از ايران و هند و روم و ... کنار جنازه ‏‏ی اسکندر که آن را در ميان جواهر و طلا غرق کرده و در تابوت طلا و جواهرآگين گذارده بودند، قرار گرفتند که برجسته‏ ترين آن­ها "ارسطاطاليس" به سايرين رو کرد و گفت: به پيش آئيد و هر يک از شما سخنی بگوئيد تا برای خواص تسلی خاطر بوده و برای عامه ‏‏ی مردم مايه ‏‏ی پند و موعظه باشد. آنگاه خود به عنوان نخستين نفر برخواست و دستش را بر تابوت گذارد و گفت: اَصْبَحَ آسِرَ الاُسَراءِ اَسيراً. آن­کس که اسيرکننده‏‏ ی اسيران بود، عاقبت خود اسير گشت.

شخص دومی گفت: هذا الْمَلِکُ کان يَخْبَاُ الذَّهَبَ فَقَدْ صارَ الذَّهَبُ يَخْبَاُهُ اين همان پادشاهی است که طلاها را جمع می‏کرد و در بر می‏گرفت. ولی اينک طلاها او را در بر گرفته است.

سومی گفت: ای کسي که مرگ را در پشت سر و آرزويت را پيش رو قرار داده بودی، چرا مرگ را از خود دور نکردی تا به بعضی از آرزوهايت برسی؟

ديگری گفت: ای کسی که همواره در توسعه‏ طلبی و تلاش بودی؛ به جمع ‏آوری اموری پرداختی که هنگام احتياج، تو را به خود واگذاشت و در جمع ‏آوری آن­ها مرتکب جنايت­ها شدی و حال آن­که آن­ها را برای ديگران جمع کردی و تنها گناه و وبال برای تو باقی ماند.

پنجمی گفت: تو واعظ و پند دهنده ‏‏ی ما بودی و اينک هيچ موعظه‏ ای برای ما مؤثرتر از مرگ تو نيست. بنابر اين کسی که دارای عقل است، در اين باره بينديشد و کسی که خواهان عبرت است، بايد عبرت بگيرد.

ديگری گفت: چه بسا افرادی که از نظر تو غايب بودند ولی سخت از تو وحشت و ترس داشتند. اما همان­ها امروز در حضور تو هستند، ترس از تو ندارند.

هفتمی گفت: چه بسا افرادی که علاقه ‏‏ی شديد به سکوت تو داشتند ولی سکوت نمی‏کردی و همان­ها امروز علاقه به شنيدن سخن تو دارند، اما سخن نمی‏گويي.

ديگری گفت: اين شخص چقدر اشخاص را کشت تا اين­که نميرد. ولی عاقبت مُرد.

نهمی گفت: ای کسی که زمين با اين طول و عرض بر تو تنگ بود؛ کاش می‏دانستم اينک که چند وجب از زمين، تو را در بر گرفته است، حالت چگونه است.

ديگری گفت: ای کسی که غضبت مرگ بود؛ چرا بر مرگ غضب نکردی؟»

دوستان! جهنم ما قطعی است مگر این که همیشه یادمان باشد همیشه در معرض تهدید مرگ هستیم و خود را برای آن آماده کنیم. آنچه قطعاً برای ما اتفاق خواهد افتاد، نهایت حماقت است که از یاد آن فرار کنیم و نخواهیم به آن فکر کنیم چون کاممان را تلخ میکند. ماشینی که ترمزش بریده و به سمت دره در حرکت است و ما نمیتوانیم آن را متوقف کنیم، چشمانمان را ببندیم و نخواهیم به آن فکر کنیم در حالی که میتوانیم تدبیری برای نجات بیندیشیم حتی در همین حال در ماشین بپردازیم به شادی تا در این لحظات بسیار کوتاه شاد باشیم. این حماقت محض است.

این درست نیست که از بنده حقیر متنفر باشی چون کامت را تلخ کردم. دوست آن است که نسبت به یک خطر عظیم حتمی به تو هشدار دهد هر چند برایت خوشایند نباشد. دوست آن نیست که در برابر این خطر عظیم حتمی به تو کمک کند تا بهتر آن را از ذهن پاک کنی.

فرار از مرگفرار از یاد مرگتنفر از یاد مرگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید