یکی از علت های نابودی حکومت های باستانی ما در معرفت پهلوانی و انسانیت آنان نهفته است.هر حکومتی از روم ،اعراب ،یونان حتی روس ها اگر جایی را میگرفتند مردم آنجا را مجبور میکردند تا به شیوه و سبک آن ها درآیند حتی زبان و خط و دین و رسم و رسوم مردم را عوض میکردند اما ما با احترام به سرزمین های فتح شده در واقع مار زخمی ضعیف شده را قوی میکردیم و به جان خودمان می انداختیم نمونه اش اشکانیان و ساسانیان که بارها اعراب را از قحطی و خشکسالی نجات دادند و بر آنان سخت نگرفتند و حتی بعضی از فرماندهان سپاه خویش را از آنان گذاشتند به گونه ای که در سپاه اعزامی فرخ زاد به قادسیه سی هزار سرباز عرب وجود داشت که اینان همه بما خیانت کردند.فکرش را بکنید اگر شیوه روس ها اعراب یا یونان علنی را هخامنشیان میگرفتند الان نیمی از جهان زرتشتی بودند و به زبان ما سخن میگفتند.
گزینه بعدی اختلافات طبقاتی که بمرور باعث شد افراد رده بالای ارتش فقط از نام خانوادگی معتبری برخوردار باشند و در جنگ و عمل عملا کارایی خاصی نداشته باشند و در جنگ های تن به تن یا گروهی کشته شوند.یک فرمانده نظامی نباید از روی نام پدر انتخاب شود بلکه باید از یک سرباز ساده با جنگ و دلاوری شروع کند و به همه اصول جنگ و سیاست مسلط شود و ترقی کند و سپس سپه سالار شود و به کارزار بعنوان سردار برود.
از دیر باز و از زمان کیانیان و پیشدادیان تا کنون همواره ملل مختلف دشمن ما بودند از ترکان و تازیان و فرنگیان تا روس ها و افغان ها و....اما ما سیاست بازداری نداشتیم نه آن ها را قلع و قمع کردیم و نه آن ها را به دوستی و اتحاد ابدی کشاندیم بلکه همیشه بعنوان دشمن نگاه داشتیم پس طبیعی است که دشمن ذات پهلوانی ما را ندارد و در مواقع قحطی و بیماری و فلاکت ما را به خفقان و نابودی میکشاند و کمکی نمیکند و مارا از دم تیغ میگذراند.
ما سازمان های مخوفی مثل حشاشین در دوران باستان نیاز داشتیم..و متاسفانه نخبه ترین نیروها مثل جاویدان ها یا رستاخیزها فقط برای پاسداری از شاه شاهان ترتیب داده میشدند در صورتی که اینان حتی باید جلوتر از اسواران و طلایه داران به جنگ دشمن میرفتند و باید همیشه گروهی را یا موانعی پشت سر خویش میگذاشتند که بارها فریب حمله از پشت و خیانت را نخورند.
ما هیچگاه (بجز زمان های محدودی مثل کریم خان و...)تعادل رفتاری در شاهی نداشته ایم شاهان ما یا خوب خوب بودند یا ظالم ظالم در صورتی که یک شاه باید هم ظالم باشد هم عادل هم مهربان ( نمونه ای کامل از شاه از نظر من خسرو انوشیروان ، داریوش بزرگ و مهرداد آسمانی)
ما بارها تجربه را تجربه کردیم...تک فرماندهی بودن چه جاهایی که ما را در اوج پیروزی به شکست نکشاند مثل پلاته و قادسیه که با کشته شدن مردونیه و رستم همه چیز تمام شد در حالی که اعراب همیشه در یک سپاه بیش از پنج فرمانده داشتند که با هلاکت یکی از آنان دیگری زمام جنگ را بر عهده میگرفت.
دوران باستان ما اگر از امپراطوری هخامنشی و نحوه شکست ها و فروپاشیش(در اواخر حکومت) درس میگرفتند چه بسا که تا بامروز هم ما مردمانی با زبان پهلوی و خط پهلوی و زرتشتی بودیم و مرزهایمان از چین تا دانوب و مصر بود.
حسرت این را میخورم که چرا در مواقع نبرد به فکر لشکر ذخیره نبودیم و بارها شاه هایمان بعد از شکست به دنبال جمع کردن نیروی ذخیره میرود آخر چه کسی با یک شاه شکست خورده بیعت میکند؟(داریوش سوم هخامنشیان و یزدگرد ساسانی)
ما با شکوه ترین اشرف مخلوقات آفریدگار یکتا بودیم اما سیاست های غلط و کشتن استعداد ها بخاطر پدر گرای و قوم گرایی و ... ما را به فرطه مغلوب شدن بوسیله پست ترین ها کشاند.
پسر هیچ پدری نباید بخاطر نام پدرش محترم شمرده یا سرزنش شود وگرنه اورالیان یک سرباز ساده که ژنرال شده بود روم را که ضعیف شده بود ابر قدرت کرد و پسر همان اورالیان روم را به نابودی کشاند.....
لعنت خدا بر شاهان بی کفایت و درود خدا بر شاهان با غیرت و وطن دوست و مدبر که یک شاه نباید فراموش کند که وطن یعنی هموطن باید مردم را قوی کرد تا خود قوی شود....