این ماه جزو قشنگ ترین ماه های کتابخونیم بود
باورتون میشه یه کتاب بتونه کل روز و شبتونو درگیر خودش کنه؟ باور کنید چون کتابخونه نیمه شب دقیقا همینکارو با روح و روانتون میکنه درحدی که من هر قسمتیش تموم میشد با خودم میگفتم وای خدای من چقدر راست میگه چقدر این لحظش شبیه حرفایی هست که به خودم میگم
ولی کاش تو دنیای واقعی هم وجود داشت همچین کتابخونه ای که بتونی فقط یکبار هم شده بری داخلش و با حسرت هات روبه رو بشی کاش مثل خانم کتابدار یکی بود همیشه کمکمون میکرد تا از لحظات سخت بیارتمون بیرون
ولی خب در نهایت چیزی که واضح بود این بود که بهترین زندگی همین زندگی هست که ماها الان توش قرار داریم و به قول نورا اگر اتفاقی برام بیوفته دوست دارم خودم هم اونجا باشم، همون تصمیم هایی که گرفتیم بهترین تصمیم های اون لحظه بودن پس به خودمون سخت نگیریم
ولی من از وقتی این کتابو تموم کردم خیلی روی انتخاب هام حساس تر و دقیق تر شدم یه جورایی خیلی بیشتر فکر میکنم روشون خیلی برسیشون میکنم، که یه وقت نتایج بدی نداشته باشه هر بار میام تصمیمی بگیرم میگم امیدوارم تصمیم درست این باشه یا نکنه اینکار من تبعات بدی داشته باشه برام، درصورتی هدف کتاب اینه که بگه هر تصمیمی در یک لحظه ای گرفتی بهترین تصمیم بوده و قلم زندگیت دست خودته هرکاری فکر میکنی درسته انجام بده و به فکر چیزای دیگه نباش دقیقا مثل اون بخش کتاب که میگفت:اگر همیشه به دنبال معنای زندگی بگردی هیچوقت زندگی نمیکنی و تو لازم نیست زندگی رو درک کنی بلکه فقط باید اون رو زندگی کنی:)
کتاب سراسر بود از جمله هایی که خیلی بهم تلنگر میزد جوری روی ناخداگاهم اثر گذاشت که بعضی وقتا بعضی جمله های کتاب رو میگم به خودم همیشه مثل نورا به خودم میگم اوضاع بهتر میشه، همه چی درست میشه، ناامید نشو حق نداری ناامید بشی!
اگر ما واقعا به چیزی ایمان داشته باشیم و با اطمینان توی مسیره رسیدن به اهدافمون قدم برداریم و براش تلاش کنیم در طول زندگی دقیقا به جاهایی میرسیم که رویاش رو توی سرمون داشتیم
امیدوارم توی مسیر اهدافتون ثابت قدم باشید
°به قلم آنکه کسی نیست اما همه کس بود°
#چالش_کتابخوانی_طاقچه