فریدون شیخ‌ مومنی
خواندن ۸ دقیقه·۱ ماه پیش

کسی ایران را بیاد دارد؟ در رثای ایران، نوشته راجر اسکروتن

پیشگفتار

سر راجر ورنون اسکروتن ( Sir Roger Scruton ) (متولد ۲۷ فوریه ۱۹۴۴ – مرگ ۱۲ ژانویه ۲۰۲۰میلادی) فیلسوف انگلیسی در زمینه زیبایی‌شناسی و فلسفه سیاسی بود. او از مهم ترین نظریه‌ پردازان محافظه‌ کاری سنتی بود.

 راجر اسکروتن از مخالفان سرسخت علم گرایان از یک سو، و مارکسیست‌ها از سوی دیگر است. از نظر او علم به تنهایی قادر به حل تمام مشکلات بشر نیست، از طرف دیگر او به علومی مانند روانشناسی فرگشتی توجه دارد و از این رو مفاهیمی مانند مهندسی اجتماعی یا برابری طلبی محض را نیز برنمی‌تابد. به عنوان مثال وی در دفاع از علوم انسانی و نقد علم (طبیعی) گرایان می‌گوید «تفسیر فرایندی‌ست که هنگام دیدن تصویری که پیش روی ماست، از ما سر می‌زند. زمانی که نوبت به ویژگی‌های ظریف انسانی، ناگفته‌های مسئولیّت‌پذیری و رازهای شادی و اندوه می‌رسد برای تفسیر درست موضوع به راهنما و مطالعه نیاز داریم؛ و این چیزی‌ست که علوم انسانی فراهم می‌کند، از همین رو، زمانی که پژوهشگران ادّعای پرداختن به آنها را دارند و پیش‌وند «عصبی» به آنها می‌چسبانند، باید در انتظار پژوهشی مهمل باشیم.» وی همچنین از منتقدان فمینیسم است، از نظر وی فمینیسم نگرشی افراطی است که روابط بشری را دچار اختلا می‌کند. «زمانی که زنان «هویّت جنسی» خود را آن گونه که فمینیست‌ها پیشنهاد می‌کنند، وضع نمایند، برای مردان غیرجذاب خواهند شد – یا تنها به عنوان ابژه‌ای جنسی جذّاب خواهند بود؛ و زمانی که مردان دست از آقامنشی بردارند، برای زنان غیرجذّاب خواهند شد. آن روز است که همراهی جنسی از جهان رخت برمی‌بندد؛ و اینجاست که وظیفهٔ نجات جوانان از این تجویز به اخلاقگراهای سنّتی می‌رسد، تا گذشتهٔ ندیده را دور از چشم پاسبان‌های فمینیست به گوش‌های مشتاق و مبهوت برسانند – این حقیقت که جنسیّت به راستی یک برساخت است، امّا برساختی شامل هر دو جنس، که برای موفقیّت در ساختنش، باید با پشتیبانی دوسویه عمل کنند. بنا به تجربهٔ من، جوانان با شنیدن این که انقلاب جنسی ممکن است اشتباه بوده باشد، این که زنان می‌توانند با حیا باشند و این که مردان می‌توانند به سلامتی آقامنشی‌شان یک گیلاس بنوشند، نفس راحتی می‌کشند.»

سالِ ۲۰۱۹ میلادی در سائو پائولو
سالِ ۲۰۱۹ میلادی در سائو پائولو

راجر اسکروتن متفکر برجستۀ انگلیسی و استاد فلسفه در دانشگاه اکسفورد از معدود روشنفکران اروپائی بود که در سال1357/ 1979 علیه انقلاب اسلامی و قدرت گیری آیت الله خمینی موضعگیری کرده بود.در 6 نوامبر 1984 نیز اسکروتن در نشریۀ تایمز لندن با لحنی ایراندوستانه بر مواضع مخالف خود تأکید نمود.این مقاله در واقع کیفر خواستی علیه روشنفکرانی است که با حمایت از انقلاب اسلامی راهگشای حکومتی قرون وسطائی و جبّار گردیدند؛رهبران سیاسی و روشنفکرانی که به درستی «معماران تباهی امروز» نامیده شده اند.

تنها راه نجات ایران
تنها راه نجات ایران

چه کسی ایران را به یاد دارد؟

چه کسی آن هجوم شرم‌آور روزنامه‌ نگاران و روشنفکران غربی به حمایت از انقلاب ایران را به خاطر دارد؟

چه کسی به یاد دارد آن کارزار هیستریک تبلیغاتی علیه محمد رضا شاه ، گزارش‌های مطبوعاتی هولناک درباره فساد، سرکوب پلیسی، فساد درباری و بحران قانون اساسی را؟

چه کسی به یاد دارد هزاران دانشجوی ایرانی در دانشگاه‌های غربی را که مشتاقانه یاوه‌های مارکسیستی مد روز را که از سوی رادیکال‌های آسوده‌خاطر و مبل نشین های یقه سفید برایشان تبلیغ می‌شد، جذب می‌کردند تا روزی در کارزار دروغ و آشوبی که مقدمه سقوط شاه بود، پیشگام شوند؟

چه کسی رفتار همان دانشجویانی را به یاد دارد که دیپلمات های همان کشوری را که هزینه «تحصیل»شان را داده بود ( اشغال سفارت آمریکا گروگان گیری در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ (۴ نوامبر ۱۹۷۹ ) ،گروگان گرفتند؟

چه کسی اتهام ادوارد کندی را به خاطر دارد، همان اتهاماتی که شاه را به اداره «یکی از سرکوبگرترین رژیم‌های تاریخ» و دزدیدن «میلیاردها دلار از ایران» متهم کرد؟

و چه کسی آن حقیقت‌های گاه‌ و بیگاهی را که موفق شدیم از طریق روزنامه‌نگاران آزاد نگاهی گذرا به آن حقایق بیندازیم، به یاد دارد؟

درباره دستاوردهای واقعی محمد رضا شاه:

* موفقیت‌هایش در مبارزه با بی‌سوادی، * عقب‌ماندگی و ناتوانی کشورش،
* سیاست اقتصادی روشن‌ بینانه‌اش ، * اصلاحاتی که اگر فرصت اجرای آن‌ ها را
می‌یافت، می‌توانست مردمش را از استبداد
ملایان پلید نجات دهد.

چه کسی آن آزادی و امنیتی را که روزنامه‌نگاران غربی می‌توانستند در ایران پرسه بزنند و شایعاتی را گرد آورند که سوخت گزارش‌های خیال‌ پردازانه‌ شان از یک «دوران وحشت» را تأمین می‌کرد، به یاد دارد؟

درست است که شاه یک خودکامه ( Autocrat) بود. اما خودکامگی و استبداد (خودکامگی، Tyranny) یک چیز نیستند.

یک نظام خودکامه ( Autocracy) می‌تواند مجلس نمایندگان، دستگاه قضایی مستقل، حتی مطبوعاتی آزاد و دانشگاهی خودمختار داشته باشد، همان‌ ساختاری که [محمد رضا ] شاه در پی آن بود.

شاه، همچون مصطفی کمال آتاترک که دیدگاهی مشترک با او داشت، Autocracy را وسیله‌ای برای ایجاد و حفط و نگهداری چنین نهادهایی می‌دانست. چرا هیچ‌یک از دانشمندان علوم سیاسی در غرب زحمت توضیح این مسئله را به خود ندادند یا این نظریه را بازگو نکردند نظریه ای که به ما می‌آموزد نه‌تنها برای فرایند دموکراتیک، بلکه برای نهادهای نمایندگی و محدودکننده‌ای که می‌توانند در غیاب آن [ دموکراسی] نیز شکوفا شوند، نیز ارزش قائل‌ شویم؟

چرا هیچ‌کس ما را ترغیب نکرد که نظام سیاسی ایران را با نظام‌های عراق یا سوریه مقایسه کنیم؟

چرا دانشمندان علوم سیاسی ما مشتاقانه انقلاب ایران را پذیرفتند، با وجود شواهدی که نشان می‌داد چنین انقلابی تنها مقدمه‌ای برای آشوب اجتماعی گسترده و استقرار یک رژیم وحشت خواهد بود؟

چرا روشنفکران غربی همچنان این افسانه را تکرار می‌کردند که شاه مقصر وقوع این انقلاب بود، درحالی‌که هم خمینی و هم مارکسیست‌ها به مدت ۳۰ سال برای آن برنامه‌ریزی کرده بودند و باوجود تلاش‌های مکرر برای عملی کردن آن، تنها حمایت‌های پراکنده و ناپایدار مردمی را کسب کرده بودند؟ [ به عنوان‌ نمونه میتوان به واقعه ی سیاهکل و برخورد روستاییان با چریک های فدایی خلق در سیاهکل اشاره داشت.]

پاسخ تمام این پرسش‌ها ساده است. شاه متحد غرب بود، و موفقیتش در برقراری یک پادشاهی مشروطه در منطقه‌ای استراتژیک، به تضمین امنیت ما [ غرب] ایجاد ثبات در خاورمیانه و جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی کمک کرده بود.

شاه مرتکب اشتباه مرگباری شد که گمان می‌کرد شکل دهندگان افکار عمومی غرب برای ایجاد شرایطی که آزادی‌شان را تضمین کرده بود، او را دوست خواهند داشت. برعکس، از او متنفر بودند.

شاه از آن میل ویرانگر عظیمی که تمدن غرب را تسخیر کرده و باعث می‌شود اعضای پرصدا و اثرگذارش هر دروغی را، هرچند پوچ، تبلیغ کنند، مشروط بر اینکه مطمئن باشند شانس بقای [ تمدن] ما را تضعیف نکند، غافل بود.

برای مدتی، البته، همان عناصر پرصدا در مورد موضوع شرم‌آور ایران سکوت خواهند کرد، زیرا معتقدند که فروپاشی نهادهای سیاسی در ایران، استقرار وحشت و ترور مذهبی، گسترش نفوذ [ کمونیسم] شوروی در افغانستان و پایان ثبات در منطقه، همگی به دلایلی غیر از انقلاب ایران رخ داده‌اند.!!!

کسانی که در غرب از این تراژدی حمایت کردند، به سادگی از عواقب آن روی برگرداندند و به جای دیگری رفتند تا نتیجه‌ای مشابه را برای آنها رقم بزنند: ترکیه، نیکاراگوئه، السالوادور، شیلی، آفریقای جنوبی یا هر جایی که منافع حیاتی ما [ غرب] در معرض خطر باشد.

البته اکنون ورود یک خبرنگار غربی به ایران دشوار است، و اگر هم موفق به چنین کاری شود کند، تجربه‌جالبی نخواهد داشت.[ زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی کانادایی که در زندان اوین ‌کشته شد]

او نمی‌تواند مانند لاشخورهایی که از بیروت گزارش ارسال می‌کنند، ژست قهرمان خط مقدم را به خود بگیرد. بلکه باید در سکوت و در وحشتی مرگبار، شاهد صحنه‌هایی باشد که توصیفشان ناممکن است:

* «عدالت» خودسرانه‌ی پاسداران انقلاب،
* صحنه‌های هولناک خشونت، شکنجه و جنون شیطانی،
* تحقیر زنان در عرصه های عمومی، * و قربانی شدن روزانه‌ی جوانانی که آن‌قدر جوان‌اند که حتی از درک معنای "جنگ بیهوده ای" که به خاطر آن محکوم به مرگ شده‌اند، ناتوانند.

او [ غرب] همچنین مجبور خواهد شد حقیقتی را که سال‌هاست در برابر چشمانش بوده، اما هنوز قادر به دیدن آن نیست، بپذیرد:

این حقیقت که پادشاهی مشروطه شکل مناسب حکومت برای ایران است، و تنها راه نجات آن بازگرداندن وارث قانونی شاه خواهد بود.

چنین نتیجه‌ای نه‌تنها در راستای منافع مردم ایران، بلکه به نفع غرب نیز خواهد بود.

و دقیقا به همین علت تعداد اندکی روزنامه‌نگاران غربی چنین فکری را در سر خواهند پروراند، و به آن خواهند پرداخت.

بنمایه:

1-IN MEMORY OF IRAN - By Roger Scruton From: UNTIMELY TRACTS (NY: St. Martin's Press, 1987). https://www.fortfreedom.org/l14.htm

(This originally appeared in the :TIMES (London), 6 November 1984)

2-https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A7%D8%AC%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%AA%D9%86

3- https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D8%B1%D8%A7%D8%AC%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%AA%D9%86


پا نویس:

راجر اسکراتن این مقاله را در سال ۱۹۸۴ نوشت، آیا غرب پس از گذشت ۴۱ سال، به درک خطری که جهان را تهدید میکند پی برده است؟

پاسخ مثبت است، همگرایی مردم در پشتیبانی از شاهزاده رضا پهلوی و در پناه پرچم شیر و خورشید، به غرب نشان داد که تنها آلترناتیو ممکن برای آینده ای با ثبات و امن نه تنها در خاور میانه، بلکه در تمام کره زمین تنها اوست و دیگر هیچ، در این راه، هر کس در این مسیر بر خلاف خواست برحق مردم حرکت کند، ساز تجزیه طلبی، جمهوری خواهی دروغین که هدف آن تجزیه ی ایران عزیز است بنوازد، بسادگی چون فرو پاشی فواره ای بی ریشه و بی اصالت، فرو خواهد ریخت.

کم نیستند اپوزسیون های طراحی و ساخت شده توسط جمهوری اسلامی،بزودی زود همگی در روشنایی آفتاب بهار ایران زمین ذوب خواهند شد، محو خواهند شد.








شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید