آدم وقتی که حالش خوبه شعر و طرب بهش مزهی دیگه ای میده دیشب می خواستم این شعرو اشتراک بزارم اما گفتم دیگه همه نوشته ها بدون عکس باشه زشته صبر کردم تا امروز منتهی این مدارس ایران نذاشتن عیش ما مدام بشه و امروز ناسوت شد شعره این بود :
ای شب از رویای تو رنگین شده / سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای بروی چشم من گسترده خویش / شادی ام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک / هستی ام ز آلودگی ها کرده پاک
ای طپش های تن سوزان من / آتشی در سایه ی مژگان من
ای ز گندمزارها سرشار تر / ای ز زرین شاخه ها پر بار تر
در ادامه شاعر میگه کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچکس به هیچکس نمیرسد.