گاهی یک متن ادبی
می تواند سرچشمه الهامات و تصمیمات برای انسان باشد. دومین روز عید ۱۴۰۱ با یکی از نوجوانهای فامیل صحبت میکردم که کلاس هشتم است. گفتم از کتابتان کدام قصه یا شعر را بیشتر دوست داری مادرش کمک کرد و گفت شماها که کلاساتون حضوری بود الآن هیچی یادتون نیست اینا که کلا مجازین. قرار گذاشتیم کتابش را بخوانم و برایش باز بگویم.
جوانه و سنگ عنوان درسی از فصل اول (زیباییهای آفرینش) است خط آخر این متن ساده اما پر مغز نه تنها جوانه بلکه من را هم منکوب کرد:
جوانه با تعجب به اطراف نگاه کرد تا سرچشمه این آب دلپذیر را پیدا کند اما ناگهان بر جای خود خشکش زد: سنگ شکافته شده بود و از قلب او، چشمۀ پاک و زلالی میجوشید!