معمولا وقتی کارهای احمقانه می کنیم، شانس می آوریم و جان سالم به در می بریم. اگر دفعاتی که شانس می آوریم زیاد شود، خیال می کنیم که هر دفعه قرار است خوش شانسی بیاوریم. یعنی تا ابد...(قسمتی از متن کتاب)
کتاب «میک هارته اینجا بود» روایت فیبی از مرگ برادر کوچکترش است.
داستان از زبان دختری سیزده ساله به نام فیبی نقل میشود که ماجرای غم انگیز مرگ برادرش این گونه تعریف میکند:
«میک سوار بر دوچرخه است، چرخ او به یک سنگ گیر می کند و با سر به پشت کامیونی در حال عبور می خورد. او حتی یک خراش هم برنمی دارد و بر اثر ضربه مغزی در دم جان می سپرد و این شروع ماجرا است.»
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
برادر کوچک فیبی، میک ،درحالیکه کلاه ایمنی نپوشیده بود در تصادفی با دوچرخه درگذشت.تحمل این فقدان برای خانواده بسیار سخت و ناگوار است. فیبی در این داستان غم و اندوهی که خانوادهاش، خودش و دوستان و همکلاسیهای میک تحمل میکنند را روایت میکند. بخشی از این داستان مرور خاطراتی از میک است. فیبی خاطرات شوخیها و بامزگیهای میک زمانی که هر دو کوچکتر بودند و با هم بازی میکردند تعریف میکند.او با یادآوری خاطرات، خود را تسکین می دهد. داستان تلاش فیب برای کنار آمدن با مرگ برادرش است.
*فیب در این ماجرا یاد می گیرد که چگونه باید خود را تخلیه کند و با گریه بار سنگین غم از دست دادن برادر را سبک کند. داستان از جنبه روانشناسی برای کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالانی که عزیزی را از دست داده اند می تواند مفید و مناسب باشد.*
بعضی کتاب ها هستند که میتونی تمام لحظات غم و شادی ان را جلوی چشمت تصور کنی.انگار که کنار شخصیت های داستان نفس میکشی و زندگی میکنی،گریه میکنی و میخندی...
کتاب هایی که دوست داری ان را چندین و چند بار بخوانی.کتاب هایی که هیچ وقت برایت تکراری نمی شوند
کتاب میک هارته این جا بود هم یکی از این کتاب هاست.
فیب طوری داستان را برایمان تعریف میکند که بعد از خواندن چندصفحه احساس میکنیم مدت هاست میک را میشناسیم و با جزئیات رفتاری، لحن حرف زدند، شیطنت ها ونوع لباس پوشیدن او آشناییم.
____________________________________________________________________________________________
نویسنده شخصیت ها را طوری ترسیم کرده که بعد از بستن کتاب باورمان نمی شود این شخصیت ها وجود خارجی ندارند و حاصل تخیل نویسنده اند. انگار ما هم همراه فیب برای برادرش عزاداری کرده و دلتنگ شده ایم، انگار موقع خواندن کتاب دست فیب را گرفته ایم و سعی کرده ایم او را دلداری بدهیم. مخاطب نوجوان این رمان، موقع خواندن این کتاب، با زندگی روبه رو می شود، با تمام تلخی ها و شادیهایش....
×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
باربارا پارك در پایان می نویسد اگر چه میک هارته یک شخصیت واقعی نیست امّا آمارهای زیر واقعی هستند: تصادف و مرگ کودکان ٤ – ١۵ سال در حین دوچرخه سواری و ضربه مغزی عامل اصلی مرگ در تصادف ها هنگام دوچرخه سواری است. سقوط از ارتفاع حدود ۵۰ سانتیمتری می تواند موجب آسیب دایم مغزی شود. کلاه ایمنی مناسب احتمال ضربه سر را تا ٨۵ ٪ و احتمال ضربه مغزی را تا ٨٨ ٪ کاهش می دهد.
این کتاب دو نکتۀ مهم را به ما گوشزد میکند. اوّل اینکه هنگام دوچرخهسواری کلاه ایمنی فراموش نشود! دوم اینکه مرگ عزیزان گرچه دلخراش است اما زندگی ادامه دارد و باید علاوه بر عزیزِ از دست رفته به فکر زندهها هم باشیم و دنیایمان را تعطیل نکنیم.