محمد علی پناه
محمد علی پناه
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

هنر جنگ دانشگاه سوهانک

آشنایی با دفاع مقدس/استاد حسنوند/دو شنبه 9:10 صبح

موضوع تحقیق:تحلیل فیلمی در رابطه با وداع و ایثار

گرد آورنده : محمد علی پناه

وداع...

فعلی که همواره تلخ است و فقط در شرایط متفاوت،

میزان تلخی اش،کم و زیاد می شود.

به راستی چگونه می توان با فرزند خود وداع کرد و

او را راهی میدان جنگ نمود..‌.؟

چگونه می توان کسی را قبل از رفتن در آغوش گرفت،

که ممکن است هرگز باز نگردد...؟

به راستی که شهدا و خانواده هایشان،

حقی بزرگ به گردن ما دارند...

چه پدرانی که با خبر شهید شدن فرزندشان

دیگر هیچوقت کمر راست نکردند...

چه مادرانی که در فراق فرزندشان،موی سپید کردند و

در حسرت دیداری دوباره،چشم از جهان فرو بستند...

چه عشاقی که با هزار امید،به فکر آشیانه ای بودند که

در آن زندگی کنند اما جنگ،آرزو هایشان را پرپر کرد...


آندره مالرو در یکی از نوشته هایش می گوید:

جنگ بدترین فکر بشر است …

از بچگی فکر می‌کردم مگر آدم‌ها مجبورند با هم بجنگند؟

و حالا می‌بینم بله. گاهی مجبورند...

چون آن‌ها که دستور جنگ را می‌دهند زیر باران نیستند...

میان گل‌ولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا

نمی‌میرند...

آن‌ها در خانه‌های گرم‌شان نشسته‌اند.

سیگار می‌کشند و دستور می‌دهند.

کاش اسلحه‌ام را به سمت رییسانی می‌گرفتم

که در خانه‌های گرم‌شان نشسته‌اند.

بچه‌هایشان در استخر شنا می‌کنند و آنها

با یک خودنویس گران،

حکم مرگ هزاران همسر ماریاها را امضا می‌کنند.

راحت‌تر از نوشتن یک سلام...

«جنگ را شرورترین افراد برمی انگیزانند

و شریفترین افراد اداره میکنند...»


شیار ۱۴۳ :

نویسنده و کارگردان:نرگس آبیار

مادری که هر روز مسیری طولانی را طی می کند

تا برای فرزندش که در معدن کار می کند،

غذای گرم و خانگی ببرد.

در اواخر فیلم متوجه می شویم که شیار ۱۴۳

نام گودالی است در منطقه جنگی،که برای مین یابی و

یافتن پیکر شهدای جنگ تحمیلی،

مورد تفحص و کاوش قرار می گیرد.

این فیلم بر اساس برداشتی از کتاب:

«اختر و روز های تلواسه»

که آن هم نوشته خانم آبیار است،ساخته شده است.

به گفته منتقدین این فیلم در آن زمان،

روایت متفاوتی از دفاع مقدس بوده است.

آبیار،داستان مادر شهیدی به نام اُلفَت را به تصویر میکشد

که عاشقانه در انتظار بازگشت فرزندش است.

این انتظار را در طول فیلم از زمانی که او(الفت)

جوان است،

تا ۱۵ سال بعد که قامتش خمیده می شود و غبار پیری بر چهره اش می نشیند،شاهد هستیم.

بعد از ۱۵ سال،یونس(فرزند الفت)به خواب یکی از

افراد گروه تجسس می رود و به او می گوید:

نمیخواهی به شیار ۱۴۳ بیایی و مرا پیدا کنی؟

پسر خواب خود را برای دوستانش تعریف میکند اما

به او می گویند که شام زیاد خورده و خواب آشفته دیده

برای بار دوم همان خواب را می بیند و سراسیمه

به چادر می آید تا آن را برای دوستانش تعریف کند

دوباره به او بی محلی می کنند و می گویند که آن محدوده

پر از مین است و باید پاکسازی شود

مرد جوان ایندفعه کوتاه نمی آید و بدون اجازه

به شیار ۱۴۳ رفته و در داخل گودال

پیکر شهید را پیدا می کند...

آیا این ماجرا واقعیت دارد؟

بله

طبق روایت شاهدان عینی،این یک ماجرای واقعی است.


تحلیل من بعنوان تماشاچی:

یکی از نقطه قوت های درخشان این فیلم

بازی بی نظیر و ستودنی خانم مریلا زارعی است

که در آن استادانه ایفای نقش کردند.

از شوخی ها و دلبری ها برای پسرش یونس

تا حزن و اندوه و چشم انتظاری اش

برای شنیدن نام فرزندش از رادیو عراق در میان اسرا.

در تمام طول فیلم و در تمام اوج و فرود های داستان

نمی توان از هنر نمایی اش چشم پوشی کرد.

_چطور بغلش کنم؟

_هفت سال گذشته...

_روم نمیشه...

دیالوگی عجیب و قابل تامل،

چگونه می شود مادری از روی شرم و حیا

خجالت بکشد که فرزند خودش را بغل کند؟

این پاکی و سادگی و نجابت این زن را نشان می دهد

که آبیار به بهترین شکل ممکن آن را نشان می دهد...

آبیار به خوبی توانست الفت را همزمان زنی ساده و مهربان و عاشق واز آن طرف قوی و متکی به خود نشان دهد.


یدالله شادمانی در نقش تلفن چی به شدت روی اعصاب بود

و خب قطعا این یک نقطه قوت است چون اصولا

کاری که باید انجام می داد همین بوده و به درستی توانسته آن را از آب در بیاورد.


در مورد فردوس(دختر الفت)هم باید بگویم

انتظار پرداختن بیشتری به شخصیتش داشتم،

به عنوان خواهر شهید و کسی که برادرش در جنگ

مفقود شده،آن چنان در روند داستان تاثیرگذار نبود،

حتی میتوانم بگویم که آن شدت از جنون مادر

در انتظار پسرش و راحت بودن خواهر با این قضیه

برایم پارادوکس ایجاد کرد.

در انتها و صحنه پایانی،

موقعی که برای الفت بعد از ۱۵ سال جنازه فرزندش را می آوردند،

جنازه که چه عرض کنم،چند تکه استخوان...

موقعی که هرگز انتظار نداشتم آن پسری را که

با قد و بالایی بلند در ذهن داشتم

در قالب چند استخوان کفن پیچ شده ببینم...

زارعی به بهترین شکل ممکن تمام آن سکانس را بازی کرد

و جزو آن قاب هایی در تاریخ سینمای ایران شد

که هر بار دیدنش مو به تن انسان سیخ می کند.


از همینجا لازم میدانم قدر دانی و یاد کنم

از تمامی شهدای وطن...

تمامی کسانی که از چند هزار سال پیش تا کنون،

از این مرز و بوم پاسداری نمودند

و جان شیرینشان را فدای مام میهن کردند.


«پایان»

جنگدفاع مقدسسینمای ایرانهنر جنگدانشگاه سوهانک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید