جوانها توجّه به جوانی خودشان داشته باشند؛ یعنی همهی آن چیزی که شما میخواهید و احساس میکنید، مورد نیاز شما نیست، برایتان مفید هم نیست. منتظر نباشید که سی سال بگذرد پیر بشوید، بعد این را بفهمید. خب ما آن سی چهل سال بعد از شما را گذراندهایم، یک چیزهایی را ما میدانیم؛ از تجربهی کسانی که تجربه کردند، استفاده کنید. همهی این چیزها لازم نیست؛ اینکه حالا آدم مثلاً برای تحلیل سیاسی باید چه جوری عمل بکند و مثلاً از نظرات چه کسی و تضارب آراء استفاده کند، نه، اینها معلوم نیست که کلّیّت داشته باشد؛ یک مواردی ممکن است لازم باشد، یک چیزی لازم باشد. امّا من میخواهم این را عرض بکنم که طلّاب این مجموعه دنبال اساتیدشان حرکت کنند، یعنی به نظر اساتید و تشخیص اساتید و کسانی که مدیران این مجموعه هستند، اهمّیّت بدهند و طبق آن حرکت بکنند و کار بکنند تا انتظام پیدا کند، تا این مجموعه یک مجموعهی منتظمی باقی بماند و انشاءالله پیش برود؛ اگر منتظم نبود، پیش نمیرود.انقلاب به یک انحطاط تاریخی طولانی پایان داد و کشور که در دوران پهلوی و قاجار بشدّت تحقیر شده و بشدّت عقب مانده بود، در مسیر پیشرفت سریع قرار گرفت؛ در گام نخست، رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردمسالاری تبدیل کرد و عنصر ارادهی ملّی را که جانمایهی پیشرفت همهجانبه و حقیقی است در کانون مدیریّت کشور وارد کرد؛ آنگاه جوانان را میداندار اصلی حوادث و وارد عرصهی مدیریّت کرد؛ روحیه و باور «ما میتوانیم» را به همگان منتقل کرد؛ به برکت تحریم دشمنان، اتّکاء به توانایی داخلی را به همه آموخت و این منشأ برکات بزرگ شد:
...
رابعاً: بینش سیاسی آحاد مردم و نگاه آنان به مسائل بینالمللی را به گونهی شگفتآوری ارتقاء داد. تحلیل سیاسی و فهم مسائل بینالمللی در موضوعاتی همچون جنایات غرب بخصوص آمریکا، مسئلهی فلسطین و ظلم تاریخی به ملّت آن، مسئلهی جنگافروزیها و رذالتها و دخالتهای قدرتهای قلدر در امور ملّتها و امثال آن را از انحصار طبقهی محدود و عزلتگزیدهای به نام روشنفکر، بیرون آورد؛ اینگونه، روشنفکری میان عموم مردم در همهی کشور و همهی ساحتهای زندگی جاری شد و مسائلی از این دست حتّی برای نوجوانان و نونهالان، روشن و قابل فهم گشت.دانشجوی انقلابی مسلمان، دانشگاه را فتح کرد؛ این را شما بدانید. یعنی دانشجوهای مسلمان، هم در مباحثات توانستند دانشگاه را فتح کنند، هم در مبارزات جنگی؛ یعنی در همین اتّفاقاتی که افتاد، دانشجوها توانستند دانشگاه را فتح کنند؛ بعد هم که خب به تعطیلی دانشگاه و مانند اینها [انجامید]. منتها [بعد] در بین خود مجموعهی دانشجوی مسلمان، یک اختلالاتی به وجود آمد. دانشجوی مسلمان، دانشگاه را فتح کرد، لانهی جاسوسی را فتح کرد امّا خودش از درون مغلوب شد! این به نظر من نکتهی قابل توجّهی است. چرا؟ برای خاطر اینکه دچار ضعف تحلیل و ضعف محتوا بود؛ هیجانات بود، خیلی هم تند -بعضی از بچّههای دانشجو در آن روز، ماها را که آنوقت تازه از زیر زندان و تبعید و این قبیل چیزها بیرون آمده بودیم، انقلابی نمیدانستند؛ یعنی در مقام قضاوت، ماها را تخطئه میکردند؛ همینهایی که الان هم هستند؛ حالا بعضیهایشان هنوز هم هستند؛ یعنی واقعاً اُرتدُکس [بودند]، یک انقلابی اُرتدُکسِ سفت و سخت، خیلی قرص و محکم- منتها آن ذهنیّت، از محتوای لازم خالی بود، [لذا] در یک نقطهی حسّاسی ضربه خورد. خب، حوادث زیاد است؛ دیگر من نمیخواهم مرور کنم، [فقط] خواستم یک اشارهای بکنم به ریشههای حوادث دانشگاه.