اگر انگلیسیها حوالی سال ۱۸۰۰ میلادی به هند نمیآمدند، الآن ما داشتیم به زبان فارسی صحبت میکردیم و دیگر به مترجم نیازی نبود.» اوایل اردیبهشتماه ۱۳۹۸، نخستوزیر پاکستان راهی ایران شد و مهمان رئیسجمهور وقت ایران بود. خبرنگاران برای پوشش نشست خبری دو طرف دعوت شده بودند که با این عبارت عمران خان مواجه شدند. آقای نخستوزیر، آشکارا داشت به استعمار انگلیسیها در هند کنایه میزد؛ استعماری که فقط محدود به اقتصاد و نیروی کار نبود و حتی فرهنگ و زبان شبهقاره را هم بلعیده و بنیان اساسی هویت و فرهنگ این منطقه از دنیا را با تاروپود زبان و فرهنگ تحمیلی غرب تغییر داد.حفظ، مراقبت و پاسداری از زبان در درجه اول حفاظت از هویت و فرهنگی بومی و ملی یک کشور و جامعه است. جامعه بهخصوص آن دسته از جوامع بشری که از عقبه غنی فرهنگ و هویت برخوردارند، قرنها تجربه تاریخی اندوختهاند تا بتوانند چنین میراثی را به نسلهای بعدی تحویل دهند. از این جهت، زبان عینیت بیرونی فرهنگ غنی بومی و ملی یک جامعه بوده و حساسیت و مراقبت نسبت به آن، نوعی حساسیت نسبت به فرهنگ و هویت بومی و ملی در برابر فرهنگ اغیار محسوب میشود. موضوعاتی مانند افزایش دایره لغات انگلیسی و نفوذ تدریجی کلمات بیگانه در زبان فارسی از این جهت میتواند از نمودهای نگرانکننده تغییر هویت و فرهنگ یک جامعه باشد. شورای فرهنگی بریتانیا که حامی اصلی آن وزارت خارجه انگلیس است، به زبان انگلیسی صرفاً بهعنوان ابزار برقراری ارتباط نگاه نمیکند. از نگاه این شورا -که ظاهراً یک سازمان فعال در حوزه مسائل فرهنگی است- زبان انگلیسی یک رسانه قدرتمند است که ارزشهای سیاسی و اعتقادات تثبیتشده جهان آنگلاساکسون (انگلیس، ایالات متحده، کانادا، استرالیا و سایر ممالک انگلیسیزبان) را در خود حمل میکند. از همین جهت هم بازشدن پای زبان انگلیسی در سایر جوامع صرفاً یک تغییر ظاهری نیست، بلکه باطن آن، نفوذ به دیگر جوامع از طریق مجرایی است که ارزشها و جهانبینی دنیای غرب را روانه این جوامع میکند.
بر همین مبناست که اتخاذ سیاستهای حاکمیتی برای حفاظت از زبان ملی در برابر زبانی مانند انگلیسی محدود به کشورهای اسلامی یا حتی آسیایی نیست. قابل تأمل است که در عصر جهانیشدن و تبدیلشدن کره زمین به یک دهکده جهانی و همهگیرشدن زبان انگلیسی هنوز کشورهایی هستند که سیاستهای سفتوسختی در حمایت از زبان رسمی و ملی خود در برابر زبان انگلیسی دارند. فیالمثل اخیراً از طریق مجامع دیپلماتیک فاش شد که مسئولان فرانسوی سودای آن دارند که زبان فرانسه را به زبان نهادی اتحادیه اروپا تبدیل کنند و فرانسوی را به زبان اداری و رسمی این اتحادیه ارتقاء دهند.
این مهم در مورد کشورهایی مانند ایران با یک نظام مستقل فرهنگی مبتنی بر نگاه دینی و اسلامی دوچندان مضاعف میشود. از همین جهت، باید در برابر هجوم و سیل ویرانگر زبان بیگانه بهویژه زبان انگلیسی حزم و احتیاط دوچندان داشت. در چنین چارچوبی است که بعضی نگرانیها مانند افزایش بهکارگیری لغات انگلیسی یا حتی انحصار آموزش زبان دوم به انگلیسی معنادار جلوه میکند: «این اصرار بر ترویج زبان انگلیسی در کشور ما یک کار ناسالم است. بله، زبان خارجی را باید بلد بود، امّا زبان خارجی که فقط انگلیسی نیست، زبان علم که فقط انگلیسی نیست. چرا زبانهای دیگر را در مدارس بهعنوان درس زبان معیّن نمیکنند؟ چه اصراری است؟ این میراث دوران طاغوت است، این میراث دوران پهلوی است. [مثلاً]، زبان اسپانیولی ... چرا زبان فرانسه یا زبان آلمانی تعلیم داده نمیشود؟ زبانهای کشورهای پیشرفته شرقی هم زبان بیگانه است، اینها هم زبان علم است.»