وآفیم
وآفیم
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

شاه پناهش بده...

من آمدم ای شاه، پناهم دادی!

آغوش گشوده ای و راهم دادی!


من خادمِ مَردم و حَرم بودم و (شکر!

از مُزد شهادت)! که به ما هم دادی!


#عارفه_دهقانى




انا لله و انا الیه راجعون.

چقدر پشیمونم که وقتی چند وقت پیش اومدی شهرمون، تو مراسم استقبال نبودم. یه رئیس جمهورم که مردمی بود، قدرشو ندونستیم.

ولی دیروز و دیشب، همون وقتی که دیدم تو حرم ها برات دعا می‌خونن، با خودم گفتم هر چه هم که بشود تو به جایی که باید، رسیدی سید.

آن نگرانی‌ها و دعاها و پیگیری‌ اخبار، و این اشک و آیه‌ها، به نظر من سعادت توست. مبارکت باشد.


مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
از ميان مؤمنان مردانى‌ هستند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند (احزاب/۲۳).

دلم سوخت با این شعر ساده:


ای مرد، در میانه‌ی

میدان چه می‌کنی؟


در لابلای جنگل و

باران چه می کنی؟


میز ریاست تو

چه کم داشت از رفاه؟؟


در ورزقان و در مه

و بوران چه می‌کنی..؟


دل کنده از اوامر و

دستور و پایتخت :)


در نقطه‌های مرزی

ایران چه می‌کنی...


ای هفت‌ روز هفته،

به فکر ضعیف‌ها..


همشانه ی فقیر و

ضعیفان چه می‌کنی..؟


تهران اگر که شهر و

مقرّ ریاست است؛


پس در میان ایل و

دهستان چه می‌کنی...




بهشتی می‌شوی مثل رجایی‌ها و می‌دانم

تمام دردها را می‌شود با عشق درمان کرد

احمد علوی


اما؛ سرانجام این قصه فیروزه‌ای‌ست.



۳۱اردیبهشت۱۴۰۳

رئیس جمهورشهادتایرانسید ابراهیم رئیسی
تا مرا رمز حیات آموختند ... آتشی در پیکرم افروختند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید