Nora.sh
Nora.sh
خواندن ۴ دقیقه·۴ ماه پیش

امروز، بوسه ی ماه و 100 کار قبل از زامبی شدن.


dOpamine:)
dOpamine:)



چهارِ پنجِ هزار و چهارصد و سه.


به لئو، نیمه‌ی زیباترم.

امشب ماه مثل یه تیکه پنیر بزرگ فرانسوی بود. شاید کامل نبود اما، زیبا بود و و درخشان. بهش که نگاه میکنم، انگار که این بهترین توصیف برای کسیه که دوستش داری. مهم نیست چقدر نقص داشته باشه، چقدر چاله چوله داشته باشه، چقدر ناکامل باشه؛ بازم توی نهایت ظلمات همه جا رو روشن میکنه. و حتی اگه اونقدرا هم درخشنده نباشه، همیشه امید رو توی دلت زنده می کنه. تو ماه منی.

اتاق رو با عود پاکسازی کردم و اب ماه گذاشتم. کنارش هم یه گردنبند کریستال رز کوارتز برای این که شارژ بشه. توی ماگ شیرکاکائو ریختم و اومدم توی اتاق. قرص اهنم رو هم گذاشتم کنار دستم تا یادم نره بخورم.

امروز توی پارک، ویرگولو باز کردم و رندوم شروع کردم به خوندن یه پست. یه نامه بود. از اون نامه ها که دلم میخواست یکی برام بنویسه. یا برای یکی بنویسم. [دوست داشتن و تعلق، به اندازه ی دوست داشته شدن، دوست داشتنیه:)] کامنت گذاشتم که : کاش یکی اینطوری دوستم داشت.

جواب داد که، برای خودم نوشتمش.

عجیب بود اما... افرین بهش. واقعا افرین بهش. کاش منم این شکلی بودم.

بابا گفت البوم رومنس انتولد رو چون تازه اومده، نتونسته پیدا کنه. گفت برگشتم ایران برات میگیرمش:) ولی به جاش مانگا و کتاب برام گرفته^^

تاروتم رو هم سفارش دادم. اونی نبود که خودم دوست داشتم و عطرین پیشنهاد کرد ولی خب... رواله. نگرانی مامان منطقیه. فکر کنم یه یه هفته ای طول میکشه تا برسه ولی خب...

این چند وقته نرسیدم روی پلات کار کنم. ولی کار میکنم. قول میدم. چون باید برای حورا هم بفرستمش. و اصلا چه اشکالی داره که این کتاب تک نسخه ایم باشه؟ به هیچ کس هم نمیدم بخونتش. مال خود خود خودمه.
حالا شاید به حورا قرضش دادم. یا مثلا مریم.

تابستون اومده. هوا واقعا گرمه ولی دوستش دارم. شاید کسل و افسرده به نظر بیام اما حالا یه جورایی حتی گرمای چسبناک و زننده ی تابستون رو هم دوست دارم. (اینم از لیست 100تاییم تیک خورد )

موهامو رنگ کردم، لباس دیزاین کردم، جلوی جمع اجرا کردم، اواز خوندم و ساز زدم، خیاطی کردم، شمع سازی یاد گرفتم، توی کافه ی نزدیک مدرسه با مامان ماکیاتو خوردم، کتاب خوندم و سریال دیدم، توی شب با عینک افتابی رفتم پیاده روی، با خودم توی یه مکان عمومی رقصیدم، رفتم ورزش رزمی یادگرفتم. کمن ولی خب، من 15 سالمه و اون لیست 100 تا کار قبل از زامبی شدن، برای من به 300 و خورده ای میرسه.
پیشنهاد میکنم تو هم لیست 100 تا کار قبل از زامبی شدنت رو بنویسی و حتی اگه معتقدی انیمه واقعا فلانه، پاشو برو و با یه نگاه منتقدانه "زوم100، صد تا کاری که میخواهم قبل از زامبی شدن انجام بدم" رو ببین و حتی اگه زامبی شدی، برو اون صد تا رو بنویس. بنویس که میخوای پرواز کنی و هر شب قبل از خواب تصور کنی سوار یه اژدهایی. تخیل و رویا یکی از روش های نجات دادن زامبی هاست.

بگذریم. دلم برات تنگ شده بود شازده. دلم خیلی تنگت شده بود. حالا اینجایی اما بازم دلم تنگه. اون سر دنیا، تو الان داری چیکار میکنی؟ روی پشت بوم خونتون داری سیگار میکشی یا توی اتاقت گیتار میزنی؟ شایدم داری یه گوشه دور از چشم اون گریه میکنی...
حواسم بهت هست. همیشه ی همیشه. پس تو ام دیگه نگران نباش و به ماه سلام بده. چون که من با ماه دوستم و از تو بهش زیاد گفتم. میشناسه تو رو. روشن میکنه راهت رو. نورش رو بغل بگیر.
نگران حرفای صبح و قضیه ی گراهام هم نباش. گفته بودم که گور باباش. مگه من کم کردم از این اشتباها؟ پونزده سالته. ترجیح میدم یه عوضی باشی تا یه متظاهر. و این که اون لباس سفید واقعا بهت میومد. بیشتر بپوش از اینا.

باید یه صندوق پستی برای نامه هام درست کنم. چون که زیادین. تو و راشل و پیتر و جیسون و کیم و پارک و اما و هنری و کلللللیییییی ادم دیگه. یه وقتایی حتی برای مانلی و سارا و مریم و حضنا و فرانک و فاطمه و باران:))

اما الان واقعا خوابم میاد. بوی عود هم رفته پس... فقط بیا یکم استراحت کنیم ستاره کوچولو(همینه که هست!)

_نورا. نورایی که بغل میخواد و دلش تنگ شده.

پ.ن:البوم جدید انهایپن یه انقلابه. اگه نری گوش بدی قهر میکنم جدا.

پ.ن2: برو برمیگردم چارتار رو هم گوش بده. شبت بخیر ستاره:)



یادداشت روزانهدلنوشتهانیمه
ششصد و چهل و چهار درنا‌ی کاغذی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید