مثل همون هایلایتر موردعلاقم که موقع ی کتاب خوندن دم دستمه. همون خودکار صورتی خوشگلم، همون روان نویس هاپوییم، همون ادکلن بابا، همون کاپیتان بلکی که توی زمستون مورد علاقمه، همون اپیزود فرندز که دیالوگاش رو حفظم، همون کاراکتر موردعلاقه که هر وقت سرو کله اش پیدا میشه چشمام ستاره ای میشن، همون معلمی که دوستش دارم و همون درسی که نخونده میتونم بیست بگیرم، همون دورس موردعلاقه، همون شال موردعلاقه، همون انگشتر موردعلاقه و همین گردنبند امیتیست. همون چپتر تاج گذاری اگاتا توی اوالان، همون کتاب موردعلاقه ی بچگیم، همون اهنگی که خونه اس برام، همون ایدول ابله و دوست داشتنیم، همون چنلی که همه ی سریالام رو اونجا میبینم، همون مانهوا، همون بوک مارکی که بیشتر از همه دوستش دارم، همون طعم بستنی که انتخاب همیشگیمه، همون کاراکل موکایی که بابا برام درست میکنه، همون استیکرای روی دفتر خاطراتم، همون بک گراندی که دلم نمیاد عوضش کنم، البالوهای یخ زده ی خاله نسرین و قورمه سبزی های مامان عذرا، اون ته چین و مرغی که بهم چسبید، همون سکانسایی که اسکرین شات میگیریم، دلستر هلویی، جوکای چندلر و پرالتا، شمعی که دوستش دارم و موقع ی نوشتن روشنش میکنم، اون کتابی که به همه معرفیش میکنم، اون اهنگی که اگه بفهمم یکی دیگه هم دوستش داره عصبانی میشم، اون رستورانی که پیتزاهاش رو دوست دارم، اون بستنی فروشی ای که با مامان بابا میریم، اون اش و حلیم اون روز بعد از کلاس موسیقی، اون تعریفایی که خانم شریف نیا ازم کرد، سوالای هندسه ای که عاشقشونم و توی دو ثانیه حلشون میکنم، بوی اسپند، رقصیدن زیر بارون، لواشک و نمک و ابلیمو، کوکی های خاله مریم، اون رسپی نودلی که از خودم دراوردم و عاشقشم و هربار کسی خونه نباشه خودمو مهمون میکنم، همون شربت شاه توت، همون بوی لاوندر شامپو بدن موردعلاقم، سوره ی ضحی که نور میتابونه به قلبم، اون شاخه گلایی که بابا برامون میگیره، بغلای مامان، پاییز امدی که بلاخره دارم میتونم درست بزنمش، اهنگای مرجان فرساد، اون کاراکتری کاش واقعی بود، بوی بهارنارنج، مسجد نصیرالملک و اون فالوده ای که خوردم، اون بازی ورق موردعلاقم و اون ورزشی که هیچ وقت اعتراف نمیکنم دوستش دارم، اون جلمه ای که ارومم میکنه، بوی خاک بارون خورده و چمن تازه کوتاه شده، بید مجنون و اقاقیا وقتی که ساز میشن توی دستای باد و قشنگ ترین اهنگ دنیا رو میسازن، خنده های مامان و بابا، نمره ای که میخواستم، میوه ای که دوستش دارم، پرتقال شیرین و نارنگی، سیب، انار شیرین، اون طعم دنت، اون مارک شیرکاکائوی موردعلاقم، اون جوراب پشمی، عروسک خرگوشیم که شبا بغلش میکنم و پتوی ابیم مخملی ابیم، وقتایی که چیزی که میخواستم رو با یه تخفیف خفننن پیدا میکنم، اون شاپ اکسسوری، اون انتشارات موردعلاقم، اون نویسنده که ایدلمه، اون مدل مویی که دوستش دارم، اون امتحانی که توی یه ربع جمع میشه، پتوسی که از طاقچه اویزن کردم و اسمش رو گذاشتم ژاکلین، میا و کوروش و اسکیز کد بعد از گریه کردن، نقطه ی امنی که بعد از اسیب دیدن توش پناه میگیرم، مومنتای اون کاپل دوست داشتنیم، رقصیدن نصفه ی شب توی اتاف نیمه تاریک با چشمات رو ببند و پس من چی، مموری باکسم و دفترچه های توش و داستان هاشون، افتابگردون، بابونه، بوی خوب هل و دارچین و گل محمدی، بغضی که توی بغل ادم امن میشکنه، شیرداغ و عسل و دارچین، بوسه ی گونه، بوسه ی سر، بوسه ی پشت دست، چرخیدن وسط رقص، صدای بم اون خواننده، خرس های گنده ی قهوه ای، بغل کردن و با هم رقصیدن وسط اشپزخونه و همه ی فانتزیام، انیمیشنای موردعلاقم، اون مکان امن که قبل از خواب میرم، اون دیالوگی که از کتاب یادم میمونه، بوی لیمو و نعنا، اون انیمه ای که به زندگی برم میگردونه، پیتزای سیر و استیک و قارچ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده با دیپ چدار و سس کچاپ، اون فیلمایی که یواشکی میبینم، اون بی ال کره ای که قد یه دنیا دوستش دارم، اون میمی که نیم ساعت باهاش خندیدم، اون طعم ادامس موردعلاقم، اون کرمی که پوستم رو از نابود شدن نجات میده، رقصیدن بعد از بارون توی خیابونای خلوت شهرکمون، اون هاردکاورا که کتابخونه ام رو خوشگل میکنن، گربه ها و ببرا و سگای گلدن رتریور، ماشروم برگر، تحقیقای یهویی درمورد موضوعات رندوم، اون نامه ای که مریم روی چراغ خواب برام نوشت، اون چراغ خواب پاندایی که بابا برام اورده، اون استیکرای روی کتابخوان که با ذوق و شوق چسبوندمشون، اون بوک مارک ماینکرافتی ای که ریحانه برام درست کرد، حرف زدن با خاله مژگان، ارامش شاورما و یواشکی لواشک برداشتن از توی جعبه، اون جمله ها و تعریفای یهویی که نجاتم دادن، حرف زدن با مهادا، پانداهای قرمز، حس خوب قهوه ی سرد اقای نویسنده، شکلات شیری و فندقی، وافل و نوتلا و بستنی، گوش واره های گیلاسی توی بچگیم و خاله بازی هام و کتابا و عروسکا و دوستای خیالیم، اون لاک موردعلاقم.
من تو رو اینطوری دوست دارم.
_هستی، شایدم نورا. شایدم اصلا روهان خانوم.
پ.ن: مثل پرامیس جیمین که از ترس و کابوس نجاتم میده.