دوش گرفتم، تار زدم، تکالیفم رو نوشتم و ده صفحه ای هم کتاب خوندم. شروع کردم به خوندن مجموعه ی توییستد. انگار داری سریال کره ای میخونی. البته احتمالا فقط تا سه بخونم چون واقعا نمیخوام از انمیز ویت بنفیتز و پرنسس و بادیگاردش بگذرم! قراره بعدش هم هانتینگ ادلاین رو بخونم. ترجمه ی فارسیش رو پیدا کردم. بدون سانسور! فاطمه هم امروز یسری کتاب معرفی کرد و گفت فانتزی ان برای همین انگلیسی خوندنشون یکم سخته برای تویی که تازه شروع کردی. اما خب بازم یه سری کتاب ساده رو معرفی کرد. لیست فاطمه داره با لیست خودم و لیست بوکتاک و بوکستاگرام قاطی میشه و این که اول کتابای فردریک بکمن رو بخونم یا فانتزی و دارک رومنس برام یه دوراهی بشدت سخته. کنار اینا دارم سوییتست سین رو مینویسم و بعد از هر جمله یه چیزی تو مغزم میگه: واقعا نمیخوای فانتزیش کنی؟
و منم میگم داداش انقلاب فرانسه است! بذار اصلا شخصیت پردازی کامل بشه.
دارم به مهادا نزدیک میشم. دارم با برزگر و حضنا و حانیه کنار میام. صبح ها به سارا سلام میدم و با ریحانه هم میشه گفت رفیق شدم. تلاش میکنم کمتر با معلما لج کنم و حتی از روی اجبار باهاشون اوکی باشم. حتی شده برای بیست و پنج صدم نمره. تا اینجا معلم زیستم باهام اوکیه. بقیه معلما رو هم که نواب فر تور کرده. نمیتونم بهش چیزی بگم چون منتظری سه شنبه من رو پایین دید و بغلم کرد و گفت دلش برام تنگ شده. شما ربطش رو نمیفهمید. اما خب.
از اسکراب لوندر و کرم شیر الاغ و گاو استفاده میکنم. هنوز یکم توت فرنگی ام و به خاطر استرس و درگیری بیخود و بی جهت ذهنی جوش زدم. کاریش نمیشه کرد. مگه این که بریم سراغ دتاکس واتر و روتین پوستی قبلیم. پارسال چهارشنبه ها رو به بافتن موهام، پاکسازی و فشیال و ریلکس کردن روی تختم اختصاص داده بودم. قراره از سر بگیرمش مثل این که.
بزرگ شدم. نه اون قدر که جوون باشم. هنوز بچه ام ولی نه اونقدر که کودک باشم. نوجوون دقیقا اندازمه. دوستش دارم. درگیری هام با خودم و خدام و دنیام و خانوادم و خلق، هورمونا، تکانه هام، ادبیاتی که مختص سنمه و همه ی اینا. دوستش دارم و به نظرم اینا واقعا گلدن ییرهامن. ممنونم از همه ی اونایی که کنارمن و اینا رو تحمل میکنن.
@مامان@بابا@کوثر@یوجین اینا@محدثه و مریم و فاطمه و زینب و بقیه@خیال زاده ها@ کتابام که با قورمه سبزی و شکلات و بستنی کاور شدن
مامان امروز گفت هر کتاب انگلیسی ای که بخوای بخونی باید توسط بابا بررسی بشه. بابا که اومد ازش پرسیدم چیکار کنم با همه ی کتابا موافقت کنی؟ خندید. چرا فکر کرد دارم شوخی میکنم؟
دیشب یه بی ال شروع کردم ولی واقعا نمیتونم استندش کنم. تقریبا داستاناشون یکی دارن میشن. فکر کنم اینا هم مثل سریال کره ای یه تعداد محدودی میتونی ببینی. راستی گفتم معجزه ی خدایان بهشتی رو هم مثل هانتینگ ادلاین ترجمه کردن؟
گفتم خودم دارم در کنار سوییتست سین روی پلات یه فانتزی خوناشامی کار میکنم؟ اصلا میبینید چقدر فعالم؟ تازه دارم جزوه ی تاروتم رو هم تکمیل میکنم که برم پول کتابا رو دربیارم.
داره خوب پیش میره. روی روال افتاده. خوشحالم. این تمام چیزی نیست که میخواستم؟
_هستی.
پ.ن: امروز باران و مانلی دیدن دارم تویستد لاو رو میخونم، اومدن گفتن چپتر 22 رو نخونیا! و من اصلا برای چپتر 22 داشتم کتاب رو میخونم:_)
پ.ن2: وقتی زیتونا از هم شکایت میکنن پرورده تشکیل میدن. میدونستی؟
پ.ن3: اخرش باید پول کتابا رو بدم فهیمه به عنوان کادو برام سفارش بده. من که میدونم شثشثلبتجش
پ.ن4: نیوشا بود توی بلایند دیت؟ از صب دارم مثل اون حرف میزنم. سر ناهار یه کتک مفصصصصلم به خاطرش از رها و حوری خوردم. خوش میگذرهD=
پ.ن5: یسری بوک چنلج پیدا کردم توی پینترست. خداوکیلی خفنان.