
ادم برنامه ریزی شده کتابخوندن نیستم. دلم میخواد هر وقتی هرچی تو مودشم رو سفارش بدم و شروع کنم به خوندن. اما برای ماه بعد برنامه ریختم.
1_خاکستر و پادشاه نفرین شده (0.5)
2_بهتر از فیلم ها (0.5)
3_غریبه ی کوچک/دروغگوی کوچک (2)
4_شیرین ترین فراموشی، مجنونانه ترین درگیری(اصلا توانایی های ترجمهام...) و اون یکی رو یادم نیست. (3)
5_کاراوال (3.5)
6_اکادمی زودیاک (9)
7_پسران خشمگین زودیاک(4)/خوردم کن(11)
این وسط مسطاهم اون جی اله که سفارش دادم و اون چهار جلدی سینگل ددا رو میخونم. بعدش هم که کینگ اف سین 5 میاد (کینگ اف انوی، ووک مارکوویک)
نزدیک دوساعت توی سایت کتاب ملت، کتاب فروشی مورد علاقه ی جدیدم، داشتم دنبال کتاب میگشتم و هرچی میدیدم یا فیک دیتینگ بود یا بداس فیمیل مین کاراکتر یا انمیز تو لاورز. لعنتیا یه ذره خلاقیت!
دنبال یه ایده ی درست حسابی ام که بشینم به نوشتنش. برام مهم نیست چقدر ایده ی خفنی باشه فقط برام مهمه که (از اونجایی که از روزانه نویسی خوشم نمیاد) یه جور دیگه روی قلمم کار کنم.
هنوز پوچم. هنوز هم هیچ جوابی ندارم و هنوز هم نمیدونم چرا. اما... پیداش میکنم. این داستان منه و من نمیخوام یه مین کاراکتر لیزی و ابله باشم.
امروز 15 ساله و یک ماهه شدم. این یه ماه اول که چنگی به دل نزد... ببینیم بقیه اش چی میشه! توکل به خدا...
اهنگای جوان بایز واقعا برام بهشت رو تداعی میکنن. عاشقشونم:) صداش، اهنگاش>>>>>>>>
قلبم تحمل وزلی بنت رو نداره. با هرچپتری که میخونم بیشتر دلم میخواد گریه کنم که چرا منی که دقیقا مثل الیزابت همچین ویردوی اسکل و رمانتیکی ام یه همچین دوست پسری ندارم؟ چهل دقیقه سر دو صفحه که خلاصه اش توصیف موقعیت مکانی خونه هاشون بود و این که اتاق خواب دختره به اتاق نشیمن پسره مشرفه گریه کردم، از اون ور اشز اند استار کرسد کینگ رو هم نمیتونم بخونم چون طاقت ندارم ببینم اینطوری باهم سر جنگ دارن. زندگی که سخت پیش میره، کتاب میخونیم، کتابا که سخت پیش میرن چی کار کنیم؟ یادمه بکا میگفت کتاب خوندن رو دوست داره چون همه چیز، حتی درد توی کتاب امنه. اما راستش من قلبم داره شرحه شرحه میشه.
همیشه اهنگ گوش میدم چون وقتی چیزی نمیشنوم تظاهر کردن به این که واقعی نیست راحت تره. هیچ وقت چراغ رو روشن نمیذارم چون وقتی تاریکه راحت تره که فکر کنم همش یه خوابه. یه دروغ، یه توهم.
هنوز نتونستم یه سریال درست حسابی پیدا کنم و دوباره دارم بروکلین ناین ناین ریواچ میکنم، هنوز نتونستم یه مهارت جدید پیدا کنم و دیگه هم نمیتونم فست کنم چون معده ام دوباره به هم ریخته. پوستم خراب شده و دوباره دارم مثل یه جوجه تیغی گلوله میشم و درمقابل دنیا گارد میگیرم، چون این تنها کاریه که میتونم انجام بدم.
ادما اگه نباشن نمیتونن بهت اسیب بزنن. من همیشه بین بودن و خاطره ساختن، نبودن و امن موندن رو انتخاب میکنم.
واقعا حوصله ی مانهوا خوندن ندارم. این چرت و پرتا چیه؟ اه. یهو بشینید پورن ببینید دیگه.
کلاسای سعادت مزخرفن، جلوی مانلی و یکتا نشستن مزخرفه، نزدیک تلویزیون نبودن سر کلاسای زیست اذیت کننده است، احساس شنیده نشدنی که کنار ادما دارم ازار دهنده است. دیگه دارم از ریاضی هیچی نمیفهمم، ادما چرت و پرتن، ابلهن، نفهم و خودخواهن.
به هر حال...
’ll Just Keep Wishing It Was Me In That Ending Scene
Where They’re Meeting Up Halfway And They’re Kissing In The Rain
It’s A Little Bit Cliché But I Love It Anyway
‘Cause It’s Better Than When You’re Walking Home
And The Rain Starts Pouring But You’re All Alone