خلاصه داستان
نانامی دختری دبیرستانیه که باباش با هزار تا قرض و قوله فلنگ رو میبنده و این طفلی رو با طلبکارا ول میکنه، طلبکارا خونه و همه چیو مصادره میکنن و با تیپا پرتش میکنن بیرون، حالا نانامی آواره خیابونا شده و با خدای زمین برخورد میکه و ازدست یه سگ نجاتش میده و همه اتفاقات زندگیش و براش تعریف میکنه. خدای زمین پیشونیه نانامی رو میبوسه و میگه برو خونه ی من و اونجا زندگی کن نانامی هم به خونه ی اون میره و میبینه که اون جا یه معبد متروکه ی که داخلش یه روباه زندگی میکنه به نام توموعه و مشخص میشه که خدای زمین با اون بوسه ی روی پیشونی نانامی رو خدای زمین کرده و حالا نانامی باید توموعه رو خدمتکار خودش کنه و در این بین اتفاقات خنده داری بین نانامی و توموعه میفته و شخصیت های جدیدی وارد داستان میشن که دیدنش خالی از لطف نیست.