چند ماه یا سالی میگذرد که در تکاپوی خلق یک کسب و کار نوآورانه یا همان استارت آپ هستی. میدانم که بار ها و بارها تلاش کرده ای اما هر دفعه انگار شکست جلوتر از تو صف آرایی کرده! آخر چند بار خودت را با " یادگیری از هر شکست تکراری" توجیح کنی؟! بله قبول دارم که میزان موفقیت تو بستگی به تعداد شکست هایت دارد اما نه شکست های تکراری! به اطرافت که نگاه میکنی خودت را در فضای چشم های دوخته شده به زندگیت با آن نگاه های سنگین و مملو از تمسخر پیدا میکنی و کابوس شکست و زمین خوردنت ، خواب راحت شبانه ات را گرفته. در تنهایی شروع به انتقاد از خودت میکنی و برچسب بی عرضگی را صاف میچسبانی روی پیشانی ات: آخر گناه من چیست؟! من تنها میخواستم دنیا را به جایی بهتر برای زندگی کردن تبدیل کنم. من قصد داشتم کارآفرین باشم. آن هم نه هر مدل کارآفرینی! کارآفرین نوآورانه. از نسخه های متفاوت با وعهده های جادویی موفقیت در یک شبانه روز برایت نگویم که به تک تک آنها آشنایی و به قولی زخم خورده این بازی هستی! چهره ات زمان بررسی کسب و کار های موفق و بزرگ یا خواندن داستان ها و رویات افراد موفق واقعا دیدنیست! جوری با حسرت با آنها خیره میشوی که انگار آدم فضایی اند و به نظرت، شانس ، بخت و اقبال یا هرچیز دیگری به جز تلاش آنها علت رسیدن آنها به قله موفقیت بوده! از لحظات نا امیدی ات نگویم... همان زمان هایی که نقش قربانی را بازی میکنی و دیگران را علت نا کامی های خود در این مسیر میدانی! آرزوهایت ، جوانی و تمام استعداد هایت را تباه شده میپنداری و رویای بزرگت را به فراموشی میسپاری. یعنی میشود؟! میشود یک معجزه ای از آسمان در قالب "فن کارآفرینی" به من نازل شود؟!! به خیالت این هم از شانس بد توست و کلا برای این کار زاده نشده ای..
دوست من... تو تنها نیستی! بگذار قبل از آنکه خودم را معرفی کنم واقعیتی را برایت بی پرده بگویم. اما قول بده تا آخر با من همراه باشی.
مشکل کجاست؟ مشکل کیست؟ علارغم میل باتنی ات باید با صراحت اولین واقعیت تلخ را برایت بازگو کنم! مشکل خودت هستی! این را از کجا میدانم؟! به اطرافت نگاه کن. چرا دیگران توانسته اند اما تو نتوانسته ای؟ چرا دیگران ثروتمند اند و تو همچنان باید برای بقای خود میجنگی؟ چرا دیگران کارآفرین شده اند و تو نشده ای؟ چرا به آن شخصیت و سبک و زندگی که میخواهی نرسیده ای؟ لابد با خودت نجوا میکنی که: " دیگران پارتی دارند، ارث به آنها رسیده، تحصیلات عالیه دارند یا پدر و مادر بهتری از من دارند!"
خب قبول. اصلا چنین شرایطی را نداری و دیگران دارند. اما تو با غرق شدن در نداشته هایت و مقصر دانستن اوضاع و شرایط دقیقا در حال حل کردن چه چیزی هستی؟؟! آیا با بازی کردن نقش قربانی و مقصر دانستن همه انسان های روی کره زمین ، مسولین ،کرونا ، شرایط اقتصادی و البته پدر و مادرت به عنوان متهمان ردیف اول داستان قربانی شدن تو، کارآفرین یا ثروتمند شده ای؟ زندگی مورد علاقه خود را ساخته ای؟ نشدی و نساختی! دوست من، تو تنها روی مواردی متمرکز هستی که هیچ کنترلی روی آن نداری. به نظر خودت بهتر نیست تمام انرژیت را تنها برای موارد محدودی که کنترل آنها کاملا دست توست متمرکز کنی و از همین الان تصمیم بگیری مسولیت 100 درصد نتایج زندگیت را به عهده بگیری؟؟ بگذار از دومین واقعیت تلخی که از آن غافل هستی یا خودت را در خصوص پذیرش آن به عمد به غفلت زده ای ، پرده بردارم. دنیای درونت ویروسی شده! مادامی که در ذهنت تجسم بدبختی ، فقر، شکست و قربانی بودن را داری ، چرا به دنبال بهبود شرایط یا بهتر بگویم، تغییر شرایط بیرونی هستی؟! تو با رفتار هایت به صورت مداوم در حال تایید تفکرات درونی خودت هستی یا به بیان دیگر ، در حال خلق نتایجی هستی که منشا آن درون خودت است. فکر میکنم الان متوجه شده ای که دنیای بیرونت تنها انعکاسی از دنیای درون توست! خب چرا به اشتباه در تلاش برای تغییر دنیای بیرونت و نتایج هستی؟! تو نیاز به یک ویروس کش قوی داری که ابتدا درونت یا همان افکار اشتباه را پاک سازی کند ، بعد مطمئن باش مادامی که ورودی های ذهنی تو بدون اخلال باشند، نتایج همان است که میخواهی. بگذار مثالی برایت بزنم. تصور کن در حال تایپ کردن نوشته ای هستی و اهتمام بسیاری برای نگارش آن به خرج میدهی. اما هر دفعه که آن را چاپ میکنی ، تمام نوشته ها را با غلط املایی تحویل میگیری! حتما بعد از چند بار تلاش کردن و احتمالا عصبی شدن، تصمیم به تعویض چاپگر را میگیری اما باز هم مشکل پابرجاست. عجیب است! این بار از دوستت مشورت میگیری و چون او با چنین مشکلی از قبل مواجه شده با خنده جوابت را اینگونه میدهد " نرم افزار ویروسی است! چابگر مشکلی ندارد". خنده داراست مگر نه؟ اما خوب که دقت کنی خنده دار هم میشود چون تو دقیقا در مسیر رسیدن به کارآفرینی و دیگر جنبه های موفقیت زندگیت دقیقا همین کار را میکنی! مقداری به گذشته برگرد و به تمام تلاش هایت در مسیر کارآفرینی نگاهی کن. با هر بار شکست چه اقدامی انجام دادی؟؟ بازار یا محصول را تغییر داده ای. شاید در مسیر چند باری روزنه های امید را دیده ای اما همین که یک ایده جدید به چشمت بهتر آمده ، هر دو کار را با بهانه " استفاده از هر فرصتی" به صورت موازی پیش برده ای و در نهایت... افسوس ، ناکامی و باز هم شکست! یا بارها و بارها فرصت های بسیار زیادی را به هر طریقی دیده ای اما دست روی دست گذاشتی و دریغ از هیچ اقدامی! و در آخر نداشتن شانست را بهانه کردی و از تو بهتران را لایق استفاده از چنین فرصت هایی پنداشتی. یا مثلا هر دفعه که ایده خوبی به ذهنت رسیده آنقدر منتظر نتایج لحظه ای و موفقیت در یک شبانه روز بوده ای که با اولین نشانه های سختی و دیدن موانع، سریع دست از کار کشیده ای! خب چطور انتظار داری با چنین دنیای درونی ای، نتایج بهتری را رقم بزنی؟! کدام فرد خود ساخته ای را یافته ای که با چنین دنیای درونی به موفقیت رسیده باشد؟! کدام فردی را دیده ای که ثروت و موفقیت عظیمش را یک شبه بدست آورده باشد؟! نام چند نفر را میتوانی لیست کنی که به هر طریقی به ثروت و موفقیت یک شبه در گذشته دست یافته اند و اکنون توانسته اند زندگی رویایی خود را با آن دست آورد یک شبه بسازند و ادامه دهند؟! قول میدهم تعدادشان بسیار بسیار انگشت شمار است. اما علت؟ مادامی که دنیای درونی این افراد ویروسیت ، یا بهتر بگویم ، شخصیت آنها میلیاردی نشده ، نتایج اشتباه پابرجاست. پس خودت را الکی گول نزن و فریب قصه های موفقیت در یک شبانه روز را ،آن هم در جاده ای بسیار پر پیچ و خم موفقیت، که همچون معجونی رنگ و لعاب دار به خوردت میدهند، نخور! در پشت صحنه موفقیت های یک شبه ای که تو فقط نتیجه آن راشنیده ای، ساعت ها تلاش، ممارست و پشتکار مصرف شده. لحظات ترس ، نگرانی و تنهایی بسیار زیادی سپری شده و تو فقط خبر آن موفقیت را شنیده ای. چه خوشت بیاید چه نیاید ، اصلی که در مورد تمام موفقیتها پا برجاست را باید بپذیری: اصلی به نام "شخصیت تراشی". اگر تا کنون اهداف زندگی ات را همانند مقصدی میدانستی که تنها باید به آن مقاصد برسی ، این اصل همانند نور افکن آنچنان مسیر رسیدن به خواسته هایت را شفاف میکند که دیگر هیچ گاه گمراه نشوی .واقعیت این است که: هدفی که برای خودت تعریف کرده ای هیچ مقصد و مکانی ندارد چرا که هدف دقیقا همان مسیری است که تو در آن پا گذاشته ای. نتیجه آن خلق شخصیتی است که با نام " کارآفرین" شناخته میشود. مادامی که کارآفرینی را همانند مقصد ببینی ، هیچ گاه از زندگی و کاری که کرده ای راضی نیستی و شادی را احساس نمیکنی! بگذار اینگونه بگویم: تا به حال تجربه طی کردن مسیری را داشته ای که تنها منتظر رسیدن بوده ای؟ منظورم همان لحظات سخت و نفس گیر سپری شدن زمان برای رسیدن از مبدا A به مقصد B است. آنقدر از خودت و دیگران مدت زمان مانده تا رسیدن به مقصد را جویا شده ای که کاسه صبر همه را لبریز کرده ای. در نهایت وقتی هم که به مقصد رسیدی تنها برای چند لحظه کوتاه هیجان داشته ای و بعد چه؟ هیچی! انگار که از خواب غفلت بیدار شده باشی. فقط لحظات ناب لذت بردن و استفاده کردن از مسیر را از خودت گرفته ای. میتوانستی عکس بگیری، به غروب خورشید خیره شوی، سرت را از شیشیه ماشین بیرون بیاوری، خاطرات زیبایی بسازی ، به جای غر زدن وقتی که لاستیک ماشین پنچر شد، کمکیار اطرافیانت باشی و در نهایت یک تجربه بسیار عالی را میتوانستی برای خودت رقم بزنی. اما تو تصمیم گرفتی که فقط به مقصد فکر کنی! مسیر کارآفرینی هم دقیقا به مصداق مثالی است که ذکر کردم. مسیری مملو از دست انداز های متفاوت ، شکست، ترس ، یاس و ناامیدی، تمسخر و انواع سختی های متفاوت دیگر و البته موفقیت های کوچک و بزرگ که شخصت تو را صیقل میدهند. همان شخصیتی که با قرار گرفتن در این مسیر او را "کارآفرین" صدا میزنند. حالا خودت قضاوت کن. چرا به دنبال راه کار های یک شبه و چوب جادویی میگردی؟! چرا درون خودت را با چنین مواردی آلوده کرده ای که راه رسیدنت را برای بهترین کارآفرین ایرانی شدن سخت تر کرده است؟ بهتر نیست از همین امروز مسولیت 100 درصد پیامد های زندگی ات را به عهده بگیری و به اصول پایبند باشی؟ من مطمئنم که حتی اگر چنین اشتباهاتی را مرتکب نشده بودی اکنون پذیرای صحبت های من هم نبودی. بنابراین نا امیدی را کنار بگذار و همین الان قرص های تلخ حقیقت را که به خوردت دادم نوش جان کن. از همین الان تصمیم بگیر جز دسته افرادی باشی که به جای دویدن به دنبال موفقیت، شخصیتت را به یک انسان موفق و کارآفرین تبدیل کنی. دقیقا مصداق همان گلی که پروانه روی آن می نشیند.
اما من که هستم؟ 29 سال پیش به جمع خانواده غلامی ها پیوستم و اسم من را محمد مهدی گذاشتند. کارآفرین نوآورانه ای که باهدف کمک کردن به مردم و آرزوی کارآفرینی در سن 28 سالگی از شغل دولتی و رسمی خودم استعفا دادم تا همانند خودت دنیا را به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنم. در حال حاضر که در حال نوشتن این مقاله هستم ، بنیانگذار استارت آپی به نام ترازو هستم که در زمینه کشاورزی هوشمند با هدف خدمت رسانی به جامعه کشاورزان ، در همدان فعالیت میکند. طعم تلخ بیشتر مواردی که برایت بیان کردم را خودم با تمام وجود چشیده ام و به خوبی از هدف ، آرزو و انگیزه ات اطلاع دارم اما این بار من برایت نسخه ای تهیه کرده ام! که البته طعم آن بسیار تلخ و تاثیر آن بلند مدت است و هیچ شباهتی با چوب جادویی و معجون موفقیت ندارند. هیچ رمز و رازی هم در کار نیست.. در طی مدتی که برای رسیدن به کارآفرین شدن، با همان دید اشتباه مقصدگرایی، تلاش کرده ام ، در مجموع 12 بار شکست خورده ام تا متوجه اصل داستان شدم! لحظه ای که از شدت تعجب کم مانده بود شاخ دربیاورم. متاسفانه یا خوشبختانه نمیدانم از کدام کلمه استفاده کنم، اما متوجه شدم که اصل داستان خودم هستم. تنها خودم! هر شکستريال منجر به یادگیری جدید برای من میشد اما همچنان مشکلی وجود داشت. راه را عوض میکردم، به بیراهه میرفتم! مشورت میگرفتم، اشتباه از آب در می آمد. اما همین که سرعتم را کم کردم تا خودم را بیشتر مطالعه کنم، با واقعیت سختی روبرو شدم که سرآغاز فصل جدید زندگی من بود. عمیقا احساس میکردم نوری بسیار درخشام از درون به سراسر وجود من تابیده شده بود. اما جواب چه بود؟ فهمیدم مقصر تمام آنچه که پیش آمده بود خودم بودم! تنها و تنها خودم. اما در طول این مسیر هیچگاه نا امید نشدم و همیشه به تلاش خودم ادامه دادم. همیشه به خودم باور داشتم که میتوانم از پس سختی ها برآمده و بلاخره سیستم مملو از خدمات ، کارمندان و شور نشاط را ساخته و به آرزوی قلبی ام که خدمت به جامعه است خواهم رسید. این پیشتکار و دست نکشیدن از خواسته ام دقیقا همان علتی بود که اصل ماجرا را فهمیدم.
اما نسخه من برای شما: دست نگهدار! همین الان تمام فعالیت های خود را متوقف کن و به قولی بزن بغل و جاده را نذاره کن. تا زمانی که نردبان رشد و ترقی را کج قرار داده باشی اصلا مهم نیست که چقدر سریع و با دقت از آن بالا میروی چون در نهایت هیچ گاه احساس رضایت و شادی نخواهی داشت. در دنیایی که فضای مجازی تنها جلوه های پوشالی و مملو از زرق و برق زندگی و اهداف دیگران را به نمایش میگذارد ، به راحتی این امکان وجود دارد که تصادفا پا در مسیری گذاشته باشی که هیچ تعلقی به تو ندارد! بنابراین، اول از همه عمیقا خودت رو مطالعه کن. چگونه؟ با پاسخ دادن به چند سوال ساده و البته عجیب! ابتدا آگهی فوت خودت را بنویس. روشی که برای سر سخت ترین انسان ها در برابر تغییر هم جواب داده. تصور کن که از دنیا رفته ای. یکی از اعضای خانواده ات، بهترین دوستت، یکی از افراد سرشناس شهرت و کل جامعه ات را تصور کن که قرار است در باره تو سخن بگویند. در باره تو چه میگویند؟ چه کار بزرگی انجام داده ای؟ چه افتخاری کسب کرده ای؟ به چه کسانی کمک کرده ای؟ مسیر زندگی تو چگونه بوده؟ بسیار محتاط یا هیجان انگیز؟ سبک زندگی تو چگونه بود؟ عادت های کلیدی تو چه بود؟ چه تفریحاتی داشتی؟ در کجا زندگی میکردی؟ افتخارات بزرگ تو چه بود؟ تا جایی که میشود بنویس تا مسیر زندگی خودت را طراحی کنی. سپس به نوشته هایت نگاه کن. هنگام نوشتن، به خوبی احساست را رصد کن. این احساس ها همان معنا هایی هستند که همانند قطب نما مسیر را به تو نشان میدهند. معنا، همان حس های خوش آیند در تجربیات ناب مسیر هایی هستند که آنها را طی کرده ای. در پی نوشتن و خواندن مسیر زندگیت اگر هیچ احساسی نداشتی یا بهتر بگویم بی تفاوت بودی، خودت را گول نزن و دقیقا آنچه که به تو تعلق دارد را بنویس. اگر ترسیدی یا هیجان مسیر باعث برانگیخته شدن تو شد ، در مسیر درستی هستی. اما یک نکته! کارآفرین نوآورانه بودن یعنی پذیرش ریسک بسیار زیاد. به این معنا که باید صاف به قلب ترس های درونیت بتازی و با وجود ناامیدی ، بی حوصلگی ، خستگی و شکست های پی در پی به مسیر ادامه دهی. اگر احساس کردی آنچه که در این مسیر در انتظار توست را عمیق دوست نداری با بهتر بگویم ، عاشق آن نیستی و کاملا با تو در تناقض است، همین الان چرخش کن و مسیر زندگیبا ارزش و مخصوص خودت را بساز و آن را با شور اشتیاق طی کن. دوم، بعد از اینکه مطمئن شدی مسیری که در آن قدم نهادی یا قصد قدم گذاشتن در آن را داری کاملا متعلق به خودت است و با شور اشتیاق سوزان آن را همیشه ادامه میدهی، نوبت به حذف تمام موانع ذهنی فرا میرسد. فراموش نکن تا زمانی که جعبه ابزار تو ، منظورم همان ذهنت است، ویروسی باشد، هیچ ابزاری از دید تو کارآمد نخواهد بود. این موانع ذهنی همان دنیای ویروسی درون توست که باید آن را با مطالعه مداوم و مستمر روی خودت ، ارتباط با افراد موفقی که راه مورد علاقه تو را پیموده اند و تغییر شخصیتت ، ویروس کشی کنی. فراموش نکن که نتایج کاملا وابسته به درون خودت است. حتما شنیده ای که افراد زیادی به اشتباه به جای سخت کار کردن روی خود، این روز ها مشغول سخت کار کردن هستند. مادامی که ذهنت را محدود کرده باشی به نتوانستن و نشدن، مطمئن باش با آنچه که در آرزوی آن هستی نمیرسی! پس به جای سخت کار کردن، سخت روی خودت کار کن تا معنای هوشمندانه کار کردن را درک کنی و بعد آن را در تمامی جنبه های کارآفرینی و زندگی ات پیاده کنی. در نهایت و در آخرین پاراگراف نسخه من به شما، معرفی ابزاری است که بعد دانش ساخت استارت آپت را به معنای واقعی تکمیل میکند. علمی که در بسیاری از کشور های توسعه یافته همچنین کشور خودمان توسط تیم های استارت آپی استفاده میشود. دانشی که آن را با نام تفکر ناب (Lean) میشناسند. اگر مقداری در مورد استارت آپ اطلاع داشته باشی، سمی ترین و البته مخوف ترین دشمنت ، اتلاف است! احتمالا ترسی که در این مسیر داری دقیقا از همین موضوع نشات میگیرد که بعد از صرف زمان ، انرژی و منابع بسیار، متوجه شوی که تمام و کمال در حال اتلاف بوده ای و هیچ کس طالب خروجی کار تو نیست. تفکر ناب همان پاد زهری است که با رعایت درست اصول و به کاربردن صحیح این اصول در عمل، تو را از اتلاف های لحظه ای آگاه میسازد و به صورت مداوم مسیر خودت را پیگیری میکنی که اگر منحرف شده باشی ، سریعا اصلاح مسیر را در برنامه قرار دهی و اگر در حال طی کردن صحیح مسیر هستی ، تخته گاز ادامه دهی. تفکر لین یا همان ناب که از آن در ساخت، توسعه و مدیریت کوچکترین تا بزرگترین بخش های استارت آپت میتوانی استفاده کنی ، ابزاری بسیار کارآمد و هوشمندانه است که به تو برای نوآوری و ایجاد تمایز کمک بسیار زیادی میکند تا بتوانی با حداقل اتلاف به نوآوری بپردازی و ریسک خودت را کاملا کنترل کنی. فکر کنم بدانی که استارت آپ یعنی عدم قطعیت بسیار بالا. مزیت کلیدی این ابزار آن است که ، امکان نوآوری را در شرایط عدم قطعیت بسیار بالای استارت آپت فراهم میکند و هدف آن رسیدن به تطبیق بازار با محصول یا همان کسب وکار پایدار به به چابک ترین صورت ممکن است. حقیقتا تا به امروز تفکر و استراتژی مفید تر ، جذاب تر ، یک پارچه تر و کارآمد تر از لین ندیده ام و به شما هم توصیه میکنم دنبال عصای جادویی نباشید و از همین روش برای خلق، مدیریت و توسعه استارت آپ خود استفاده کنید.
در ضمن، لازم است این نکته را یادآوری کنم که خودم را متخصص اجرای تفکر ناب در استارت آپ ها میدانم. بنابراین هرزمان به کمک نیاز داشتی، روی من حساب باز کن. من معتقدم زمانی به خواسته های شخصی خودمان میرسیم که به دیگران کمک کنیم به خواسته های خودشان برسند. و در آخر به عنوان کارآفرین نوآورانه به جرات این را میگویم که اگر دوباره متولد شوم ، همین مسیر را انتخاب میکنم. این را چرا گفتم؟ که بدانی ، اگر عاشق این مسیر باشی، واقعا ارزش ریسک کردن و فداکاری را دارد...