حقیقت « نفختُ فیه من روحی » و حقیقت بندگی
بر اساس آیه
بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ( قیامت۵)
انسان، فجور امام خود را میخواهد، یعنی میخواهد در آيندهی عمرش جلوش شكافته و باز باشد و هر فجوری خواست مرتكب شود.
انسان دوست دارد که هر چه پیش روی خود، مخالف میل و نگاه و فکر و هوسش میبیند منفجر کند و هیچ چیز مانعی برای انجام آنچه دلش میخواهد وجود نداشته باشد.
خداوند طبع انسان را آزاد آفرید و اجازه داد هر چه میخواهد بکند. هرچه. یکی از کارهایی که آزاد است انجام بدهد و یا ندهد تقوی است. یعنی با خودنگهداری و مواظبت از خودش ، خودش را کنترل و محدود کند. و هر چه که میلش و هوایش خواست نکند. و در این حالت اخیر مژده داد که روحی و معنایی را در خود بهوجود میآورد و خلق میکند که او آن را از خود میداند و آن را « نفختُ فیه من روحی » میخواند. یعنی خلق روح و معنا را در اختیار انسان قرار داده است. و این قابلیت را به او داده است و در اختیارش گذاشته است تا از خود و بر پایهی جسم و اعمالی که با آن میکند، چیزی از خود براورد که قبل از آن نبوده است. حال اگر این خلق چیزی از خود بر اساس تقوی یعنی خودنگهداری و محدودیت اختیاری باشد، میشود روح که اراده و امر خدا بوده است و خدا آن را نفخ روح میخواند. و اگر باز هم بر اساس اختیار و بدون تقوی باشد میشود نفس اماره که ایجاد آن اراده و از امر خداوند نبوده است، هر چند انجام اختیاری ان را برایش فراهم کرده است.
یعنی وقتی روح امری است از خداوند و امر خداوند همان کن فیکون یعنی خلق و افرینش بر اساس حکمت و رحمت، پس وقتی خداوند میفرماید نفخت فیه من روحی، یعنی این خلق روح امری است که ادمی با اختیار از خود برمیاورد.
یعنی وقتی « انشأناه خلقا آخر » که همان برآمدن چیزی از جسم با عمل اختیاری باشد، همراه با تقوی و عمل صالح باشد، نفخ روح است و اگر چنین نباشد روحی خلق نشده است و نفخی صورت نپذیرفته است.
و بر این اساس بسیاری هر چند به انجام و خلق چیزی از خود هستند، اما لزوما و حتما آن نفخ روح نیست. بعنی بسیاری از انسانها روحی که از امر خداوند است و میتواند کن فیکون کند، ندارند. یعنی خودشان با اختیار روحی در خود خلق نکردهاند تا خداوند آن را «نفخت فیه من روحی» بخواند.
وقتی آدمی هر چه خواست بر اساس هوای نفسش که اله خود گرفته است انجام داد و هیچ چیز را مانع خودش ندانست، این ادم روحی ندارد. و چون با اختیار این کار را میکند، حیف است که او را حتی حیوان بخوانیم تا چه رسد به انسان یعنی اشرف مخلوقات.
بیشتر ادمیان متوهمانه فکر میکنند همین که همه چیز را در اختیار دارند و همه چیز مسخر آنهاست، اشرف مخلوقاتند. که اینگونه نیست و این فریب شیطان است.
آدمی وقتی چیزی در خود خلق کرد به ان معنایی که در سطور بالا گفته شد آنوقت صاحب روح است که به جسم هم ارزش و کرامت میدهد و خودبخود مسجود بقیه آفریدگان قرار میگیرد. چرا که صاحب امری از خداوند شده است و میتواند مثل او و با اجازه او « کن فیکون » کند. البته اگر ادمی موفق به انجام چنین مهمی نائل شود اولین کاری که میکند تسبیح و تحمید خداوند است که به او چنین قابلیتی را داده است و به بندگیاش افتخار میکند و تنها او را میپرستد و به یگانگی میستاید. خداوند هم او را بندهی خود میخواند و به چنین آفرینشی به خود تبریک میگوید.
و این مقام یعنی مقام بندگی فناء فیالله است و این حقیقت روح و حقیقت آفرینش است.
وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ( ذاریات ۵۶ )