ویرگول
ورودثبت نام
آریا بهروزیان
آریا بهروزیان
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

ایده هایی که از کلاب هاووس شکل گرفت و ایده های که سرکوب شد و به نابودی پیوست

خب داستان کلاب هاووس برای من از جایی شروع شد که من خیلی دنبال ایجاد ادیو یا صدا به شکل لایو با تکنولوژی پایتون روی سرویس اسپیسیفای که سرویس جدید شرکت ماست بودم تا اتفاقی دیدم این ایده رو کلاب هاووس ساخت برای همینه که میگن ایده رو نباید دیر ساخت البته من اون زمان خیلی کوچیک بودم ی چیزی حدود ۸ یا ۹ سال و تازه زبون برنامه نویسی پایتون رو یاد گرفته بودم و داشتم گرایش پیدا میکردم به هوش مصنوعی و این چیزا و خب کاری که من همیشه بعد دیدن هر شرکت تکنولوژی میکنم اینه که سریع میرم روش ی حساب کاربری ایجاد میکنم و راجبش کلی داکیومنت و مستندات میخونم که همه ویژگیاشو میفهمم باورتون میشه شاید خیلی از مردم یوزر و کاربر ی سرویسی هستن اما هیچی از این سرویس ها نمیدونن ولی من خیلی رفتم خوندم و تکنولوژی هایی که روی صدا و فایل های audio پیاده‌ کرده‌ بود و بعد ی روم توش ساختم و دوستامو بهش دعوت کردم تا باهاش کار کنیم اوایل فقط خودمون بودیم اما بعد ها ادمای دیگه رو هم می‌آوردیم توی روممون و از تجربیاتشون استفاده میکردیم به نظرم کلاب هاووس به ی جای بد و خوب تبدیل شده البته این توی همه سرویس های جامعه محور هست که ادمای بد و خوب توش هستم مثلا ی سری روم بود برای سکس چت و این چیزا که خیلی هم پر مخاطب بود اما ما توی روم خودمون بودیم وکلی از ادمای بزرگتر از سن خودمم تجربه کسب کردم من ۹ سال بیشتر سن نداشتم اما مکالمه با ادمای بزرگ بهم کمک کرده بود که خوب صحبت کنم و قدرت گفتارم خیلی خوب بشه به طوری که طوری که وقتی با دوستام صحبت می‌کردم قشنگ ایم تغییر در نوع صحبت رو دوستام و اطرافیانم حس میکردن و بهم میگفتن همینطور تجربیاتم رفت بالا و عاقل تر شدم ی جورایی حالا دیگه من ۱۰ ساله بودم اما کلی تجربه داشتم که شاید ی پیر مرد ۵۰ ساله نداشته باشه ولی من سر این کلی تحقیر شدم چون بهم گاهی تو جمع های بزرگ اجازه صحبت داده نمیشد و نادیده گرفته میشدم با اینکه دانشم از افراد حاضر در اون جمع ها بیشتر بود و ی جورایی اگر دهن باز میکردم کسی توان گفتگو با من رو نداشت و کم می‌آورد اما توسط همه ادمای دورم حتی دوستام که گاهی همسنم بودن سرکوب میشدم و نمیتونستم براشون از ایده هام بگم شاید برای همینم بود مه پادکست رو شروع کردم و یوتیوب رو جدی کردم و شروع کردم به نوشتن تا بتونم درونمو بگم گر چه که هنوزم اون ادم بزرگایی که نادیده میگرن ادمای کوچیکو توی کامنتا چیزای مزخرفی می‌نويسن اما من توجهی نمیکنم به اینا و شابد همینم یکی از دلیل های موفقیتم باشه ی جورایی پوست کلفت شدم دیگه خلاصه داشتم میگفتم من خیلی تو کلاب هاووس بودم چون خیلی خفن بود میتونستم پشتش قایم بشم و از تجربیات ادم بزرگا استفاده کنم خلاصه من اونجا با کلی مهندسی نرم افزار و کامپیوتر صحبت کردم و ایده هامو بهشون گفتن و صحبت کردیم سرش صحبتامون گاهی اونقد طولانی میشد که بعدش میگفتن که ما اصلا فکرشم نمی‌کردیم بتونیم با ی بچه ۹ یا ۱۰ ساله اینقد حرفه ای و طولانی صحبت کنیم ی جور که انگار داریم با ی مهندس هم سطح خودمون صحبت میکنیم اما بر خلاف ایم حرفای خوب که ادمای تحصیل کرده و خوب جامعه بهم میگفتن خانوادم حرفامو نادیده میگرفتن و ایده هام همیشه توسط اونا سرکوب میشد البته خیلی از ایده هام هم یکن علمی تخیلی بود و تقریبا یا نشدنی یا برای انجامش به کلی سرمایه نیاز بود و مجبور می‌شدیم این ایده ها رو از لیست محصولات شرکت کوییت سورس خط بزنیم و دیگه روشون برای ادامه حساب نکنیم اما کلاب هاووس بهم این قدرت رو داد که بتونم ایده هامو توش سبک سنگین کنم و بشینیم با تیممون کلی تجربه کسب کنیم ولی کلی ایده توی این مسیر از بین رفت و نشد که ادامه بدیم خب این نوشته رو اینجا میبندم اما تو ادامه نوشته هام راجبش صحبت می‌کنم یا شایدم توی پادکست خودمون راجب با دوستام صحبت کردیم❤?




اریا بهروزیاناسپیسیفایکلاب هاووسaryia behroziuanqitsource
مدیر عامل و بنیان گذار کوییت سورس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید