ویرگول
ورودثبت نام
آریا بهروزیان
آریا بهروزیان
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

تجربه من از زود بزرگ شد و از دست رفتن بچگی و حس هاش در من

اگر منو دنبال میکنید میدونید که من 14 سالمه و تو زمینه مهندسی هوش مصنوعی و برنامه نویسی و پردازش دیتا کار میکنم و با چند تا از دوستان ی شرکت دانش بنیان داریم شاید امروز که این مقاله رو مینوسیم اصلا حالم خوب نباشه یا شایدم این تجربه خوبیه اما من یکی از نوجوونایی بودم که زود بزرگ شدن رو تجربه کردم به ی دلیل ازش راضیم اونم اینه که جلو تر از هم سنامم از ی طرف ناراضیم چون هیچ وقت بچگی نکردم اره تجربه بزرگ شدم واسه من خیلی عجبیه من یکی از اوناییم که رو تک تک حسام میشینم فکر میکنم ی جورایی همینجوری بزرگ نشدم و رو فرایند بزگ شدن و با تجربه شدنم خیلی فکر کردم ی روز دیدم من نمیتونم با همسنام ارطبات بگیرم چون من معمولا تفکر این نابغه های ریاضی رو داشتم که همه چیزو محاسبه میکنن و منطقی پیش میرن شاید باورتون نشه من حتی ادعا های دینی رو هم قبول ندارم چون توی ریاضی و علم ثابت نشده اما من خیلی و یک شخصیت درون گرا و بیشتر تو ذهنم در حال خلق چیزای جدیدم و دنیا رو تحلیل میکنم ولی دوستام و هم سنام بیشتر توی رویا هاشونن و نشستن و تلاشی نمیکنن ولی من دارم رویاهامو میسازم روز به روز اما هنوز رفیقام میگن بزار بزرگ شیم بعد میریم سراغ دنیامون بعد توی روابطم با دوستام که دقت کردم میبینم اونا ی حسایی دارن که شاید خیلی وقت پیش من اون حس رو تجربه کردم ولی اونا تازه الان دارن تجربش میکنن و این موضوع همیشه ی کاری میکنه که حس کنم زود بزرگ شدم و زندگی نکردم و بچگی رو تجربه نکردم حتی من توی دوران دبستان هیچ دوستی نداشتم و دورم خالی خالی بود از ادم خودم بودم و کامپیوترم که به حرفم گوش میکرد و برنامه هایی که واسش مینوشتم رو اجرا میکرد حالا واقعا اینو باور دارم که من زود هنگام بزرگ شدم و بچگی نکردم امروز توی پارک بودم و اتفاقی چند تا بچه تقریبا همسن خودم یا شاید یکی دوسال کوچیک تر رو که داشتن فوتبال بازی میکردم و کمی اونور تر چند تا دوست دیگه در حال گپ زدن بودن اما من هیچوقت ایمقد دوست نداشتم از بچگی خودم بودم تنها و همش پشت کامپبوترم درحل برنامه نویسی بودم و هیچ حسی رو تجربه نکردم الان احساس میکنم ی کامپیوترم که قلبم یک هسته هست و مغزم یک کامپایلر برنامه نویسی که کد هارو از من میگیرن و اجرا میکن همینقد خشک و بی روح این شاید باید این حس رو بعدا تجربه میکردم اما الان دارم تجربه میکنم و دوستام تازه دارن حسای چند سال پیش من رو تجربه میکنن و شاید من الان دلم کلی تنگ بچگی کردن و داشتن دوستای خوبی هست که کنارم باشن اون دوستان رو دارم اما حس رضایت از بزرگ شدنم رو ندارم اگر سنتون کمه و بچه اید باید بهتون بگم که اینقد شوق واسه بزرگ ترن شدن نداشته باشید قدیما تا همین پارسال هر سال که بزرگتر میشدم کلی خوشحال بودم که دارم بزرگ تر میشم و از چند ماه قبل از تولدم سنمو دیگه ی رقم بالا تر میگفتم اما واقعا امسال تولدم رو دوست نداشتم چون باعث شد که دیگه خوشحال نباشم پس همیشه سعی کنید کارای بزرگ بکنید نه اینکه زندگی کنید تا زمان بگذره و سنتون بیشتر بشه که به خودتون بگید بزرگ خب زیاد دیگه نمینویسم که بتونید بخونید ممنونم که میخونید پست های من رو اگر از سبک فعالیتم خوشتون میاد من یک پادکست دارم که توش معمولا میشینم در مورد همچی حرف میزنیم باهم پس اگر خوشتون میاد از یوتیوب دنبالم کنید

https://www.spacify.ir

https://instagram.com/aria_behroziuan

https://www.youtube.com/channel/UCBRi1oF9Gf-h1rFJNagvFOg

https://www.github.com/Aryia-Behroziuan


بزرگ شدن سنتجربیات زندگیاریا بهروزیانaryia behroziuanبزرگ شدن
مدیر عامل و بنیان گذار کوییت سورس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید