ویرگول
ورودثبت نام
نیلوفر سعیدی
نیلوفر سعیدی
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

مرد خوب من

برای اولین بار زندگی کردن را تجربه می‌کنم. زندگی کردن چیزی جز بودن در کنار این مرد نمیتواند باشد. این مرد، این مرد عزیزم جوری برای خوشبختی ام تلاش می‌کند که نظیرش را هرگز در زندگی ام تجربه نکرده ام. برای اولین بار است که می‌توانم کنجی بنشینم و لیوانی چای بنوشم و به این فکر نکنم که بعد از این چه می‌شود. زندگی چیزی جز امنیت بودنش برای من نمیتواند باشد.

مرد خوب من، برای بودن توست که خانه ی کوچک و مرتب مان را دوست دارم، چای دم کشیده و نکشیده شب ها را دوست دارم، لم دادن روی کاناپه و تماشا کردنت را دوست دارم، قیمه بی نمک و زردچوبه زیاد غذا را دوست دارم. هر آنچه که به تو مربوط باشد و هر چیزی که متعلق به توست زیبا و خواستی است.

اونایی که می‌نويسن، دو بار زندگی میکنن ..... یه بار زندگی خودشون ، یه بار هم زندگی ای که خیالاتشون اونا رو میبره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید