داشتم به معنای موفقیت فکر میکردم . توی ذهن من موفقیت به این معنیه که یه دستاورد خیلی بزرگ داشته باشی، جوری که باعث بشه چشمات برق بزنن و خودت خودت رو حسابی تشویق کنی .
ولی امروز داشتم فکر میکردم لزوما این نمیتونه موفقیت باشه .
گاهی اون اتفاق خیلی کوچیکی که اصلا به چشم نمیاد موفقیت حساب میشه .
این منم که دلم میخواد دنیای بزرگتری داشته باشم و دوست دارم توی این مسیر طرز فکر بهتری داشته باشم .
امروز توی مکالمه های ذهن خودم داشتم به این فکر میکردم که موفقیت گاهی انقدر کوچولو و شاده که خودت متوجه نمیشی چه تغییر عمیقی توی وجودت بوجود آورده . مثلا توی پاییز حالت بد باشه و یکدفعه یه دوست به چه چای گرم توی برگ ریزون قشنگ فصل دعوتت کنه . این شاید موفقیت به نظر نیاد ، ولی تاثیر اون مکالمه و اون هوا باعث میشه تا یک هفته شارژ باشی و کارات رو بهتر انجام بدی ... پس این یه موفقیته.
میخوام به خودم بگم که موفقیت میتونه تموم کردن یه یونیت زبان باشه ، میتونه بوی عطری باشه که توی فضا میمونه ، میتونه یه شال خوش رنگ باشه که حالت رو خوب میکنه، میتونه یه کبوتر باشه که ازت نمیترسه و نگاهت میکنه ، میتونه سر و کله زدن با یه استاد بداخلاق باشه ، میتونه رها شدن از یه محیط سمی باشه. موفقیت میتونه اون یک ساعت ورزشی باشه که از وقتی شروعش کردی حال بهتری داری .
موفقیت تویی که کنار منی ، که دلیل شادی های منی
که باز اول و آخر تمام حرفام ❤تویی❤