آدرا
آدرا
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

محرم

بسم الله

اوایل که رسیدیم ؛ نسبت به محیط و مکانم گیج و منگ بودم . دقیقا مثلِ حالِ الانِ شما ، که نسبت به اون مکان و زمانِ مذکور بی اطلاعید .

نه حمام ، نه جای خواب ، نه تلفن ؛ نه لباس و هوا و آدمای مطلوب .

توانمون در پی مجاهدت ، عرق ریختن و سختی کشیدن ‌؛ فکرمون در پی اتمام کار و برگشتن .

اما پیرجوانِ جمع ، مثل ما نبود . مثل سید شهیدان اهل قلم ، دلش رو به دستش سپرد و شروع به نواختن بر تابلو ورودی کرد ‌.

بنام الله

سلام بر شهیدان

هفت روز مانده تا شروع اردو جهادی

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

نظام فکریم رو بهم ریخت .

فکر میکردم ترجیح در شروعه ، اما گویا رجحان در رجوعه . به قول معروف ؛ " عرش در فرش " بود ‌.


و این شد که برخلاف روزای اول ، دلمون میرفت از کم شدن روزاش ‌.

نه صرفا پی اشک فُرقت ؛ بلکه پی اشک فُرصت .

من پیرجوانِ جمع نیستم . نمیتونم حتی نقشش رو بازی کنم اما توفیق این رو دارم که بتونم اداش رو در بیارم .

بنام الله

سلام‌ بر شهیدان

چهل روز مانده تا شروع محرم ؛

و السلام علیکم‌ و رحمه الله و برکاته .




محرمامام حسینشهیدبسم اللهتزکیه
آریا دهبان هستم ؛ ان شاءالله تا شهربانی !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید