بسمه تعالی
بررسی کاربرد نوروساینس در آموزش و ارتباط آن ها
فاطمه قاسمی ( دانشجوی کارشناسی علوم تربیتی )
چکیده
نوروساینس، به عنوان شاخهای از علوم که به مطالعه سیستم عصبی و مغز میپردازد، نقش قابل توجهی در فهم بهتر فرآیندهای یادگیری و آموزشی ایفا کرده است. این مقاله به بررسی کاربردهای نوروساینس در آموزش و ارتباطات میان این دو حوزه میپردازد. از جمله کاربردهای کلیدی نوروساینس در آموزش میتوان به درک عمیقتر فرآیندهای شناختی، شخصیسازی آموزش، تشخیص و مداخله زودهنگام، و تقویت یادگیری از طریق بازی اشاره کرد. این ارتباط متقابل میتواند منجر به ایجاد روشهای تدریس مبتنی بر شواهد، افزایش انگیزه و مشارکت دانشآموزان، و کاهش استرس و اضطراب در محیطهای آموزشی شود. نتایج نشان میدهد که استفاده از یافتههای نوروساینس میتواند به بهبود کیفیت آموزش و یادگیری کمک کند.
مقدمه
نوروساینس یا علوم عصبی، شاخهای از علم است که به مطالعه سیستم عصبی، عملکرد مغز و ارتباط آن با رفتار و شناخت میپردازد. با پیشرفت تکنولوژی و ابزارهای تحقیقاتی، این علم بهطور فزایندهای به فهم بهتر فرآیندهای یادگیری و آموزشی کمک کرده است. این مقاله به بررسی کاربردهای نوروساینس در آموزش و ارتباطات آنها با هم میپردازد.
تعریف نوروساینس و آموزش
نوروساینس شاخه ای از علم شناختی است که به مطالعه ی ساختار و عملکرد سیستم های عصبی مرتبط با رفتار و فعالیت های ذهنی می پردازد.این علم بررسی می کند که چگونه نورون ها (سلول های عصبی) با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و چگونه اطلاعات در سیستم عصبی پردازش می شود.
آموزش فرآیند تسهیل و ساده سازی یادگیری یا کسب دانش ،مهارت ، ارزش ، اخلاق، اعتقادات و عادت هاست. روش های آموزش شامل تدریس ، آموزش علمی ،داستان گویی،بحث و پژوهش هدایت شده است.آموزش غالبا تحت راهنمایی مربیان انجام می شود اما فراگیران می توانند خود را نیز آموزش دهند.
نقش نوروساینس در آموزش
فهم فرایند های شناختی:نوروساینس از طریق مدل سازی شناختی ،مطالعه ی نوروفیزیولوژی ،تصویر برداری مغزی به درک عمیقتری از چگونگی فرآیندهای شناختی مانند توجه، حافظه، و پردازش اطلاعات کمک میکند. این دانش میتواند به معلمان و مربیان کمک کند تا روشهای آموزشی موثرتری طراحی کنند که با نحوه کارکرد مغز سازگار باشد.
شخصیسازی آموزش: با استفاده از یافتههای نوروساینس، میتوان برنامههای آموزشی را به گونهای طراحی کرد که به نیازها و سبکهای یادگیری فردی دانشآموزان پاسخ دهد. برای مثال، برخی دانشآموزان ممکن است از روشهای بصری یادگیری بهرهمند شوند، در حالی که دیگران ممکن است از روشهای شنیداری بهتر استفاده کنند.
تشخیص و مداخله زودهنگام: نوروساینس ابزارهایی فراهم می کند که می تواند به شناسایی مشکلات یادگیری در مراحل اولیه کمک کند.این امکان معلمان را قادر می سازد تا مداخلات مناسب را سریع تر ارائه دهند و از ایجاد مشکلات بزرگتر در آینده جلوگیری کنند.
تقویت یادگیری از طریق بازی: تحقیقاتی نشان دادهاند که بازیهای آموزشی میتوانند فرآیند یادگیری را تقویت کنند. این بازیها نه تنها جذاب هستند بلکه باعث تحریک نواحی مغزی مرتبط با یادگیری و حافظه نیز میشوند.
ارتباط نوروساینس و آموزش
نوروساینس و آموزش بهطور مستقیم با یکدیگر در ارتباط هستند. یافتههای نوروساینس میتوانند به بهبود روشهای آموزشی کمک کنند و در عوض، روشهای آموزشی نوآورانه میتوانند به تحقیقات نوروساینس دادههای جدیدی ارائه دهند.
روشهای تدریس مبتنی بر شواهد: استفاده از دادههای نوروساینس میتواند به ایجاد روشهای تدریس مبتنی بر شواهد کمک کند. این روشها به معلمان اجازه میدهد تا از استراتژیهایی استفاده کنند که ثابت شده است موثر هستند.
افزایش انگیزه و مشارکت دانشآموزان: نوروساینس نشان داده است که انگیزه و مشارکت دانشآموزان به شدت با فرآیندهای یادگیری مرتبط است. ایجاد محیطهای یادگیری که انگیزهبخش و چالشبرانگیز باشند، میتواند یادگیری را بهبود بخشد.
کاهش استرس و اضطراب :نوروساینس به درک بهتر از تاثیر استرس و اضطراب بر یادگیری کمک کرده است.با استفاده از این دانش مدارس می توانندمحیط های آموزشی پشتیبان و آرامش بخشی ایجاد کنند که به دانش آموزان کمک کند تا بهتر یاد بگیرند.
پیشینه
پیشینه پژوهش در زمینه کاربرد نوروساینس در آموزش، نشان دهنده ی تعامل گسترده و متقابل این دو حوزه است.
علی نوری و محمود مهرمحمدی در سال 1389 مقاله ای با عنوان تبیین انتقادی جایگاه علوم اعصاب در قلمرو دانش و عمل تربیت تدوین کردند.آنها در این پژوهش بیان کردند که رشد سریع فنون تصویربرداری عصبی در سال های اخیر, امکان فوق العاده ای برای پژوهشگران فراهم کرده است تا فهم بهتری از ساختار و کارکرد مغز انسان به دست آورند. در پرتو بهره گیری از این فن آوری های تصویربرداری عصبی پیشرفته, یافته های پژوهشگران حیطه مغز, در زمینه تفکر, هیجان, انگیزش, یادگیری و رشد, موجی از بینش های جدید به دنبال داشته که تبیین های موجود درباره موضوعات تربیتی را تحت تاثیر جدی قرار داده است. از این رو, بسیاری از متخصصان علوم اعصاب و تربیت ادعا می کنند که برقراری پیوند بین علوم اعصاب و علوم تربیتی می تواند نقش عمده ای در بهبود دانش, سیاست و عمل تربیتی ایفا کند. هر چند پژوهش مغز نمیتواند پاسخگوی همه ی مسائل تربیتی ما باشد و داروی معجزه آسایی نیست که تمام دردهای تربیتی ما را درمان کند، اما می تواند در کنار سایر مبانی تربیت و در تعامل و تلفیق با آنها، در تصمیم گیری های آگاهانه تر در مورد بهبود سیاست و عمل تربیتی به ما کمک نماید.
طاهره سلمانیها و حسین کارشکی در سال 1393 مقاله ای با عنوان ارزیابی برداشت های درست و نادرست از نقش دانش علوم اعصاب در آموزش و پرورش را تدوین کردند.آنها در این پژوهش بیان کردند که مغز عضو اصلی یادگیری است و دانش کنونی ما درباره مغز بینش های جدیدی را به وجود می آورد و تأثیر شگرفی بر آموزش و پرورش آینده خواهد داشت. فقدان دانش معلمان درباره مغز ، مثل این است که متخصص قلب دربارهی سیاهرگ، سرخرگ، شیمیایی خون مطالعه می کند، اما هرگز یاد نمیگیرد که قلب چگونه کار می کند. می گوید فهم بیشتر مغز باعث می شود آموزش را بهتر و طوری طراحی کنیم که مغز به بهترین صورت یاد بگیرد.
در مجموع، پیشینه پژوهش نشان میدهد که نوروساینس میتواند ابزارهای ارزشمندی برای بهبود آموزش فراهم کند و تعامل میان این دو حوزه میتواند به نوآوریها و پیشرفتهای قابل توجهی منجر شود.
نتیجه گیری
نوروساینس ابزارهای قدرتمندی برای بهبود آموزش فراهم میکند. با فهم بهتر از عملکرد مغز و فرآیندهای شناختی، میتوان روشهای آموزشی را به گونهای طراحی کرد که یادگیری را تقویت کند و به نیازهای فردی دانشآموزان پاسخ دهد. ارتباط متقابل بین نوروساینس و آموزش میتواند منجر به پیشرفتهای قابل توجهی در هر دو حوزه شود و در نهایت به ارتقای کیفیت آموزش منجر شود.