ویرگول
ورودثبت نام
آفتاب گردون
آفتاب گردون
خواندن ۳ دقیقه·۵ روز پیش

ازدواج،مسئله این است...

نمی دونم چرا حرف زدن از ازدواج اینقدر برام سخته.

ده بار پستو شروع کردم اما نتونستم مقدمه ی مناسبی براش بنویسم.

من ۱۸سالمه،چه سن قشنگی!

هیجان انگیز به نظر میاد.

تازه کنکور دادم و الان زندگی فراز و فرود های عجیبی داره📊

قصد ادامه تحصیل دارم اما قصد ازدواجم دارم.

قبل کنکور به این فکر می کردم که دوست دارم قبل از بیست سالگی ازدواج کنم و وارد زندگی مشترک بشم، بعد کنکور هنوزم همین نظرو داشتم😁منتها از چیزی که فکرشو می کردم پیچیده تر بود.

چند تا خاستگار داشتم قبلا که بخاطر سن کم و... بی بحث و درگیری رد شدن اما خاستگاری که جدیدا پیدا شده بود فرق داشت،به مامانم گفته بودم قصد ازدواج دارم درباره ی خاستگار تحقیق جزئی کردیم و در افق محو شدیم،قبل از من رفته بودن خاستگاری نوه ی آقای علم الهی😮مادر پسره هم تجربه ی نزدیک به مرگی داشت که بعد اون با حجاب شده بود.به هرحال این خاستگارم رد شد منتها به فکر فرو رفتم.

اگه قرار باشه خاستگار بیاد باید چه سوالاتی ازش بپرسم؟

معیار های من برای ازدواج چیه؟کدوم معیار اهمیت بیشتری داره؟

چه فانتزی...
چه فانتزی...


آیا حاضرم تا آخر عمر با یه آدم باایمان توی یه زیر پله زندگی کنم؟

لجبازی بدتره یا تعصب؟

خانواده مهم تره یا شغلش؟

وقتی به معیار هام فکر می کردم چیزایی که می خوام تو ذهنم بود اما مامانم منو به چالش کشید.

بهش گفتم می خوام خیلی باایمان باشه،مامانم گفت ایمان یعنی چی؟

ایمان واقعا چطور تعریف میشه؟از اون مهم تر چطور تشخیص داده میشه؟

جانماز آب کشیدنم داریم،آدمای متعصبم داریم و...

اصلا چرا راه دور تو فامیلامون یکی که زبان زد بود به ایمان و پاک دامنی رفت زن دوم گرفت تا سربازان آقا(!) رو افزایش بده!جالبه بدونید همسر اولش هم براش پنج تا بچه آورده!اینم با ایمانه،خلاف شرعم نکرده اما کارش درسته؟؟؟

از طرفی ظاهر چقدر مهمه؟اگه یکی کچل باشه و صورتش سوخته باشه چه مزیتی میتونه باعث بشه ظاهرشو نادیده بگیرم؟حاضرم با پسری هم قد خودم ازدواج کنم؟


تازه اینا همه مرحله ی اوله.

باید خودمم برای ازدواج آماده باشم.بابد خودخواهی رو کنترل کنم و گذشت رو یاد بگیرم.تو این چالش خواهرم بزرگ ترین امتحان منه.مامانم هر وقت باهاش دعوا می کنم میگه اگه یه خواهر شوهر غرغرو مثل خواهرت داشتی این رفتار درست بود؟


پیدا کردن مرز اینکه تا کجا باید خواسته هام رو بخوام و کجا بخاطر زندگیم ازشون بگذرم؟کجا عقب نشینی کنم و کجا نکنم؟

اینم قشنگ بود
اینم قشنگ بود


اهمیت ظاهر خودمم مسئله است.از یه طرف واقعا برام اهمیت نداره،درسته که زیبایی رو دوست دارم اما اهمیت درجه ی اولو نداره.ولی مامان و مامان بزرگم میگن کسی نمیگه دختره شاگرد اول بود و رتبه ی یک کنکور همه میگن پوستش خوبه😐اگه بخوام حرفاشونو بنویسم خودش یه پست جدا می خواد.

من حتی تو اوج نوجوونی که همه ی دخترا اهل چیتان پیتان و آرایش و لباس خریدن میشن تو باغ نبودم و مامانم حرص می خورد که چرا به خودت نمی رسی،خواهر کوچیکم هر روز رژ لب میزنه اما من؟خب خیلی حوصله ندارم...


مسئله ی دیگه تعادل تو زندگیه. من به عنوان یک زن دوست دارم بچه های خوبی تربیت کنم اما این قطعا با یه زندگی کاری حرفه ای در تعارضه.مگه چقدر وقت دارم که هم به همسرم هم بچه هام رسیدگی کنم،کارای خونه رو هم انجام بدم و هم کارمو به نحو احسن انجام بدم.

وقتی خانم خونه باشی مهم نیست حوصله نداری یا سرت درد می کنه،شب باید یه چیزی بزاری سر میز که همه شام بخورن.این تمرینیه که فعلا دارم انجام میدم،وقتایی که حالم خوش نیست و حوصله ندارمم باید کارای ضروری خونه رو که وظیفمه انجام بدم.

حوصله ی دعوا و جر و بحث کردن ندارم این نظر منه و مهم نیست درست باشه یا نه.

به هرحال این نظر منه🤷🏻‍♀


همه ی این مسائل چیزاییه که قبل ازدواج باید بهش رسیدگی کنم ولی الان نمی دونم حتی از کجا باید شروع کنم؟🙄


خداروشکر کنکور با موفقیت پشت سر گذاشتم...

خداروشکر که به بلوغ فکر کردن راجع به ازدواج رسیدم...

خداروشکر اهل عشق و عاشقی و این فانتزیا نیستم‌...

خداروشکر که تنوع انتخاب دارم...

خداروشکر میتونم فکر و مشورت کنم...

خدارو شکر که سالمم


ازدواجآمادگی برای ازدواجانتخاب همسرادامه تحصیلزندگی مشترک
اگر زرتشت،علی(ع) را می دید می نوشت:گفتار علی،پندار علی،کردار علی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید