بیایید از دور به ماجرا نگاه کنیم:
۱)عده ای گفتند که توسط نیرو های ازشاد کشته شده است.
۲)عده ای گفتند که به دیلی بیماری و سکته و چیزی جز ضرب و شتم از دنیا رفته.
به هر حال عده ای غمگین شدند اما بعد چه شد؟
اعتراضات به چیزی که گویا این خانم برای آن کشته(یا فوت)شده بود آغاز شد.
احساس می کنم دچار خطا شده ایم!
نمی خواهم از اجبار حجاب و دلایل آن حرف بزنم که سخن بسیار و نظرات وسیع است!
اما سوال اصلی اینجاست:از بین این همه مشکلات چرا حجاب؟
اگر بخواهیم با زبان آمار سخن بگوییم صدماتی که از طریق هر یک از موارد فوق به مردم وارد می شود با حجاب اجباری قابل مقایسه نیست اما چرا بهانه ی اعتراضات باید حجاب باشد؟باور ندارید که دچار خطا و سوگیری شناختی شده ایم؟
اگر ده ها نفر برای حجاب اجباری کشته شده باشند خشک شدن ارومیه صد ها نفر را به انواع بیماری ها دچار می کند!
اگر ده ها نفر برای حجاب اجباری جان داده باشند وضعیت اقتصادی صد ها کودک را به حسرت و گرسنگی کشانده و زحمت کشان زیادی محتاج دیگران شدند!
چه تعداد زیادی که به خاطر نداشتن پول و داشتن مشکلات پزشکی بر تخت بیمارستان ها می مانند و میمیرند و کسی خبردار نمی شود!
اصلی وجود دارد که می گوید مردم در ابتدای هرم زندگی به فکر نیاز های اولیه ی خود نظیر غذا،مسکن و کلا چیزی که زنده نگهشان دارند هستند.
مسائلی چون احترام و اجبار و عدالت و... در پله ی دوم این هرم قرار دارند...
وبا کمال تاسف و تاثر ما در پله ی اول ایستاده ایم حالا چرا باید از بین این همه مشکلات حجاب را به عنوان بهانه ی اعتراض انتخاب کنیم؟
پیشنهاد:دیدن مستند ایکسونامی