خیلیا احتمالا اسم ویل دورانت مشهورو شنیدن،کسی که تاریخ باستانو به شکل تجربی جمع آوری کرد و مجموعه ی منسجمی ازش نوشت.
ویل دورانت آدم بزرگی بوده ک یه روز یه اتفاق عجیبی براش میوفته،یه نفر خیلی عادی بهش میگه می خوام خودکشی کنم.یه چیزی بگو که منصرف بشم.
حرفای ویل دورانت اون مردو منصرف نمی کنه،و ویل(😅)به فکر فرو میره،تصمیم میگیره کتابی بنویسه که توش معنای زندگی رو کشف کنه!🔥
"ویل دورانت، ماجرای نوشتن کتاب درباره معنی زندگی را اینطور تعریف میکند. روزی مردی شیکپوش به سراغش میآید و به او میگوید که قصد خودکشی دارد. او تلاش میکند تا با راهکارهای مختلف مثل پیدا کردن شغل یا خوردن یک وعده غذای عالی او را از تصمیمش منصرف کند. مرد شیکپوش هم شغل خوبی دارد و هم گرسنه نیست. او از موضوع دیگری رنج میبرد. موضوعی که دستمایهی نوشتن این کتاب قرار میگیرد. ویل دورانت برای اینکه بتواند انگیزهی زندگی کردن را پیدا کند، با آدمها و افراد بسیاری درباره معنی زندگی حرف میزند."
ویل دورانت به بزرگان عصر خودش،که بعضیاشون از بزرگان تاریخ بشر هم محسوب میشن در سرتاسر دنیا نامه مینویسه و ازشون می خواد نظر خودشون رو درباره ی معنای زندگی بگن،بزرگانی مثل گاندی،روسو و حتی یه زندانی محکوم به حبس ابد و...
به نظر من این کتاب نتونسته به هدف غائی خودش برسه و اندکی از معنای زندگی رو برای ما روشن کنه،این کتاب صرفا مارو با اندیشه های افراد مشهور و بزرگ تاریخ آشنا می کنه.
البته سیری که ویل دورانت از تاریخ ترسیم می کنه و روند پیش به جلوی اون که بجای اوج گیری به زوال میره تکان دهنده است.
کتاب در سه بخش نوشته شده،مقدمه،نظر ویل دورانت و نامه های دریافت شده از سرتاسر دنیا...
برای درسافت این کتاب از طاقچه روی لینک زیر بزنید: