خواهی بشوی رسوا همرنگ جماعت شو...
تا بحال در کوچه و بازار دردمندی را دیده اید؟کودکی که بجای توپ کاسه ی گدایی در دست گرفته است؟این همه من دلسوز در شهر وجود دارد و این همه انسان که انسانیت را ادعا دارند اما بی تفاوت از کنار آنها می گذرند . چه بسیار من هایی که از خود توجه را گدایی می کنند و چه بسیار من هایی که بخاطر خنده آوردن بر لب منی بی لیاقت، دل دیگران را می شکنند.و هیچ منی جز نشستن به تماشا کاری نمی کند.
هیچ کس با من چنان من مردم آزاری نکرد
این منِ من هم نشست و مثل من کاری نکرد
اگراجتماع از محاصره ی این من های اصیل دست بردارد. جهان پر از رنگ های زیبا می شود،پر از من های بور،سیاه،سفید،چشم قهوه ای و آبی که همان طور که هستند خود را دوست دارند.من اصیل را دوست دارند نه منی گه زیر هزار عمل جراحی همرنگ جماعت شده است.گویی تکه هایی از هزار گوشه ی جهان و به خصوص غرب گرد هم آمده اند و من شده اند.
ای من هر چه خود را به آلایش ها رنگین کمان کنی باور نمی کنم.تو همیشه همان منی هستی که روزی در فلان جا زاده شدی و من اصیل هر چند کمرنگ تر از سایه همیشه همراه توست تا شاید گاهی سایه اش من من کردن تو را نیز در بر بگیرد.
ای منِ با من که بی من،من تر از من می شوی
هر چه هم من من کنی حاشا شوی چون من قوی
امروز وقتی نگاهی به دفترم انداختم دیدم که هر چه می گویم من است و من است و من. چرا گمان می کنم مرکز زمین هستم و خورشید هر جمع؟ای من عصیان گر تو از جان من چه می خواهی؟می خواهی غرور و کبرت آنچنان مسخم کند که تمام جهان بجز من را از خاطر ببرم؟می خواهی تاثیر ابر و باد و مه و خورشید را در من خلاصه کنم؟یا شاید هم از این جدل و درگیری میان دو من که نیم من از جهان هم نیستند را دوست داری؟
من، منِ من،من، منِ بی رنگ بی تاثیر نیست
هیچ کس با من،منِ من مثل من درگیر نیست
کمی بیشتر از من بخوان?