آفتاب گردون
آفتاب گردون
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

روزی که افکار به صدا تبدیل شدند...

تا حالا فکر کردی اگه فلج بودی،اگه قدرت تکلم نداشتی،اگه از پس کارای ساده ی شخصیتم بر نمیومدی،اگه عاشق ارتباط با اطراف بودی اما جز جیغ و داد کاری ازت بر نمیومد،تا حالا فکر کردی چیکار می کردی؟




وقتی تصمیم گرفتم برای چالش کتابخوانی طاقچه تو سال جدید یه کتاب درباره ی "امید" معرفی کنم کلی کتاب تو لیستم داشتم اما از اونجایی که معرفی کتابای شناخته شده رو راحت میشه پیدا کرد تصمیم گرفتم کتابی رو معرفی کنم که کمتر شناخته شده اما خیلی تاثیر گذاره کتابی که این ماه معرفی می کنم اسمش هست...

بیرون ذهن من

اگه چند لحظه ای به سناریویی که اول پست نوشتم فکر کرده باشید قطعا متوجه میشید که چقدر چنین شرایطی سخت و طاقت فرسا است.انسان یه موجود اجتماعیه،از ارتباط و صحبت با دیگران،از شبیه بقیه بودن و... لذت میبره اما این کتاب داستان زندگی دختربچه ایه که هیچ کدوم از توانایی های بالا رو نداره.نه میتونه راه بره،نه میتونه بنویسه(چون فلجه)،نه میتونه صحبت کنه،نه میتونه کارای ساده ی شخصیش مثل غذا خوردن و دستشویی رفتنو انجام بده.

این دختر با وجود اینکه هیچ کدوم از اینارو نداره یه ذهن خیلی قشنگ داره و خیلی هم باهوشه اما تست هوش به اشتباه اونو کودن معرفی می کنه.از وقتی بچه بوده یه عالمه کلمه بلد بوده که نمی تونسته به زبون بیاره،اطلاعات عمومیش اونقدر بالاس که همرو متحیر می کنه،مثل بقیه ی دخترا به ظاهرش فکر می کنه اما نمی تونه لباسای قشنگ بپوشه اما هیچ کدوم از اینا نا امیدش نمی کنن تا اینکه بلاخره یه راه حل فوق الاده پیدا می کنه...


نام کتاب:بیرون ذهن من
نویسنده:شارون ام. دراپر
ژانر:نوجوانان
امتیاز:⭐⭐⭐

https://taaghche.com/book/14976


اگه دنبال یه کتاب پر از هیجان و پستی بلندی می گردید این کتاب مناسبتون نیست چون داستان زندگی روزمره ی یه معلول رو روایت می کنه.اما اگه یه کتاب پر از امید و نا امیدی و واقعی از دل جامعه راضیتون می کنه پیشنهاد میکنم خوندن این کتابو از دست ندید.

https://taaghche.com/book/14976

https://taaghche.com/book/14976


یادمون نره این نعمت هایی که جزو عادی ترین ارکان زندگی ما هستن برای خیلی رویان...

خداروشکر که میتونه حرف بزنم ^-^

خداروشکر که می تونم بنویسم ^-^

خداروشکر می تونم راه برم ^-^

خداروشکر میتونم ازدواج کنم ^-^

خداروشکر از پس کارای شخصیم بر میام ^-^

خداروشکر می تونم به دیگران هم کمک کنم ^-^

خداروشکر تو یه مدرسه ی عادی با بچه های عادی درس می خونم ^-^

خداروشکر معلما فکر نمی کنن کودنم ^-^

خداروشکر مامانم ازم می خواد تو کارای خونه بهش کمک کنم ^-^

خداروشکر که میتونم با دیگران ارتباط بر قرار کنم ^-^

خداروشکر زندم ^-^



داستان زندگیمعرفی کتابچالش کتابخوانی طاقچهبیرون ذهن منحال خوبتو با من تقسیم کن
اگر زرتشت،علی(ع) را می دید می نوشت:گفتار علی،پندار علی،کردار علی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید