ویرگول
ورودثبت نام
آفتاب گردون
آفتاب گردوناگر زرتشت علی (ع) را می‌دید می‌نوشت:گفتار علی، پندار علی، کردار علی...
آفتاب گردون
آفتاب گردون
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

ماجراهای من و استاد محبوبم دکتر فـ


اولین بار دکتر فـ را روزهای اول ترم یک دیدم. در یک نشست صمیمانه برایمان روانشناسی را تعریف کرد، گفت در دنیا چه‌خبر است و اینجا چه خبر، اینکه در فلان رشته دکترا داریم اما ارشد نداریم، یا فلان رشته در دانشگاه شهید بهشتی اصلا استاد متخصص ندارد و معلوم نیست چه درس می‌دهند😐 خلاصه که صحبت‌های ایشان تنها نقطه روشن از ترم یک دانشگاه بود.
ترم دو که رفتیم دو واحد درس با ایشان داشتیم و این شروع ماجرای مراد و مریدی ما شد.
دکتر فـ در یکی از  دانشگاه‌های معتبر اروپا تحصیل کرده و بعد از سال‌ها به وطن بازگشته و در دانشگاه ما تدریس می‌کند.
وقتی حرف می‌زند دلت می‌خواهد هرچه می‌گوید بنویسی، مثال‌ها همه انعکاسی از واقعیت هستند.
اولین بار که گفت چقدر در نظام بهداشتی کشور ما پیشتاز است جا خوردم. عادت کرده بودم همیشه نابسامانی‌ها را ببینم و تصور کنم در این مملکت هیچ‌چیز سر جای خودش نیست و همه چیز می‌لنگد اما مقایسه‌های او کورسوی امیدی در قلبم ایجاد کرد.
خیال نکنید دکتر فـ از آن آدم‌هایی است که از عشق به وطن بگوید و سینه چاک دهد نه! اتفاقا حرف‌هایش بوی وطن‌پرستی نمی‌دهد بوی تجربه و واقعیت دارد، بوی سواد...
وقتی از ضعف‌ها می‌گوید از این نگاه ظریف و دقیق خیره می‌مانم.
دکتر فـ همیشه به دانشگاه شهید بهشتی انتقاد دارد. برایش عجیب است که چرا بدون هیچ آمادگی و استادی پشت هم رشته‌هایی را تاسیس می‌کند که اصلا نمی‌توانند از روی کتاب هم تدریس کنند.
واقعا چقدر خوش‌شانس بودم که این دانشگاه را انتخاب کردم و شاگردی چنین فردی را می‌کنم.
اواسط ترم دو فهمیده بودم دکتر دوسال قبل «روش تحقیق» تدریس می‌کرده اما دیگر اینکار را نمی‌کند.
پروژه‌ای برای خودم تعریف کردم و شریع کردم به نامه‌نگاری، جمع‍آوری امضا و خیمه زدن پشت در اتاق دکتر بیچاره که تورا به هرچه می‌پرستی قسم بیا و ترم بعدی با ما این درس را بردار. کار به جایی رسیده‌بود که دکتر سرش را برمی‌گرداند من را می‌دید👀
از من اصرار و از ایشان انکار، دکتر می‌گفت سرم شلوغ است و همینطوری هم بیش از حد تعیین شده دارم تدریس می‌کنم.
پیگیری‌های من با رویکرد «حالا ببینم چی میشه» استاد با شکست روبه‌رو شد و من دچار درماندگی آموخته شده¹ شدم
هر وقت ایشان را در راهرو می‌بینم از شوق به پرواز در می‌آیم و این شده شهره خاص و عام😁
ترم سه هم دو واحد دیگر با ایشان داریم و من از الان غصه می‌خورم که ترم بعدی قرار نیست درسی را با او پاس کنم😭
در ترم جدید وقتی می‌خواست برای کلاس نماینده تعیین کند سه نفر داوطلب شدند و او رای‌گیری کرد. بچه ها گفتند رای من با اختلاف از بقیه بیشتر بوده اما دکتر از ترس پیگیری‌های بی‌امان من حیاه‌ای سوار کرد و گفت در کلاس من هرکس رای کمتری بیاورد نماینده می‌شود😂 به من می‌گوید تو باید نماینده مجلس بشوی از بس که پیگیری نمی‌گذاری جلسه‌ای عقب بیوفتد و آقای قالیباف را دیوانه می‌کنی.
می‌ترسید حتی درخانه هم از دستم در امان نماند. بچه‌ها می‌گویند تو را که می‌بیند فقط می‌خواهد فرار کند😅 بعد از کلاس او به سمت اتاقش می‌دود و آفتاب‌گردون هم پشت‌سرش می‌دود تا سوال بپرسد. 🦦

استاد تورو خداااااا
استاد تورو خداااااا


یک بار هم گفت چقدر دقیق اسم تو را علاقه بند گذاشته‌اند و نه علاقه‌مند، تو وقتی چیزی را بخواهی علاقه‌مند نمیشوی بلکه علاقه‌ات را می‌بندی و ول نمی‌کنی.
البته دکتر فـ آدم باحوصله‌ای نیست و به‌قول خودش جاه‌طلبی هم ندارد. همین هم از عواملی است که از دانشجویانش فرار می‌کند.
خلاصه که داستان من و دکتر هنوز هم ادامه دارد و می‌خواهم در آینده پژوهش کارشناسی‌ام را با راهنمایی او انجام دهم👣

استاددانشگاهشمس و مولانادانشجو
۳۳
۲۷
آفتاب گردون
آفتاب گردون
اگر زرتشت علی (ع) را می‌دید می‌نوشت:گفتار علی، پندار علی، کردار علی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید