حتما تا به حال با طنز های مدرسه ای زیادی مواجه شده اید که در آنها پسرک تنبلی با لب های آویزان و کارنامه ای به دست وارد خانه می شود و والدین با دیدن کارنامه حیرت می کنند که چگونه این فرد توانسته است در همه ی دروس تجدید بیاورد و تنها نمره ی خوبش نمره ی ۲۰ درس ورزش است.
اما برای من همیشه برعکس این بوده است. در ده سال تحصیل خود حدود ۷ معلم ورزش داشته ام که هر یک به گونه ای غیر انسانی رس بچه ها را می کشیدند.?
گویا خانوادگی در معلم ورزش شانس نداشته ایم چرا که عمه ام هم در یکی از سال های تحصیل هنگام دریافت کارنامه شگفت زده می شود زیرا از همه ی درس های حفظی و غیر حفظی بیست گرفته بود و تنها نمره ی پایین کارنامه اش ورزش بود?
در دبستان نیمی از سال معلم به مسابقات رزشی میرفت و ما دانش آموزان با توپی کم باد به وسطی مشغول می شدیم و اغلب بعد از دو دور بازی حوصله امان سر میرفت و مینشستیم گوشه ای و چرت و پرت می گفتیم و جالب بود که معلم با وجود اینکه هرگز در طول ترم روی ماه خود را به ما نشان نداده بود به نیمی از دانش آموزان قابل قبول می داد!
متوسطه ی اول از آن معلم هایی داشتیم که مو را از ماست بیرون می کشند،نیم ساعت به ما آموزش می داد که چگونه ساعد بزنیم و توپ را توی تور بسکتبال بیاندازیم و با یک جزوه ما را راهی خانه می کرد و در آخر ترم توقع داشت در فینال جام جهانی نونهالان(از خودم در آوردم)رتبه ی اول را کسب کنیم.من بیچاره هم که از ورزش های توپی دل خوشی ندارم و دختر نحیفی هستم توپ را به هر جایی پرت می کردم جز تور و برای خود در زمین راه میرفتم در حالی که برداشتن بیش از سه قدم به همراه تور در زمین بسکتبال جایز نیست.
امسال هم که حسابی خودم را زخمی کردم و کردم.
برای امتحان پایان ترم ورزش باید چهار دور،دور زمین بسکتبال می دویدیم و رکوردمان هم کمتر از ۱ دقیقه و سی ثانیه می شد. من هم برای سبکبال بودن کافشن و مغنعه ام را در آوردن و خود را به دست باد سپردم.
شنیده بودم که رکورد هر کس در ده متر آخر رقم می خورد و با وجود خستگی ده متر آخر را آنچنان دویدم که لحظه ای به خودم آمدم و دیدم بدنم از پاهایم جلوتر است. هر چه کردم تا پنج متر مانده را هم بروم نشد و با مخ به زمین خوردم اما سریع بلند شدم و بی توجه به سوزش آرنج و پهلویم دویدم اما زمین و زمان قصد ضایع کردنم را داشتند دو قدم نرفته دوباره زمین خوردم و این بار واقعا پخش زمیم شدم. معلم و چند تن از بچه ها آمدند تا از اینکه دوباره دیوانگی کنم جلوگیری نمایند...
معلمم دعوایم کرد که برای چه وقتی یک بار زمین خوردی باز بلند شدی و یک نفر گفت خواستی قهرمان بازی دربیاوری که دوباره زمین خوردی؟
حالا نگاهی به پهلویم کردم که فقط کمی ضرب دیده بود اما پوست آرنجم کمی کنده شده بود و از آنجایی که آستینم هم کوتاه بود و به سطح زمین خورده بود معلم گفت باید بتادین بزنی چون زمین آلوده است.
من که از درد و سوزش بتادین وحشت داشتم هر چه گفتم چیزی نیست افاقه نکرد و یکی از بچه ها برای زدن بتادین به زخم شمشیر من به اتاق بهداشت آمد.
خلاصه که پنبه به بتودین آغشته شد و من مثل بید لرزیدم و گفتم بده خودم بزنممممم
همکلاسی طفلکم پنبه را به دستم داد و من آنرا به گوشه ی زخمم زدم و او ماننو یک پوکر به من نگریست?.
دست آخر رفیق شفیقم آمد و با دیدن وضعیتمان کمی خندید و بعد دستم را محکم نگه داشت و در میان جیغ های من پنبه با دستم برخورد کرد...
خلاصه خواستم بگویم ما که از ورزش شانس نیاوردیم ولی نوش جان شمایی که آوردید...
دیوانه تر از خویش کسی می جستم
دستم بگرفتند و به دستم دادند
اینم حسن ختام?.