گاهی ما انسان ها به دنبال چیزی هستیم که حتی خودمان هم تعریف دقیقی از آن نداریم و به همین دلیل نمی توانیم به صورت منطقی از عقیده ی خود دفاع کنیم و در صورت نقض آن به شکل انسانی و بدون فحش و ناسزا احقاق حق کنیم .به شخصه معتقد هستم در هر شرایطی باید عقاید را با گفت و گو و مسالمت آمیز انجام داد چیزی که ما در آن استعدادی نداریم و با ادامه ی مکالمه در حد ۵ دقیقه کار را به بی احترامی مطلق می رسانیم.
امروز شاهد افرادی هستیم که سینه سپر می کنند و با تعصب دم از آزادی نداشته ی شان میزنند و حال آنکه حتی خودشان به اصولی که محق آن هستند پایبند نیستند.
من همیشه به دنبال آن بوده ام که ضمن حفظ و کسب آگاهی درباره ی عقیده ام با دیگران هم به بحث های مفید بپردازم اما به این نتیجه رسیده ام که ممکن نیست.در جامعه ای زندگی می کنیم که عده ای یا بی طرف هستند و یا از ترس عقیده آشکار نمی کنند و آن عده ی دیگر با تعصب و بدون تامل صرفا به عقیده ی خود پافشاری کرده و به عقاید دیگران توهین می کنند و این وسط آن درصدی که به دنبال حقیقت هستند سرگردان و سرخورده می شوند.
هر وقت خواستم از عقیده ام دفاع کنم با پوزخند و تمسخر دیگران مواجه شدم،هرگاه خواستم استدلالی مخالف اراعه دهم با فریاد و جمله ی"بسه دیگه اصلا تو راست میگی" مواجه شدم و حالا واقعا دغدغه ام این است که اگر این معنای آزادی آرمانی همان عده است از آزادی بشوم.
کسی که به دنبال آزادی است باید با رفتار خود عقیده اش را نمایان کند نه با زبانش
اگر من به دنبال آزادی هستم در مرتبه ی اول باید خود،آنرا رعایت کنم .هنگامی که می خواهم نظر خود را بیان کنم نباید هر نظری جز آنرا مردود و مطرود اعلام کنم و به دیگران بی احترامی کنم.
چطور ممکن است کسی که خود با شدت هر چه تمام به اعتقادات دیگران توهین می کند به آزادی معتقد باشد؟در اصل اعتقاد عده ای آزادی نیست بلکه می گویند:تا امروز که به شکلی غلط عمل کردیم(به نظر آنها)از الان به بعد باید همه به شیوه ی درست عمل کنیم(از نظر آنها).