آفتاب گردون
آفتاب گردون
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

مهتابی که متولد شد...

ثلثی از آذر گیسو پریشان به پایان رسید در چنین روزی مهتاب متولد شد...

دختری سپید چون نامش،با چشمانی که هلالی باریک مانند ماه بر آن سایه انداخته است در آغوش مادری متبسم نخستین های زندگی را تجربه می کرد.

نخستین روز....

نخستین پاییز...

نخستین لبخند...

جهانی که همیشه نخستین هایی دارد...

نمی دانم برای اولین بار چه زمانی ماه را تجربه کرد.ماهی که آیینه وار خورشید را انعکاس می دهد و دائما لبریز از محبت است.ماهی که معیار زمان و مکان است.ماهی که با شناخت آن هرگز گم نخواهی شد...

خورشید را در آیینه ی ماه دیدم

ماهی که با عشق پرتوی دست نایافتنی خورشید را نمایش می دهد

مانند لبخندی که به برگ گل طعنه می زند

چهره ی آسمان را درخشان کرده ای

تولدت مبارک ماه ترینِ رفیق ها....

تولدت مبارکمهتابرفیقجوجه طلایی
اگر زرتشت،علی(ع) را می دید می نوشت:گفتار علی،پندار علی،کردار علی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید