آفتاب گردون
آفتاب گردون
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

پشت پرده ی آفتابگردون

چند روز پیش حوصلم سر رفته بود و نمی دونستم چی کار کنم پس یه سری به ویرگول زدم و دیدم زنگوله ی خوش خبر عدد پنجو نشون میده با هیجان اومدم که پیامامو باز کنم یهو یکی زنگ زد.

اسم مخاطبو که دیدم اعصابم خرد شد،چرا این مسعود دست از سرم بر نمی داره؟

جواب دادم:الو؟

_الو سلام خانم علاقه بند.

+بفرمایید؟

_زنگ زدم خواهش کنم به درخواستم پاسخ مثبت بدید.من بدون شما نمی تونم😭

+چند بار بگم مسعود،من دیگه بعد شهید رئیسی دور سیاستو خط کشیدم.

در حالی که بغض تو صداش موج میزد گفت:مگه من چیم از ایشون کمتره.خب منم رئیس جمهورم مثلا،اگه شما نیاید از پس این کشور بحران زده بر نمیام.

+اگه بر نمیومدی خیلی غلـ.. اشتباه کردی چند میلیونو مچل خودت کردی به من ربطی نداره می خوام برم آرایشگری یاد بگیرم.تا وقتی رسول والی دولتو نگیره من سمت سیاست نمیام.

مسعود زد زیر گریه و گفت:من روی شما حساب کرده بودم.

+خاک بر سرت تو رئیس جمهور این مملکتی خجالت بکش اه اه اه

_الان روی نوک برج میلادم اگه قبول نکنید همین الان خودمو پرت می کنم پایین تیکه تیکه بشم.

منو میگی دهنم باز مونده بود،اگه دوتا رئیس جمهور پشت سر هم تو دوره اشون بمیرن که دیگه معلوم نیست چه قیامتی به پا بشه😱بخاطر ایران وطنم زیر بار رفتم.

+عجب آدمی هستیا😏خیله خب قبول می کنم اما شرط داره.

_هر چی باشه قبوله.

+من مشاور مخصوصت میشم اما نه عنوان رسمی می خوام نه حقوق و مزایا و هیچ جا هم نباید اسمم بیاد،تو فحشارو بخور من کارارو می کنم.

_اما آخه...

+همین که گفتم،اگه نمی خوای خودتو بنداز پایین.

_نه نه همین کارو می کنیم.

+ خیله خب کاری نداری؟

_خدافظ

قطع کردم،از دست این مسعود🙄

تا اومدم کامنت اولو باز کنم دوباره گوشی.زنگ خورد.

یا خود خدا این که محموده😱مرد گنده نخود تو دهنش خیس نخورد سریع گذاشت کف دست این که من قبول کردم.

_الو

+خااانم علاقه بند اصلا ازتون انتظار نداشتم چطور تونستید درخواست این مسعودو قبول کنید من اونقدر التماس کردم دریغ از یکم نرمش،مگه بین مسعود و محمود جز یه «حرف» تفاوت وجود داره؟برم به همه جا بگممممم؟🎤

_بی شخصیت منو تهدید می کنی؟😡نکنه می خوای مثل حسن بلاکت کنم دیگه دستت بهم نرسه😤

+شما بین رئیس جمهورای ایران فرق میزارید باید مشاور منم می شدید،اگه میشدید اشتیاهاتی که کردمو مرتکب نمیشدم😭😭

_حالا که گذشت و نشدم اینم تو عمل انجام شده منو قرار داد واگرنه می خواستم تا اومدن رسول والی با سیاست خدافظی کنم.

+ولی این رسمش نبود.

_دیگه ببخشید کاریه که شده فعلا من کار دارم تا بعد.


یه نفس عمیق کشیدم😮‍💨خدا بخیر بگذرونه.


یه نگاه به ویرگول انداختم و با استرس کامنتی که اومده بودو باز کردم،از سائر بود.

هنوز کلمه ی اولو نخونده بودم که دیدم گوشیم دوباره زنگ خورد.من که حسنو بلاک کردم پس این کیه؟😐

سید محمد خاتمی😱

باباااا تو ۸۴ دولتو تحویل دادی بخدا من اون موقع هنوز بک سال مونده بود که به دنیا بیام نمیتونستم بهت مشاوره بدم،درسته من نابغه ام و از کودکی در امر سیاست بی همتا و همان دست های پشت پرده ی معروف بودم.درسته‌ که من همون خودشون که همه چیز کار آنها بود،بودم اما وقتی به دنیا نیومدم که نمی تونم بهت مشاوره بدم سید🤐

با استرس قطع کردم و کلا گوشیو خاموش کردم.

اه اه اه یه ویرگولو خواستم چک کنما🙄

دوباره یاد سائر افتادم و فکری در ذهنم جرقه زد🤩

سریع با تلفن خانه شماره ی مسعود رو گرفتم و گفتم:وزیر اطلاعاتتو پیدا کردم✌️

_کیه؟

+یه دانشجوی پزشکی که اطلاعات همرو در میاره،از اون قرمزه بگیر تا اسمشو نیار.

_یعنی بهش زنگ بزنم؟

+نه بزار خودم مزه ی دهنشو ببینم بهت خبر میدم.

_باشه پس بقیه ی کابینه رو‌ چک می کنم.

بهش گفتم:

جواب داد:

با خودم گفتم چه فرصتیو از دست دادی،حالا بشین ۱۵ سال درس بخون شاید وزیر بهداشت شی👨🏻‍⚕

خلاصه که به مسعود گفتم قضیه کنسله،مسعودم می خواست بزنه زیر گریه که چرا دوسش نداره کسی اما قطع کردم🤷🏻‍♀تا خودش یاد بگیره مشکلاتشو حل کنه.

یهو دیدم گوشی خونه هم زنگ خورد و شماره نا آشنا است.

بسم الله گفتم و جواب دادم.دیدم عه این که پورعباسه!

سرپرست نامحترم سازمان سنجش
سرپرست نامحترم سازمان سنجش


استغفرالله حیف که کارم پیشت گیره واگرنه یک پدری ازت در میاوردم.

_سلام خانم علاقه بند احوال شما؟

+با احوال پرسیتون خوبم امری داشتید؟🙄

_بله می خواستم باهاتون مشورت کنم به نظرتون اجازه بدیم همه ی دیپلمه های قبل 98 بدون کنکور هر رشته ای خواستن قبول بشن؟

حس کردم مغزم منفجر شد🤯

+آخه بی شعوووووور ما داریم زحمت میکشیم....

تلفن خونرو از برق کشیدم📞

.

.

.

رئیس جمهور
اگر زرتشت،علی(ع) را می دید می نوشت:گفتار علی،پندار علی،کردار علی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید