پاسخ این سوال اصلا ساده نیست.گیشا ها فقط زنانی نبودند که با هنرمندی تمام چای بریزند،برقصند،بنوازند،با مردان سرشناس همنشین شوند و موجبات لذت آنها را فراهم کنند.
آنها کسانی بودند که علاوه بر همه ی اینها به ازای عفتشان گیشاخانه ی خود را ثروتمند تر می کردند.
اشتباه نکنید آنها روسپی نبودند،اگر هم بودند اصلا شبیه روسپی های سایر نقاط جهان نبودند.آنها برای اینکه گیشا خوانده شوند سال ها سخت تلاش کردند و در مدارسی که کم از نظم نظامی نداشت به کسب انواع هنر پرداختند تا روزی بتوانند با کیمونو های رنگی خود هنر نمایی کنند.
کتاب خاطرات یک گیشا شرح حال گیشایی موفق از کودکی تا پایان دوران حرفه ای زندگی اش را روایت می کند که از طریق آن می توانید با سبک زندگی این افراد و اوضاع ژاپن دردوران جنگ جهانی بیشتر آشنا شوید.
دخترانی از گوشه گوشه ی ژاپن،این کشور عجیب با فرهنگی متفاوت از خانواده های بی چیزشان خریداری می شدند،اگر اندام متناسب و صورتی زیبا داشتند می توانستند شغلی شریف تر از روسپی گری را در پیش بگیرند و در یکی از گیشاخانه های گیون مشغول به تحصیل(!)شوند.
دختران در سرتاسر زندگی خود مجبور به پرداخت بدهی خود به گیشا خانه بودند چرا که علاوه بر پول خرید آنها از خانواده هایشان،کلاس های درس،لباس های رنگارنگ و غذا در اختیار آنها قرار می داد.اگر دختری خوش شانس بود می توانست دخترخوانده ی گیشاخانه شود و تا آخر عمر بدون ترس از بیرون شدن زندگی مرفهی را تجربه کند و اگرنه سرنوشت آنها در هاله ای از ابهام باقی می ماند...
مسئله ی لباس به حدی در این حرفه اهمیت دارد که اگر کسی تنوع و تعداد زیادی از لباس ها را داشته باشد می تواند مستقل شود و بدون وابستگی به مجموعه ی بزرگی به نام گیشا خانه فعالیت کند.
وقتی زنی گیشا می شود باید برخی اجبار ها را بپذیرد.کیمونو هایی که در عین زیبایی و تنوع ساعت های زیادی را باید صرف پوشیدن و در آوردن آن کرد،مدل مو های غیر قابل تغییر،آرایش یکنواخت،لبخند فراموش نشدنی،منع از ازدواج و...
و نمی دانید چه جنگی پشت این چهره های بیش از حد آرایش شده پنهان است و چه سیاست هایی به کار می گیرند،اولین قدم برای پا گزاشتن به این مقام به مزایده گزاشتن دخترانگی و پا نهادن به دنیای زنانگی،با اولین در آمدی که به گیشا خانه تقدیم می شود است.پس از آن باید به شدت تلاش کرد که در میان رقابت گیشا ها برای تصاحب مردان ثروتمند تار و مار نشد،کوچک ترین خطایی برابر با یک عمر پشیمانی است و پاپوش ها همواره آماده ی به دام انداختن زنان ساده هستند اینجا جایی شبیه جهنم است.
در این پست بخشی از زندگی تلخ زنانی که برای خوشی مردان تربیت می شدند(و می شوند)را برای چالش کتابخوانی طاقچه روایت کردم.اگر به زندگی آنان علاقه مندید می توانید کتاب زیر را از طاقچه دریافت کنید.