خنیاگر خیس..
خنیاگر خیس..
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

چند کلام تلخ :)

در زندگیه هر انسان لحظاتی هست، که در اوج اعتماد به خودش، از خودش میپرسه، آیا این مسیر درسته؟..

فکر میکردم که اون لحظه رو گذروندم و برای من تموم شده و تا همیشه قراره که به خودم بگم، آره، این مسیر درسته..

ولی این لحظات خیلی زیادن.. هرچی بیشتر به سمت هدف والای خودت قدم بر میداری، این لحظات بیشتر میشن..

توی اوج امید همیشه یک تلنگر وجود داره، که بیاد بهت بگه هی پسر، مراقب جلوی پات باش..

ولی همچنان اون اعتماد توی وجودمه، تو اونو کاشتی، قرار نیست اون سَروی که نهالش منو مجنون کرد رو خشک کنم...

و حالا هم تو هستی، پس تا تو هستی مسیری هست، که باید تا نهایتش رو برم، با پای خودم، با پای پیاده، ولی میرم، تا آخرش :)

پ ن: میدونم که میخونیش یه روزی، پس بدون که من هیچوقت جا نمیزنم.. هیچوقت :)

آوازه خوانی که در زیر باران خیس شد.. عاشقی که می سراید، برای آنان که تفکر میکنند در آنها، دارای انبوهی از ذوق ادبی و دانشی اندک در زمینه ادبیات کلاسیک :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید