پرده اول : مهاجر دل به ماندن نسپرده است ...
مهاجر دل به ماندن نسپرده است و حیات دنیا را سفری میبیند کوتاه،از مبدا تولد تا مقصد مرگ،و این چنین به حقیقت عالم نزدیکتر است.
بخش اول طلیعه شجاعت
شهید باقری
آخرش که چی؟ هی خودمان را عقب حفظ کنیم. آخرش هم توی لحاف و تشک بمیریم آن وقت همه بسیجی ها روز قیامت به ما می.خندند آقا مرگ دست خداست. مرگ دست ما نیست این برادرمان خرازی این همه در جبهه بود یک تیر نخورده بود رفت مین خنثی کند دو تا ترکش هم خورد. این همه برادر هیچیشان نمیشود. اما یکی می رود در جاده یا دارد به خانه اش می رود یا می رود تهران مرخصی و در اره تصادف میکند. آن مرگ بهتر است یا اینکه من بروم در خط یک ترکش بخورم؟ مرگ دست خداست برادران عقب بایستیم ترسو بار می آییم. استثنا هم ندارد پنج نفر اینجا بمانند اما ما بدانیم این پنج نفر میخواهند کار کنند و بدانیم این پنج نفر تا آخرین قطره خونشان ایستاده اند.
بخش دوم طلیعه مقاومت
از احمد متوسلیان به تمام نیروها :
برای آنچه که اعتقاد دارید ایستادگی کنید
حتی اگر هزینهاش تنها ایستادن باشد...
جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۱
بخش سوم طلیعه تعهد
شهید وزوایی
«والله قسم وقتی کمی از فشار کارم کم میشود در خود احساس ضعف و کوچکی میکنم. آخر میدانید ای امت شهید پرور ایران! امروز در شرایطی هستیم که لحظهای غفلت، خیانت به اسلام و قرآن است. باید با هم برای خدا تا آنجا که توان داریم کوشش کنیم.....»
«لحظهی اول عریانی آدمها در برابر حوادث و بلایا، مجال ادا درآوردن نیست.»
پرده دوم: راه طی شده
شهید مرتضی آوینی
خیال نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشن فکری، ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف می زنم. من هم سال های سال در یکی از دانشکده های هنری تحصیل کرده ام. به شب های شعر و گالری های نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش داده ام، ساعت ها از وقتم را به مباحثات بی فایده درباره چیزهایی که نمی دانستم گذرانده ام.
من هم سال ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته ام، ریش پروفسوری و سبیل نیچه ای گذاشته ام و کتاب «انسان موجود تک ساحتی» هربرت مارکوزه را (بی آنکه آن زمان خوانده باشمش) طوری دست گرفته ام که سایرین جلد آنرا ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتاب هایی می خواند، مشخص است که خیلی می فهمد... ولی بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شده ام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که
«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی شود و حتی از این فراتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی آید. باید در جستجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به راستی طالبش باشد، آنرا در نزد خویش نیز خواهد یافت... و اکنون از یک راه طی شده با شما حرف می زنم.»
#راه_طی_شده
پرده سوم : راهی طولانی در مسیر ساخت آینده در پیش است
فرق است بین آدمی که بلندای درختان، او را به وجد میآورد، با کسی که آسمانخراشهای بدقواره، چشمش را میگیرد.
فرق است بین آدمی که پناه و ملجأش، امامزادهای کوچک، مسجدی مهربان یا مزار شهیدی گمنام است، با کسی که مالهای متکثر و کافههای تاریک، مقر اوست.
که آدمی، آنچه را در قلب دارد، با خود میبرد!
کمتر از ۴ روز تا آغاز راهیان مانده و این مائیم و مسیر ساخت آینده ای که از این سرزمین های نورانی میگذرد .
همانطور که پیر فرزانه ما فرمود : مقام شهادت، اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمامی اینها، خیالات باطل ملیگراهاست....
و نحن ابناء الخمينی ...