Parisa
Parisa
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

تو اگه با من قهری من که آشتیم

چهارشنبه آخر وقت بود. داشتیم برای سوشال مدیاهامون استراتژی می‌چیدیمو بحث می‌کردیم. سعی داشتیم مدیرمون رو قانع کنیم که اگه از روش دیگه‌ای مسیر رو طی کنیم نتیجه بهتری می‌گیریم. جو یکم سنگین شده بود‌. خلاصه تو این گیرو دار بودیم که در زدن. آقای همدم همکار قسمت خدمات منو صدا کردن. من به مدیرمون نگاه کردم تا با نگاه ازش کسب اجازه کنم. اخه عجیب بود تا حالا کسی از بچه‌های خدماتی با من کاری نداشت. منم با این که جا خورده بودم ولی رفتم بیرون از اتاق.

نگاهم دنبال آقای همدم بود. منتظر بودم کارش رو بگه. فکر کردم حتما گوشیش به مشکل خورده و از من کمک می‌خواد. اما با نگاه طرف دیگه‌ای رو نشون داد.

رومو برگردوندم سمت نگاه آقای همدم. عزیز‌ترین آدم زندیگمو دیدم. رفیق ۸ سالم با یه دسته گل منتظرم بود. اونم رفیقی که ۴ ماه بود به خاطر سوء تفاهم ندیده بودمش. فقط تونستم بغلش کنم. هیچ وقت تا این اندازه سوپرایز نشده بودم. نمی‌خواستم ازش جدا شم. اما من مدیرمون رو وسط یه بحث جدی رها کرده بودم. سعی کردم خودمو کنترل کنم. اشکام و پاک کردم و برگشتم تو اتاق. نمی دونم چرا هیچکس متوجه حال منقلب من نشد. چون به محض برگشتم به اتاق، موضوع مورد بحث ادامه پیدا کرد و منی که تو این دنیا نبودم و فقط سعی می‌کردم چند لحظه پیشو از ذهنم بیرون کنم.

هر چی تلاش کردم نشد، آخر به زبون اومدمو گفتم میشه برم؟ دوستم خیلی وقته منتظرمه. مدیرمون لبخندی زد و سرشو تکون داد و گفت باشه برو. حالا من موندمو یه لحظه ناب که دوست داشتم بارها و بارها تو ذهنم تکرارش کنم.


آسودقهرآشتیاستراتژی محتوا
پریسا (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) معنی: زیبا مانند پری، افسونگر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید