امروز روزیست که من به دلیل شغل پدرم از مدرسه انتقالی میگیرم
وارد کلاس میشم و خودم رو معرفی میکنم برخلاف موقعیت های قبلیم زمانی که خودم رو معرفی کردم کسی دست نزد و خوشحال نبود با چهره هایی سرد همه بهم زل زده بودن و نیشخند می زند
زنگ استراحت رسید دونفر به سویم امدند خوشحال بودم انگار که قرار بود به زودی دوستانی داشته باشم
زمان همانطور گذشت تا اینکه اخرین پنجشنبه ماه فرا رسید من که از همه چیز بی خبر بودم از یکی از دوستانم پرسیدم چرا امروز همه یه جوری رفتار میکنند؟ جواب داد به زودی خودت متوجه میشوی
زنگ کلاس به صدا درامد یکی از بچه ها به من گفت پنجشنبه اخر هر ماه معلم نداریم من در تعجب بودم گفتم دلیلش چیست ؟ گفت امروز یه روز خاص است و همانطور که گفتم خودت متوجه میشوی دیگر سوالی نپرسیدم
مبصر کلاس سمت میز معلم رفت و گفت دیگر وقتش است، در ادامه صحبتش گفت لینک برنامه ای رو برایت ارسال کردم ، اختیاری است که بخواهی نصبش کنی یا نکنی
من که ادمی کنجکاو هستم وارد برنامه شدم اسم برنامه ( بازی هِرَمی ) بود این بازی به شکل یه مثلث هِرَمی طور بود که بالای مثلث تا پایین مثلث به ترتیب حروف الفبا انگلیسی رتبه بندی شده بود
رتبه اول -------»A
رتبه دوم -------»B
رتبه سوم --------»C
رتبه چهارم --------»D
و در اخر پایین ترین رتبه که خارج از مثلث هِرَمی قرار می گرفت رتبه پنجم --------»F بود
برنامه به این صورت بود که هرکسی به پنج نفر می تونست رای بدهد و هرکسی رتبه اخر یعنی F رو بدست می اورد از طرف بقیه طرد میشد و مورد ازار و اذیت قرار می گرفت من در ان زمان به پنج نفر از دوستان خودم رای دادم به این خیال که انان هم به عنوان دوست به من رای میدهند اما واقعیت این گونه نبود
زمانی که نتایج را دیدم و متوجه شدم تعداد رای های من صفر است حقیقت رو فهمیدم کسایی که من بهشون دوست می گفتم فقط و فقط به دلیل این برنامه بهم نزدیک شده بودند در اصل اون کلاس از اول هم عجیب بود انگار یه چیزی اشتباه بود وگرنه چه دلیلی دارد که این کلاس از بقیه کلاس ها جدا است و در سالن دیگری قرار دارد
من به دلیل رتبه اخر F مورد ازار و اذیت هایی قرار گرفتم
اون بازی قوانینی داشت یکی از ان قوانین به این صورت بود که رتبه F اگر مورد ازار و اذیت قرار گرفته شد نباید هیچ اثاری از اون ازار و اذیت ها باقی بماند
شاید بپرسید چرا هیچکس از خانواده ها جرئت مخالفت نداشت ؟ زیرا دخترانی که دارای رتبه بالا بودند ثروت زیادی داشتند و از طریق کار هم یه جورایی مانند ریس و کارمند بودند هیچکس جرئت مخالفت نداشت
به دلیل ان همه ازار و اذیت ها من شخصیت جدیدی پیدا کردم و تصمیم گرفتم انتقام خود را بگیرم و بازی هِرَمی رو نابود کنم در ان مسیر با کسانی دوست شدم که دارای رتبه F بودند در طول ان سال من سختی های زیادی رو تحمل کردم من روزانه درگیر درس و راه انتقام خود بودم تا اینکه بلاخره راهی پیدا کردم و انتقام خودم رو گرفتم
پایان...
[برگرفته از سریال کره ای بازی هِرَمی با اندکی تغییر]