عباس شرکایی شاعر امروزی دهه هشتادی کشور که به تازگی در زمینه اشعار فعالیت دارد شعری نو تخیلی بسیار زیبایی سراییدند.
شعری که بیشتر به داستانی عاشقانه شباهت دارد نشان دهنده قدرت عشق استشعری که بیشتر به داستانی عاشقانه شباهت دارد نشان دهنده قدرت عشق است
∆
دوستی داشتم شجاع و ورزشکار و زرنگ
از همنشینی کردن با او کس نمیکرد درنگ
در بن بست و کوچه و خیابان لنگه نداشت
تو مرام و معرفت و ادب همتا نداشت
وقتی صحبت میکرد همه به او خیره بودند
دنبال نکته و پیشرفت و ایده بودند
همه دنبال رفاقت و دوستی با او بودند
ریز و درشت هم دنبال کلام با او بودند
عالم و آدم هسرت شهرت او را داشتند
مردم برای او لغبی چو سیاوش گذاشتند
سیاوش اغلب میان همه سخنرانی میکرد
در جماعت دختری داشت او را نگاه میکرد
سیاوش لحظه ای از نگاه دختر آگاه شد
دخترک روی برگرداند و از جمعیت دور شد
سیاوش هفته ها دنبال دخترک میگشت
در شهر و خیابان و بیابان و کوه و دشت
سیاوش برای پیدا کردن دختر جایزه گذاشت
از پول و ثروت و عقل و جانش مایه گذاشت
همه برای پیدا کردنش میگشتن در نزدیک و دور
هرچه گشتند دخترک هیچ نبود.و هیچ نبود.
تا که دختری آمد نزد سیاوش گفتا از او خبری دارد
از دوستان اوست و با او رفاقتی صمیمی دارد
سیاوش برخاست و گفت از او چه خبری داری؟
گفتا بس کن جستجوی را بس کن او یار دگری دارد.
سال ها گذشت.....
سیاوش را در می خانه دیدم خودش است ایا؟
جلورفتم گفتم ساوش تو کجا و اینجا کجا؟
گفتا من کجا عشق و عاشقی کجا
روزگاری صد ها نفر مرا دوست داشتند.
با آنها بودن کجا و زندگی کردن با یاد او کجا
انسان ها مثل آهنربا هم نام دنبال همند
من دنبال او هستم و او دنبال دگری است
گفتمش از یک تا صد به علاقه ات چندی دهم؟
گفتا گفتا قبل از عدد تورا پندی دهم..
گر دیدی دخترکی زار میزد بهر کسی
بدان از ته دل دوست دارد پسرک را
گر دیدی پسرکی زار میزد بهر کسی
بدان کس اندازه او دوست ندارد دخترک را
من روز و شب و بیدار و خوابم گریه ظاریست
تو برای عشق و علاقه ام به او شرط عدد میگذاری؟