محسن خادمی
محسن خادمی
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

دیوید بلور: برنامۀ قوی و اصل تقارن

جامعه­ شناسی معرفت علمی[1] دیدگاهی است که بعد از تقریرهای جامعه­ شناختیِ تامس کوهن از علم، متولد و متبلور شد. کوهن در آثار خود، علی ­الخصوص کتاب «ساختار انقلاب­ های علمی»، توضیح داده بود که عوامل اجتماعی نیز در تکوین علم نقش دارند؛ یعنی علم صرفاً متشکل از شواهد تجربی و معرفت عقلانی محض نیست، و عوامل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، مذهبی، زیبایی ­شناختی، ملاحظات روان­شناختی و... نیز در ʼعلمʻ دخیل ­اند. لذا برای شناخت بهتر علم باید این عوامل را نیز در نظر گرفت. این اندیشه مبنایی گشت برای کسانی که بعد از کوهن بر آن بودند که نقش این عوامل را در علم بررسی کنند.در این میان، مکاتب متعدد جامعه ­شناسی علم ظهور کرد تا به نوعی نقش این عوامل را در تکوین و تحول نشان دهند.

«جامعه­ شناسی معرفت علمی» یکی از آن مکتب­ هاست ک البته خود مکاتب متعددی دارد. در اینجا صرفاً دربارۀ یکی از مشهورترین و به نوعی رادیکال ­ترین آنها سخن می­ گوییم: یعنی مکتب ادینبورا[2]. این مکتب به مجموعه ­ای از فلاسفه، جامعه­ شناسان و مورخانی گفته می­ شود که در دهۀ 70 و 80 میلادی، در واحد مطالعات علم دانشگاه ادینبورا فعالیت می­ کردند و بر آن بودند که محتوای معرفت علمی را به نحو جامعه ­شناسانه درک و تبیین کنند. دو چهرۀ برجستۀ این مکتب دیوید بلور[3]و بری بَرنز[4]. در اینجا صرفاً بر آراء بلور متمرکز خواهیم بود.

بلور دیدگاه خود دربارۀ «جامعه­ شناسی معرفت علمی» را در برنامه ­ای پژوهشی تحت عنوان برنامۀ قوی[5] بیان کرده است. در واقع این برنامه، واکنشی بود در برابر جامعه ­شناسی­ های «ضعیف» علم[6] که کاربرد جامعه ­شناسی را صرفاً به نظریه ­های «شکست­ خورده» یا «کاذبِ» علم محدود می­ کرد، و آنها را با استناد به سوگیری­ های محققان- مانند منافع پنهان سیاسی یا اقتصادی آنها- تبیین می ­نمود. اما برنامۀ قوی- برغم «جامعه­ شناسی معرفت»- پیشنهاد کرد که با هر دو شقِ نظریه ­های علمی، چه صادق چه کاذب، باید به یکسان رفتار کرد و به نحو یکسانی آنها را تبیین کرد. چراکه هر دو توسط عوامل یا شرایط اجتماعی شکل می­ گیرند. به باور بلور، تمام معارف بشری، در فرآیند شکل­ گیری خود لاجرم واجد پاره­ای از مؤلفه ­های اجتماعی اند، لذا همۀ نظریه ­ها نیازمند تبیین جامعه­ شناختی هستند: خواه نظریه­ های کاذب، نامعقول و ردشده، خواه نظریه­ های صادق، معقول و پذیرفته­ شده.

در واقع برنامۀ قوی مکتب ادینبورا بر آن است که اصلاً نباید ارزیابی را بر تبیین مقدم بداریم و- همچون لاکاتوش- تاریخ نظریات علمی را به درونی-بیرونی تقسیم کنیم و عقلانیت را صرفاً معطوف به تاریخ درونی علم دانسته، و عوامل اجتماعی را بر پیکر تاریخ بیرونی علم حک کنیم. بلکه همۀ نظریه­ ها را باید از منظر عوامل اجتماعی دید. به همین دلیل، فيلسوفان و جامعه­ شناسان مكتب ادینبورا معتقدند که حتی گزاره­ های ظاهراً ʼقطعیʻ و ʼضروریʻ علوم طبيعي، رياضي و منطق نیز مستلزم بررسی ­های جامعه­ شناختی ­اند و هیچ علمی بدون عوامل اجتماعی تکوین و تحولی نخواهد یافت.

David Bloor
David Bloor

در این میان دیوید بلور چهار اصل مهم «جامعه ­شناسی معرفت علمی» را به صورت زیر مطرح می­ کند:[7]

1. علّی[8]: یعنی این برنامه در پیِ جست­ و جوي شرایطی است كه موجب شكل­ گيري يك باور يا وضعيت معرفتي شده است.

2. بی­ طرفی[9]: بدین معنی که این برنامه باید در قبال صدق يا كذب، معقول يا نامعقول بودن، و توفیق يا شكست نظريه بي­ طرف باشد.

3. تقارن[10]: یعنی این برنامه باید نحوة تبيين يكساني را براي باورهاي فرضاً صادق يا كاذب عرضه كند.

4. بازتابی[11]: یعنی الگوهاي تبيين این برنامه را مي ­توان در تبيين خود جامعه ­شناسي نيز بكار برد. از نظر بلور، فقدان اين ويژگي موجب نقض نظريه است، زيرا تبيين­ ها بايد كلي باشند و خود آن نظريه نبايد از آن مستثنی شود.

در میان این اصول اربعه، اصل تقارن مبنایی­ ترین اصل برنامۀ قوی است. همانطور که گفتیم، این اصل مبتنی بر این ادعاست که همۀ نظریه­ های علمی را باید به نحو یکسان تبیین کرد. به بیان دیگر، تبیین نظریه­ ها وابسته به ارزیابی آنها نیست: یعنی چنین نیست که اگر ارزیابی ما از نظریه ­ای مثبت باشد، به یک نحو آن را تبیین کنیم، و اگر ارزیابی ما منفی بود، به نحو دیگری. ادعای بلور این است که اصل تقارن در کل علم پذیرفته شده است و همۀ دانشمندان در عمل بدین نحو عمل کرده ­اند.

بلور برای ایضاح این اصل، مثال­ هایی ذکر می­ کند. مثلاً فرض کنید در عرصۀ فیزیک، وقتی سازه ­ای در برابر عوامل و نیروهای طبیعی مقاومت می­ کند و دانشمندان در پیِ تبیین مقاومت آن هستند، با توسل به نظریه ­های فیزیکی سعی در تبیین آن دارند. همینطور زمانی که آن سازه فرو می ­ریزد، باز هم با نظریه ­های فیزیکی در پی تبیین آن هستند. یعنی چنین نیست که در صورت استقامت سازه به سراغ دلایل فیزیکی بروند و اگر سازه فرو ریخت، فی­ المثل به سراغ تبیین­ های شیمیایی یا زیست­ شناختی بروند! فیزیولوژیست ­ها نیز همین کار را می­ کنند: یعنی هم سلامت و هم بیماری را با توسل به نظریه ­های بیولوژیک و فیزولوژیک تبیین می­ کنند. بنابراین اصل تقارن، در علم یک اصل پذیرفته­ شده است و تبیین ما وابسته به ارزیابی ما نیست؛ یا به تعبیر بهتر، ارزیابی مقدّم بر تبیین نیست. لذا «جامعه­ شناسی معرفت علمی» نیز اگر بنا دارد که مشیِ علمی در پیش گیرد، باید این اصل را بپذیرد و نباید ارزیابی را بر تبیین مقدّم بدارد: یعنی نظریه ­های علمی - چه صادق چه کاذب- را باید با عوامل اجتماعی تبیین کند. نه اینکه رد پای عوامل اجتماعی را صرفاً در نظریه ­های کاذب ببیند.

نکتۀ دیگری که در این بحث حائز اهیمت است این است که به باور بلور، این تصور نادرستی است که عوامل اجتماعی و معرفتی را در برابر یکدیگر قرار دهیم. ادعای بلور این است که عوامل معرفتی چیزی جز عوامل اجتماعی نیستند و همین عوامل اجتماعی هستند که استدلال و حتی شواهد را می­ سازند. بلور برای این ادعای خود که عوامل اجتماعی سازندۀ «ادلۀ» ما و جهت­ بخش آنها هستند، دو دلیل ذکر می ­کند:

1. اولین دلیل، ناظر به تعیّن ناقص نظریه­ های علمی با شواهد موجود[12] است: بدین معنی که شواهد موجود در زمان معین، هر قدر زیاد باشند، یک نظریۀ منحصربه ­فرد را متعیّن نمی ­کنند. اما در تاریخ علم ما شاهد این هستیم که دانشمندان عملاً، از تعدادی شواهد، نظریۀ خاصی را نتیجه گرفته ­اند و بر آن نبوده ­اند که فی­ المثل سقوط اجسام همانقدر با نظریۀ حیّز طبیعی ارسطو سازگار است که با نظریۀ گرانش نیوتن. دلیل این امر چیست؟ از نظر بلور، در اینجا پاره­ای عوامل، غیر از صِرف شواهد نظری و تجربی دخالت دارد: یعنی پیش­ فرض­ های دانشمندان. این پیش ­فرض ­ها از جنس پیش ­فرض ­های اجتماعی­ اند که دانشمندان- دانسته یا نادانسته- همگی بر آن اتفاق نظر دارند.

2. دلیل دیگر بلور، ناظر به تز دوئم-کوآین[13] است. بنا به مدعای این تز، همۀ نظریه ­ها را می توان در برابر شواهد نقض نجات داد. اما در عمل دانشمندان این کار را نکرده ­اند. از نظر آنها برخی شواهد یا برخی آزمایش ­ها علیه برخی نظریه ­ها و آزمایش ­ها قاطع و فیصله­ بخش[14] هستند. دلیل این امر چیست؟ باز هم بلور قائل است که آن پیش­ فرض­ های دانشمندان در قبول نظریه نقش داشته است.

باری، از مجموع آنچه دربارة مباني فكري اين مكتب گفته شد، نتيجه مي­ شود كه بنا به اعتقاد این مکتب، هرجا باوري صادق يا كاذب تلقي شده است، عوامل اجتماعي نقش بسزایی داشته ­اند و پيدايش يا پذيرش آن را متعیّن کرده ­اند.

---------------------------------------------------------------
*نوشتۀ فوق، مختصری از پژوهش نگارنده به همراه بحث ارائه شده توسط دکتر شهرام شهریاری، در حلقۀ پژوهشیِ گروه فلسفۀ علم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که (در اردیبهشت سال 1400) تحت نظارت دکتر علیرضا منصوری برگزار گردید. بدیهی است مسئولیت هر گونه خطا و کاستی بر عهدۀ نگارنده است.

[1] . SSK = Sociology of Scientific Knowledge

[2] . Edinburgh school

[3] . David Bloor

[4] . Barry Barnes

[5]. ‘Strong’ Programme

[6] .‘Weak’ Sociology of Science

[7] . Knowledge and Social Imagery, David Bloor, 1991, p.7.

[8] . Causality

[9] . Impartiality

[10] . Symmetry

[11] . Reflexivity

[12] . Underdetermination of theory by data

[13] . Duhem–Quine thesis

[14] . crucial

برنامۀ قویاصل تقارنعوامل اجتماعیدیوید بلور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید