فلسفۀ پزشکی همان کاری است که فیلسوفان پزشکی انجام می دهند[1]
نویسنده: ویلیام استمپسی
ترجمه: محسن خادمی
چکیده
فلسفۀ پزشکی را نمی توان دقیقاً تعریف کرد، زیرا نه فلسفه و نه پزشکی، هیچکدام را نمی توان دقیقاً تعریف کرد. به علاوه، فیلسوفان پزشکی یک طبقه کاملاً تعریف شده را تشکیل نمیدهند، زیرا آنها نه تنها از حوزههای فلسفه و پزشکی، بلکه از رشتههای مختلف دیگری نیز آمدهاند. از این رو، من به نفع تلقیِ کلانی از فلسفۀ پزشکی استدلال می کنم که تأمل فلسفی دربارۀ هر موضوعی که متعلق به پزشکی محسوب می شود را دربرمی گیرد. بررسی مختصری از فلسفۀ متون پزشکی مؤید این نگرش خواهد بود. از 625 مقالۀ بررسی شده در طول سال های 2006-1997، تقریباً سه چهارم آنها به مسائل اخلاقی می پردازد و از 36 کتاب بررسی شده، تقریباً 60 درصد آنها اصولاً در مورد اخلاق بودند. با این وجود، کتب و مقالاتی نیز با تمرکز بر سایر شاخه های اصلی فلسفه- متافیزیک، معرفت شناسی، زیبایی شناسی و منطق- در این مدت منتشر شده اند. علاوه بر این، بسیاری از مقالات، حتی مقالاتی که عمدتاً در مورد اخلاق بودند، به شیوه های مهمی، به بیش از یک شاخه از فلسفه پرداختند. نتیجه گیری من این است که فلسفۀ پزشکی تأملات فلسفی مختلفی در مورد پزشکی را دربر می گیرد، اما در حال حاضر تحت سلطه و سیطرۀ اخلاق است. با توجه به اهداف مقررِ مجلات و مجموعه کتاب هایی که به فلسفه و پزشکی اختصاص داده شده، این امر فضای فراخی برای بسط و گسترش سایر تأملات فلسفی در مورد پزشکی باقی می گذارد.
مقدمه
در بحثی دربارۀ روش علمی، پِرْسی بریجمن (Percy W. Bridgman, 1949) [فیزیکدان مشهور آمریکایی] بر این عقیده بود که کسانی که بیشتر در مورد روش علمی صحبت می کنند، «کسانی هستند که کمترین کار را در مورد آن انجام می دهند.» او استدلال کرد که دانشمندان با خود نمی اندیشند که آیا کاری که انجام می دهند واقعاً علم است یا خیر، بلکه آنها فقط آن کار را انجام می دهند. هدف دانشمندان یافتن پاسخ صحیح برای مسائل خاص است. البته بریجمن دریافت که کار اصلی دانشمندان این است که مطمئن شوند پاسخی که ادعای صدق دارد واقعاً درست است. اما در حین جستجوی پاسخ، دانشمندان مختارند که از هر روشی که منجر به پاسخ صحیح میشود، استفاده کنند و خود را مقید به آنچه که هر ناظر بیرونی در مورد روشهای صحیح علم اظهار می کند، نکنند. عبارتِ قصارِ به کرات نقل شدۀ بریجمن این است که می گفت: «علم همان کاری است که دانشمندان انجام می دهند.»[2]
گرچه این ادعای بریجمن که «علم همان کاری است که دانشمندان انجام میدهند»، ما را برآن میدارد تا فعالیتها و روشهای مختلفی را علم به شمار آوریم، اما این شاید قدری نامنصفانه باشد و احتمالاً افراد دارای ذهن فلسفی را راضی نخواهد کرد. در واقع، بریجمن در مقالۀ یک صفحهای خود، بدون ذکر کتاب ۱۹۲۷ خود دربارۀ منطقِ فیزیک مدرن، خود درگیر تأمل فلسفی دربارۀ علم بود. شاید علم «همان کاری باشد که دانشمندان انجام می دهند»، اما این بر عهدۀ فیلسوفان است که به دانشمندان کمک کنند تا دقیقاً آنچه که انجام می دهند را ببینند. فیلسوفان همچنان به پرسش دربارۀ چیستی علم می پردازند و حتی ممکن است در مورد آنچه که فلسفۀ علم سودای دستیابی به آن را دارد، پرسش هایی در سطح بالاتر (meta-questions) مطرح کنند.
حال پرسشی که در اینجا به آن می پردازیم این است که «فلسفۀ پزشکی چیست؟» این پرسش به دو دلیلِ مبنایی همچنان آزاردهنده است. اولاً، تعریف فلسفه ابداً کار آسانی نیست. فیلسوفان به شیوه های مختلفی فلسفه ورزی می کنند. در نتیجه، تعاریف، به ویژه تعاریفی که می خواهند ژرف یا جذاب باشند، همواره مناقشه برانگیزند (Quinton, 1995). بسیاری از رویکردهای فلسفه چنان فنی شده اند که حتی برای فیلسوفان سایر حوزه ها هم چندان قابل درک نیست. در ثانی، مرزهای پزشکی را نمی توان به راحتی مشخص کرد. پزشكى، مواجهۀ فردِ رنجور بيمار با فردی است كه هدفش اعادۀ سلامتى به اوست. با این حال پیچیدگی این مواجهه بسی فراتر از توصیف سادۀ آن است. گاهی اوقات پزشکی را به نحو وسیع و فراخی در نظر می گیرند که نه تنها کار پزشکان، بلکه کار پرستاران، فیزیوتراپیست ها، تکنسین های رادیولوژی و ... را نیز دربرمی گیرد. به عبارت دیگر، «پزشکی» گاه صورتِ خلاصه شده ای از «خدمات درمانی» (health care) تلقی می شود. گاهی نیز پزشکی تقریباً همان کاری تلقی می شود که پزشکان انجام میدهند، به همین دلیل است که گاه افراد حقه بازی را متهم میکنیم که بدون مجوز دست به طبابت میزنند.
پزشکی را معمولاً به منزلۀ یک هنر (یا فن: art) و یک علم توصیف می کنند. این تعریف تلاشی برای این توصیف است که پزشکی هم اساساً متضمن فنِ مواجهۀ بیمار و درمانگر است، و هم متضمن علمی است که مبنایی برای عمل شفابخش (healing action) پی ریزی می کند. پزشکی «متضمّنِ فنِ شناختِ (cognitive art) سازوکارِ بدنی است که باید به دانش خود عینیت و تفرّد بخشد.» (پلگرینو و توماسما، 1981، ص 99) اما اینکه دقیقاً چگونه این کار انجام می شود نامشخص است. هاکِلِنبرویچ (Hucklenbroich, 1998) تمایز متعارف میان علم نظری و عمَلی پزشکی را مورد انتقاد قرار داد و استدلال کرد که روش شناسی پزشکی از دو روش شناسیِ مجزا تشکیل شده است: یک روش شناسی تحقیقی و دیگری روش شناسی بالینی. گرچه در مورد نخست کار زیادی صورت گرفته است، اما هیچ مدل مورد توافقِ جامعی برای مواردی مانند حل مسئله و تصمیم گیریِ بالینی وجود ندارد.
به علاوه، هیچ توافق عامی در مورد اینکه اهداف مطلوب پزشکی چه چیزهایی هستند وجود ندارد. درمان بیماری، ارتقای سلامت فردی و ارتقای سلامت عمومی ممکن است در تضاد با یکدیگر باشند. حتی شاید از این مهمتر، این مسئله باشد که مشکلات اجتماعی، پیوسته در حالِ «پزشکی شدن» (medicalized) هستند. پزشکی نباید اهداف خود را به قدری محدود تعریف کند که موضوعات مهم بهداشت و سلامت را کنار بگذارد، و نباید اهداف خود را آنقدر فراخ و کلان تعریف کند که تمام ابزارهای اجتماعی و سیاسی برای افزایش سلامت در طبابت گنجانده شود (Nordin, 1999). با این حال، شرایط اجتماعی و سیاسی تأثیر قابل توجهی بر سلامت دارند، و بنابراین ترسیم مرز میان امر پزشکی و امر اجتماعی سیاسی همواره یک چالش خواهد بود.
مسلماً کار پزشکی ناظر به علاج و درمانگری است، اما این پرسش که کدام روشهای درمانی در شمارِ پزشکی به حساب می آیند مناقشه انگیز است. به علاوه، بسیاری از پژوهش های پزشکی مستقیماً در پیِ درمانگری نیستند، بلکه به دنبال درک کارکردهای بیولوژیکی هستند. اینکه آیا این مورد بخشی از پزشکی است یا یک «علم پزشکیِ» جداگانه، یا حتی صرفاً یک علم بیولوژیکی، یک مسئلۀ حل نشده است. دشوار بتوان گفت که آیا چنین عدم قطعیت هایی باعث شده است که عده ای وجود فلسفۀ پزشکی را انکار کنند و تأمل فلسفی در مورد پزشکی را یا به اخلاق زیستی یا به فلسفۀ علم محول کنند. با این حال، با توجه به تعداد نشریاتی که به صراحت اعلام می کنند که دربارۀ فلسفۀ پزشکی هستند، این حوزۀ مطالعاتی هنوز به جایگاه فلسفه ای چون «فلسفۀ علم» یا «فلسفۀ حقوق» نرسیده است.
با همۀ این اوصاف، پاسخ من به پرسشِ «فلسفۀ پزشکی چیست» این است: فلسفۀ پزشکی همان کاری است که فیلسوفان پزشکی انجام میدهند. این پاسخ نامنصفانه ای نیست؛ گرچه تعریف دقیق و مشخصی هم نیست.بلکه تلاشی است که به ما کمک می کند تا گسترۀ فلسفۀ پزشکی را [بهتر] ببینیم.
اگر فلسفۀ پزشکی کاری است که فیلسوفان پزشکی انجام می دهند، آنچه افراد را فیلسوف پزشکی می کند این است که به فلسفۀ ورزی پزشکی مشغول اند. به نظر می رسد که ما در یک دایره گیر افتاده ایم، اما شاید این پاسخ بدتر از این نباشد که بخواهیم با نگریستن به اعمال و رفتار دانشمندان دربارۀ چیستی واقعیِ علم سخن بگوئیم. در واقع، مشکلِ تعیین و تحدید حدود این است که دقیقاً فیلسوفان پزشکی چه کار می کنند که کار آنها یک رشتۀ مطالعاتی را شکل می دهد. به اعتقاد من، فلسفۀ پزشکی باید گسترۀ تأملات فلسفی در مورد موضوعات گستردۀ مرتبط با پزشکی را در خود جای دهد. در سوی دیگر این دایره، به پرسش پیچیدۀ دیگری می رسیم: فیلسوفان پزشکی چه کسانی هستند؟ خاستگاه [و قلمروِ] حقیقی فلسفۀ پزشکی، بنا به تعبیری کلان، چیزی بیش از فیلسوفان حرفه ای است. گرچه دیدگاهی که من ارائه میکنم، به یک معنا، عملگرایانه (operationalist) است، اما از جنس عملگراییِ بریجمن نیست. این دیدگاه نه به دلایل پوزیتیویستی، زبانی، یا به دلایلِ محدود معرفتی، بلکه همسو با بینش ارسطو در مورد تبعات عملیِ مواجهه با عدم دقت، اتخاذ شده است.
من با توجه به آنچه فیلسوفان پزشکی انجام می دهند، آثار منتشر شده در 10 سال گذشته، در دو مجلۀ مهم مرتبط با فلسفه و پزشکی را بررسی کرده ام: The Journal of Medicine and Philosophy (مجلد 31-22) و مجلۀ Theoretical Medicine and Bioethics (مجلد 27-18). من همچنین کتابهای منتشرشده در مجموعۀ[3]Philosophy and Medicine را در همان دورۀ 10 ساله مورد بررسی قرار دادهام. از نظر من این نشریات منابع فلسفۀ پزشکی را به طور کامل مورد واکاوی قرار نمیدهند، اما بینشی در اختیار ما قرار می دهند در مورد اینکه افرادی که دربارۀ پزشکی تأمل فلسفی میکنند واقعاً به چه کاری مشغولند.
در همین آغاز این مطالعه، خوب است که توصیۀ ارسطو در رسالۀ «اخلاق نیکوماخوس» (1094b24) را به یاد آوریم: باید انتظار ما این باشد که دقت را فقط تا حدی روشن کنیم که ماهیت موضوع اجازه می دهد.[4]فلسفۀ پزشکی را نمی توان دقیقاً تعریف کرد، زیرا اولاً هم فلسفه و هم پزشکی دارای مرزهای مبهمی هستند. ثانیاً کار فیلسوفان پزشکی را نمی توان تنها در مجلات و کتاب های اختصاص یافته به فلسفه و پزشکی خلاصه کرد. با این وجود، بررسی آثار آنها در دو مجلۀ برجسته و یک مجموعه کتاب به ما این درک را می دهد که فیلسوفان پزشکی چه می کنند، گرچه- همانطور که گفتیم- این امر نمی تواند تعریف دقیقی از فلسفۀ پزشکی به دست دهد. قبل از بررسی نتایج به دست آمده، بحث قبلی خود در مورد اینکه «فلسفۀ پزشکی چیست» و «فیلسوفان پزشکی چه کسانی هستند» را مرور می کنیم.
1. فلسفۀ پزشکی چیست؟
آرتور کاپلان (1992) منکر وجود فلسفۀ پزشکی است- گرچه خود از این وضعیت ابراز تاسف کرد. موضع او و برخی پاسخ ها به آن ارزش بررسی زیادی ندارد. کاپلان اخلاق پزشکی، اخلاق زیستی، سیاست سلامت (health policy) و زیباییشناسیِ پزشکی را مصادیق «فلسفه و پزشکی» میداند، اما او «فلسفۀ پزشکی» را چیز کاملاً متفاوتی میداند. او تعریفی قراردادی از آن ارائه می دهد: «مطالعۀ ابعاد معرفت شناختی، متافیزیکی و روش شناختی پزشکی- خواه درمانی و تجربی؛ یا تشخیصی، درمانی و تسکینی- است.» (p. 69) مسلماً این مطالعات را باید به عنوان فلسفۀ پزشکی به حساب آورد. با توجه به آوازه و اهمیت اخلاق زیستی، کاپلان به خوبی اشاره می کند که فلسفۀ پزشکی چیز دیگری است. اما چرا باید فلسفۀ پزشکی به این شکل خاص محدود شود؟ اگر اخلاق و زیبایی شناسی شاخه های موجّه فلسفه شناخته می شوند، دلیلی بر بیرون راندنِ اخلاق پزشکی و زیبایی شناسیِ پزشکی از فلسفۀ پزشکی وجود ندارد. شاید هدف صرفاً تأکید بر این نکته باشد که اخلاق پزشکی، فلسفۀ پزشکی را به تمام و کمال مورد بحث و بررسی قرار نمی دهد. این نکته ای است که هنوز ارزش دارد بر آن تأکید کنیم، اما حذف بخش های موجّهِ تأمل فلسفی از فلسفۀ پزشکی را توجیه نمی کند.
نکتۀ کاپلان در مورد عدم وجود فلسفۀ پزشکی به عنوان یک حوزۀ مطالعاتی، بیشتر به نحوۀ درک او از یک حوزۀ مطالعاتی مربوط می شود. از نظر او، یک حوزۀ مطالعاتی باید (1) با یک عرصۀ پژوهشیِ هم خانواده تلفیق شود، (2) دارای ملاک و معیار [خاص خود] باشد، و (3) مسائل خاصی داشته باشد که مرزهای آن را مشخص می کند (pp. 72–73). او فلسفۀ پزشکی را فاقد این الزامات می داند.
با این حال، عده ای دیگر استدلال کرده اند که فلسفۀ پزشکی یک حوزۀ در حال رشد است که دست کم پتانسیل لازم برای برآوردن تمام شرایط کاپلان را دارد (Velanovich 1994). دلیل خوبی می توان ارائه کرد که دو شرط «داشتن معیار» و «تعیین مسائل» برای فلسفۀ پزشکی برآورده می شود. ادموند پلگرینو (1998) استدلال کرده است که حوزه ای از تحقیقات فلسفی وجود دارد که «می توان آن را به درستی فلسفۀ پزشکی نامید» (p. 315). او از چهار «شیوۀ» تأمل فلسفی دربارۀ پزشکی صحبت می کند: (1) «فلسفه و پزشکی» گفتگویی میان رشتههایی است که هر دو، هویت خود را به عنوان رشتههای متمایز حفظ میکنند. برای مثال، گفتگو [میان فلسفه و پزشکی] می تواند روشهای مطالعاتی را مورد مقایسه و سنجش قرار دهد، یا در پیِ شباهتها یا تفاوتهای موضوعی یا تأثیرات متقابل آنها باشد. (2) «فلسفه در پزشکی» کاربرد شاخه های شناخته شدۀ فلسفه در مسائل پزشکی است. به عنوان مثال، می توان منطق فرآیند تشخیصی را مورد بررسی قرار داد، یا مفاهیم سلامت و بیماری را بابت پیش فرض های متافیزیکی و شأن معرفت شناختی شان مورد تحلیل قرار داد. (3) حکمت پزشکی (medical philosophy)-[5]مبهمترین حالت از چهار حالت- شامل «تأمل شخصی در مورد طبابت» راجع به مسائلی چون «مهارت تشخیصی» یا رابطۀ پزشک و بیمار است. حکمت پزشکی متون «موجود در حکمتِ بالینیِ پزشکانِ تأمل گر» را نیز دربرمی گیرد که منبع «الهام و دانش عمَلی برای پزشکانِ وظیفهشناس» است. (pp. 324–25) و در آخر (4) فلسفۀ پزشکی (philosophy of medicine) است که، به معنی واقعی کلمه، تنها به آنچه «مختصِ مواجهۀ انسان با سلامتی، بیماری، ناخوشی، مرگ و میل به پیشگیری و شفا است» می پردازد. (p. 327) مفاهیم فلسفی تنها تا آنجا مورد مطالعه قرار می گیرند که به مواجهۀ انسان با رفاه و اختلالات جسمی یا روانی مربوط می شود. بنابراین، هدف صرفاً تحلیل مفاهیم یا درک علمیِ مسائل پزشکی نیست، بلکه درک چیستی پزشکی است که در مواجهۀ بیمار و پزشک تجربه می شود.
گرچه تحلیل پلگرینو پرتو ارزشمندی بر شیوه های مختلف تعامل میان فلسفه و پزشکی می افکند، اما فلسفۀ پزشکی را بیش از حد محدود می کند. من طرفدار دیدگاه کلانتری از فلسفۀ پزشکی هستم که قرابت بیشتری با تأملات واقعی فیلسوفان در باب پزشکی دارد. (Stempsey, 2004) این دیدگاه شبیه مدلی است که شافنر و انگلهارت (1998) توصیف کرده اند. آنها فلسفۀ پزشکی را «شامل آن دسته از مسائل معرفت شناسی، ارزش شناسی، منطق، روش شناسی و متافیزیک می دانند که پزشکی آنها را ایجاد کرده، یا مرتبط با پزشکی هستند.» این رویکرد اخلاق پزشکی را نیز دربرمی گیرد، گرچه خود به یک موضوع بزرگ تبدیل شده است که جای بحث جداگانه ای دارد. مفاهیم سلامت و بیماری «مسئلۀ بارزی» برای فلسفۀ پزشکی معاصر (و کلاسیک) بوده است، اما فلسفۀ پزشکی شامل هرگونه تأمل فلسفی در باب پزشکی است. فلسفۀ پزشکی تحقیقات در منطق تشخیص، پیش آگهی، و ارزیابی درمان، و بحث فلسفی در مورد علت یابیِ بیماری را دربرمی گیرد.
این رویکرد قرابت بیشتری دارد به چیزی که پلگرینو آن را «فلسفه در پزشکی» می نامد. پلگرینو اذعان می کند که هیچ تعارض اساسی میان دیدگاه خود او در مورد «فلسفۀ پزشکی» و «فلسفه در پزشکی» وجود ندارد. در واقع، بسیاری از آثار خود او به مسائل مربوط به «فلسفه در پزشکی» وی پرداخته است. به اعتقاد من تمایز او به تقویتِ انگیزۀ به رسمیت شناختنِ فلسفۀ پزشکی به عنوان یک رشتۀ مجزا کمکی نخواهد کرد. علاوه بر این، من پزشکی را به طور کلانتری در نظر میگیرم که اصولاً بر مبنای روابط فردی پزشک و بیمار نیست. در عوض، پزشکی شامل مجموعهای از فعالیتهای بالینی و تحقیقاتی است که در نهایت هدفشان کمک به بیمارِ رنجور و دردکِش است. با این حال، لزومی ندارد که این فعالیتها از مبنایِ بسیار خاصی که پلگرینو برای طبقهبندی فلسفۀ پزشکی به آن نیاز دارد، ناشی شده باشد. به نظر من، هر گونه تأمل فلسفی، خواه در پیِ تحلیل منطق تشخیص باشد، یا برای توصیف پدیدارشناسی درد و رنج، یا در جستجوی خرد لازم برای یک پزشک خوب باشد، شایسته است که در زمرۀ فلسفۀ پزشکی به شمار آید.
یکی از معیارهای کاپلان که همچنان برای فلسفۀ پزشکی مشکل آفرین است، تلفیق پزشکی با فلسفه است. دلایل این امر کاملاً روشن نیست، اما احتمالاً می توان آن را به بهترین وجه در پرتو سیطرۀ اخلاق زیستی و نیز عدۀ نسبتاً کمِ افرادی تبیین کرد که در این حوزۀ مطالعاتی (اگر بتوان آن را یک حوزه خواند) کار می کنند- حوزه ای که فراتر از اخلاق زیستی قدم می گذارد. (Stempsey, 2007) یکی دیگر از مسائل مؤثر این است که افراد مختلفی به فلسفۀ پزشکی مشغول اند، که چه بسا در درجۀ اول خود را فیلسوف پزشکی ندانند.
2. فیلسوفان پزشکی چه کسانی هستند؟
پرسش بدیهی ای که به دنبال مطالب فوق مطرح می شود این است که فیلسوفان پزشکی چه کسانی هستند. هنریک وولف (1992) چندین گروهِ درگیر در مسائل مربوط به فلسفۀ پزشکی را از هم متمایز کرد: (1) فیلسوفان حرفهای که به مسائل پزشکی علاقهمند شدهاند؛ (2) پزشکانی که علاقۀ اصلی آنها معطوف و متوجه فلسفه شده است؛ (3) فیلسوفان حرفهای که در پزشکی کاملاً متبحر شدهاند؛ (4) متخصصان پزشکی که در فلسفه نیز آموزش دیدهاند؛ و (5) متخصصان پزشکی که خود را وقف طبابت کردهاند. وولف استدلال می کند که متخصصان طبابت نقش مهمی در صورت بندیِ مسائل برای فلسفۀ پزشکی ایفا می کنند. او همچنین استدلال میکند که کاپلان نمیتواند وجود فلسفۀ پزشکی را ببیند، زیرا از منظر یک فیلسوف حرفهای به آن مینگرد. فیلسوفان حرفه ای که در زمینۀ فلسفۀ پزشکی کار می کنند، از منظر نوعی تخصصِ خاص در فلسفه به کار خود می پردازند. تنها وجه اشتراک این فیلسوفان حرفهای این است که از مثالهایی از نظریه و پرکتیسِ (رویۀ عملیِ) پزشکی برای کاربستِ مهارتهای فلسفی خود استفاده میکنند. بنابراین، جای تعجب نیست که آنها حوزۀ فلسفیِ منسجمی در فلسفۀ پزشکی نمی بینند.
علاوه بر این، وولف ادعا می کند که اگر دیدگاه یکی از اعضای حرفۀ پزشکی را در نظر بگیریم، طیفی از مسائل فلسفی را می بینیم که برای اهداف پزشکی سودمندند. از این رو، وولف فلسفۀ پزشکی را حوزه ای در حال رشد نه در درون فلسفه، بلکه در داخل پزشکی می داند. او به سنت غنی استدلال فلسفی در پزشکی اشاره می کند که در نیمۀ دوم قرن هجدهم، تا قرن نوزدهم و تا نیمۀ اول قرن بیستم شکوفا گردید. او سپس ادعا می کند که فلسفۀ پزشکی یک «فعالیت فلسفی» است که «با جریانهای اصلی تفکر پزشکیِ معاصر پیوند تنگاتنگی دارد.». از آنجا که «فلسفۀ پزشکی هدف مشترکی با سایر علوم پزشکی دارد، باید آن را به چشم یک رشتۀ پزشکیِ در حال ظهور (یا مجدداً در حال ظهور) دید.» (p. 85)
این نظر که چگونه دیدگاه های ما بر آنچه می بینیم تأثیر می گذارند، نظر بصیرت بخشی است. با این حال، به نظر من بعید به نظر می رسد که فلسفۀ پزشکی اصلاً به عنوان یک تخصص پزشکی به رسمیت شناخته شود، صرفاً بدین دلیل که کاملاً مشابه طبابت نیست، و بالعکس بسیار شبیه به فلسفه ورزی است. آنچه در مورد تحلیل وولف بسیار جالب است، نظر او است مبنی بر اینکه آنچه تاریخ غنیِ فلسفۀ پزشکی را شکل داده است، عمدتاً به دست پزشکان متخصص انجام شده است، و دقیقاً همین دیدگاه پزشکی است که به این حوزه انسجام می بخشد. این نشان می دهد که ما باید مجموعۀ فیلسوفان پزشکی را بیش از صِرفِ فیلسوفان بدانیم؛ در واقع، پزشکان می توانند مهمترین زیرمجموعۀ فیلسوفان پزشکی باشند. بنابراین، من اصطلاح «فیلسوف پزشکی» را مشمول کسانی میدانم که در طیف وسیعی از تأملات فلسفی در مورد هر یک از موضوعات فراگیرِ مرتبط با نظریه و پرکتیس پزشکی مشغول به فعالیت هستند. پس فلسفۀ پزشکی کاری است که این افراد بدان مشغول اند. لذا من در ادامه، طرح سادۀ میدانی از آثارِ منتشرشدۀ فیلسوفان پزشکی بدست می دهم.
3. بررسی مکتوبات
فلسفه پزشکی را در بسیاری از جاها می توان یافت. مجلات متعدد موجود در اخلاق پزشکی را باید، به معنای وسیعی از فلسفۀ پزشکی، نه تنها به دلیل سهم آنها در اخلاق، بلکه اغلب به دلیل ارائۀ تحلیل های وسیع تری از مفاهیم و روش های پزشکی در این میان به حساب آورد. یک مجلۀ جدیدتر، Medicine, Health Care and Philosophy، منبعی غنی برای فلسفۀ پزشکی، به ویژه از منظر اروپایی است. مجلات پزشکی اغلب شامل مقالاتی هستند که به درستی فلسفۀ پزشکی محسوب می شوند و پزشکان، فیلسوفان و دیگران در آن قلم می زنند. علاوه بر این، مجلات علوم انسانیِ پزشکی وجود دارد که گاهی جنبه هایی از فلسفۀ پزشکی را به نمایش می گذارند. مجلۀ Perspectives in Biology and Medicine منبعی غنی از مباحث فلسفۀ پزشکی است که غالباً موضوعاتی را در مورد جنبههای زیستشناختیِ دقیقتری از پزشکی، هرچند از منظر انسانگرایانه، به نمایش میگذارد. مجلات مرتبط با فلسفۀ علم نیز مقالات مرتبط با پزشکی را منتشر می کنند. حتی مجلاتی که به شدت به خود علم توجه دارند، مانند Science و Nature، مقالاتی در مورد فلسفۀ پزشکی دارند. مجلات فلسفۀ عمومی و مجلات اخلاق عمومی گاهی مقالاتی در مورد فلسفۀ پزشکی ارائه می دهند، و مجلات تاریخ پزشکی تا حد زیادی تأملات فلسفی در مورد پزشکی را منتشر می کنند. همۀ اینها به این معناست که فیلسوفان پزشکی جاهای زیادی برای انتشار آثار خود پیدا می کنند.
کاری که من در این مطالعه انجام دادهام، نگاهی به دستاوردهای دو مجله در زمینه فلسفۀ پزشکی از سال 1997 تا 2006 است: The Journal of Medicine and Philosophy (JMP) و Theoretical Medicine and Bioethics (TMB). هر دو مجله به خوبی جاافتاده اند و به طور خاص بر روی موضوعات فلسفۀ پزشکی تمرکز دارند. نه تنها عنوان آنها، بلکه عناوین فرعی آنها نیز گویای این تمرکز است که به ترتیب عبارتند از A Forum for Bioethics and Philosophy of Medicine و Philosophy of Medical Research and Practice. برخی مجلات دیگر، مانند مجلاتی که در بالا ذکر کردم، ممکن است حتی جاافتاده تر باشند و به همان اندازه به فلسفۀ پزشکی کمک کنند، اما آنها منحصراً روی پزشکی تمرکز نمی کنند. اما دو مجلۀ انتخاب شده برای این مطالعه، تمرکز خاصی بر پزشکی دارند و مجموعۀ بین المللی گسترده ای از نویسندگان، از رشته های مختلف را جذب می کنند، و در عین حال، به طور ویژه بر موضوعات فلسفی و مرتبط با پزشکی تمرکز دارند.
تمام مقالات منتشرشده در این دو مجله را در طول دورۀ مطالعۀ خود مرور کرده ام. مقالات مدخلی به طور خاص از این مطالعه حذف شدند، مگر اینکه سهم اساسی خاصِ خود را نشان می دادند؛ نقدوبررسی های کتاب، مگر اینکه به شکل مقالات مروری جدی ای باشند که بسیار فراتر از کتاب بررسی شده هستند؛ و پاسخ های کوتاه به مقالاتی که در همان شماره چاپ شده اند. در مرحلۀ بعد، تمام مقالات را بر اساس یکی از شاخه های اصلی فلسفه طبقه بندی کردم: متافیزیک، معرفت شناسی، اخلاق، زیبایی شناسی و منطق. برخی از مقالات نیز تمرکز ثانویۀ مهمی بر شاخۀ دوم فلسفه [یعنی معرفت شناسی] داشتند و این نکته مورد توجه من بود. سپس موضوعات اولیه و ثانویۀ مقالات را شناسایی کردم و در آخر، مقالات را بر اساس روش شناسی اصلیِ معمول طبقه بندی نمودم- برای مثال، تحلیل مفهومی، استدلال اخلاقی، یا پدیدارشناسی. از آنجا که مقالات اغلب به چندین حوزه از فلسفه و چندین موضوع می پرداختند، قضاوت ذهنیِ خوبی لازم بود تا بگوییم یک حوزهْ اولیه و دیگری ثانویه است. برای انجام چنین قضاوتی، تا جای ممکن، به کلمات کلیدیِ مقالات تکیه کردم، اما این امر همیشه مفید نبود. تعداد کل مقالات طبقه بندی شده 625 مورد بود: 333 مورد از مجلۀ JMP، و 292 مورد از مجلۀ TMB.
برای اینکه دیدگاه نسبتاً کلانتری به اینها بیفزایم، کتابهایی که در همان دورۀ زمانی در مجموعه کتابهای Philosophy and Medicine از انتشارات D. Reidel/ Kluwer/ Springer منتشر شدهاند، را نیز بررسی کردم. از آنجا که کتابهای این مجموعه هم شامل تک نگاریها و هم مجموعههای ویرایش شدۀ مقالات هستند، صرفاً به دنبال شاخههای اصلی و فرعی فلسفه- که مجموعاً هر مجلد آنها را پوشش می داد- و نه تک تک مقالات موجود در مجلدات بوده ام. احتمالاً تمام مقالات یک مجلد مربوط به موضوع همان مجلد است.
الف) مجلات
1. اخلاق: از 625 مقالۀ بررسی شده، 463 مقاله یا تقریباً سه چهارم آنها، عمدتاً به مسائل اخلاقی می پردازند. از این تعداد، 271 مورد از مجلۀ JMP و 192 مورد از مجلۀ TMB بود. اگر در نظر بگیریم که 271 مقاله از 333 مقاله از مجلۀ JMP در مورد اخلاق بوده است، در مقابلِ 192 مورد از 292 موردِ مجلۀ TMB، پشتیبانیِ JMP از اخلاق به وضوح مشهود است. گرچه بیشتر مقالات (395) به تنهایی به اخلاق می پرداختند، اما بسیاری از مقالات نیز به شیوه های مهمی اجمالاً به حوزه های متافیزیک (46)، معرفت شناسی (11)، یا قانون (11) پرداخته اند.
با در نظر گرفتن تمام 463 مقالۀ مربوط به اخلاق، رویکرد اکثر آنها (386، بیش از 80%) یک استدلال سادۀ اخلاقی بود؛ یعنی در فلان موضوع به نفع یک موضع اخلاقی استدلال می کردند. رایج ترین موضوع، استفاده از نظریۀ اخلاقی در اخلاق زیستی بود. بیش از 80 مقاله به موضوعاتی مانند نقد «اصول گرایی» (Principlism)، اصول شناسی (casuistry)، اخلاق فضیلت نگر (virtue ethics)، فایده گرایی (utilitarianism) و ...، و نیز کاربرد آنها در موضوعات یا حوزه های خاصی از اخلاق زیستی پرداخته اند. سایر موضوعات مشترک، مسائلی بودند مربوط به سیاست سلامت (health policy)، اخلاق پژوهش (research ethics)؛ خودمختاری (autonomy) و رضایت آگاهانه (informed consent)؛ و مسائل مختلف در مورد ژنتیک؛ منزلت اخلاقی انسان، به ویژه با توجه به تحقیقات در مورد سلول های بنیادی و سقط جنین؛ و اُتانازی و خودکشی به کمک پزشک.
با این حال، استدلال اخلاقی تنها رویکرد به این موضوعات نبود. 51 مقاله در مورد فرااخلاق (meta-ethics) بود- یعنی در مورد خود نظریهها یا مفاهیم اخلاقی بود، و نه عمدتاً در مورد مسائل اخلاقی خاص. 13 مورد از مقالات عمدتاً در مورد تحلیل مفاهیم اخلاقی- به عنوان مثال، رفاه (well-being)- بود. سایر مقالات بر رویکردهای تاریخی به اخلاق متمرکز بودند: برای مثال، تحقیق و بررسی در اخلاق کانت یا هیوم. تعداد کمی از مقالات، عمدتاً با روششناسیهایی مانند نحوۀ آموزش اخلاق به دانشجویان پزشکی، یا با رویکردهای هرمنوتیکی به اخلاق سروکار داشتند.
از میان مقالاتی که محور اصلی آنها اخلاق بود، 46 مقاله دارای مؤلفۀ مهم متافیزیک نیز بودند. من متافیزیک را شامل هرگونه بررسی در ماهیت بنیادیِ یک مفهوم، رویه (practice) یا رابطه در پزشکی گرفته ام. به عنوان مثال، بحث در مورد ماهیت رابطۀ پزشک و بیمار، سؤالات مربوط به هویت انسانی (human identity) و ماهیت رنج، متعلق به عرصۀ متافیزیک لحاظ شده اند. از 46 مقاله در مورد اخلاق و متافیزیک، ماهیت حرفۀ پزشکی رایج ترین موضوع (13) بود و پس از آن نظریه اخلاق (moral theory)، شخصیت مندی (personhood)، خودمختاری و رضایت آگاهانه، ژنتیک، مسائل مربوط به پایان زندگی، مفاهیم سلامت و بیماری، رابطۀ ذهن و بدن، پرسش از تولید مثل، پژوهش، کیفیت زندگی و ویروس نقص ایمنی انسانی/ سندرم نقص ایمنی اکتسابی (HIV/AIDS) قرار داشتند.
یازده مقالۀ اخلاق، تأکید و توجه معرفت شناسی قابل توجهی داشتند. سه مورد در مورد نظریۀ اخلاق، دو مورد دربارۀ سیاست سلامت، و سایر آنها در مورد مفاهیم سلامت و بیماری، رابطه ذهن و بدن، ژنتیک، حرفۀ پزشکی، مسائل مربوط به پایان زندگی، و تکنولوژی بود.
موتور جستجوی کتابخانۀ ملی پزشکی[6]، PubMed، دارای زیرمجموعه ای است که به اخلاق زیستی اختصاص یافته است. جستجویی در این زیرمجموعه که در 12 نوامبر 2007 برای مقالات منتشرشده در طول این دورۀ مطالعه انجام شد، تعداد 102743 مقاله یافت. فعالیت های پژوهشی در اخلاق پزشکی قوی است، اما این بررسی به طرز چشمگیری برتری اخلاق زیستی، حتی در مجلاتی که متعهد به انتشار مقالات گسترده در زمینۀ فلسفۀ پزشکی هستند، را نشان می دهد. اگر کسی علاقه مند به ترویج فلسفۀ پزشکی به استثنای اخلاق زیستی باشد، ممکن است این مطلب نگران کننده به نظر برسد. اما اگر کسی اخلاق زیستی را تنها یکی از شاخههای فلسفۀ پزشکی بداند، میتوان آن را صرفاً بهعنوان حوزۀ فعالیتیِ نسبتاً قوی ای در حوزۀ وسیعتری در نظر گرفت. با این وجود، اخلاق زیستی بر سایر جوانب فلسفۀ پزشکی سایه انداخته است- گرچه بسیاری از مقالاتی که عمدتاً بر اخلاق تمرکز دارند، مؤلفههای مهمی از سایر شاخههای اصلی فلسفه را نیز دارند.
2. متافیزیک: از 625 مقالۀ بررسی شده، تمرکز اصلی 110 مقاله بر متافیزیک بود؛ 53 مورد از اینها از مجلۀ JMP و 57 مورد از مجلۀ TMB بود. در مقایسه با مقالات مربوط به اخلاق، درصد بیشتری از این مقالات صرفاً بر یک موضوع متافیزیکی تمرکز داشتند (110/81 یا 73.6%). از میان مقالاتی که صرفاً بر یک موضوع متافیزیکی تمرکز داشتند، 36 مورد از مجلۀ JMP و 45 مورد از مجلۀ TMB بود. تعداد 21 مقاله نیز دارای مؤلفۀ مهم اخلاقی و 8 مقاله نیز دارای مؤلفۀ مهم معرفتی بودند. پشتیبانی از موضوعات اخلاقی توسط مجلۀ JMP دوباره معلوم و مشهود است، زیرا 15 مقاله از 21 مقاله در مورد متافیزیک و اخلاق از مجلۀ JMP بود. از سوی دیگر، معرفت شناسی در مجلۀ JMP کمتر چاپ شده بود، و تنها 2 مقاله از 8 مقاله در مورد متافیزیک و معرفت شناسی، از آن مجله بود.
تحلیل مفهومی رایج ترین رویکرد در متافیزیک است که از 110 مقاله 88 مورد (یا 80 درصد) را شامل می شود. سایر رویکردها، تاریخی (8)، پدیدارشناختی (8)، هرمنوتیکی (4)، یا طبقه بندی نشده (2) بودند. رایج ترین موضوع در متافیزیک، تحلیل مفاهیم سلامت و بیماری (25 مقاله) بود. 19 مقاله به مسئلۀ ماهیت شخصیت (personhood) می پرداختند. 14 مقاله نظریه های پزشکی را ارائه می کردند که 12 مورد از اینها از مجلۀ TMB بود. سایر موضوعات عبارتند بودند از ماهیت مرگ (11)، اخلاق (10)، رابطۀ ذهن و بدن (10)، ژنتیک (9)، سیاست عمومی (public policy) (4)، تشخیص (3)، حرفۀ پزشکی (3)، و ماهیت درد (2). بنابراین، علاقه و توجه به پرسشهای هستیشناختی دربارۀ بسیاری از جنبههای مبناییِ نظریه و پرکتیس پزشکی معلوم و مشهود است.
یک جستجوی آنلاین برای عبارت «متافیزیک و پزشکی» (metaphysics and medicine) که در 12 نوامبر 2007 با استفاده از PubMed انجام شد، تعداد 255 مقالۀ منتشرشده در طول این بررسی را نمایان کرد. از آنجایی که در بررسی حاضر 110 مقاله در زمینۀ متافیزیک یافت شد، به نظر میرسد که این دو مجله سایت های محبوبی برای انتشار ابعاد متافیزیکی یا هستی شناسی پزشکی هستند.
3. معرفت شناسی: اکثر مقالات معرفت شناسی (42 از 47) در مجلۀ TMB منتشر شده اند. از مجموع مقالات معرفت شناسی، تعداد 27 مقاله تنها بر معرفت شناسی متمرکز بودند. تعداد 11 مقاله (10 مقاله از مجلۀ TMB) نیز دارای مؤلفۀ مهم متافیزیک و 8 مورد (7 مورد از مجلۀ TMB) دارای مؤلفۀ مهم اخلاقی بودند. تنها 1 مقاله از مجلۀ TMB در مورد معرفتشناسی و منطق وجود داشت. همانند متافیزیک، رایج ترین رویکرد در معرفت شناسی، تحلیل مفهومی بود (29 مقاله). 11 مقاله به روش شناسی و 4 مقاله به استدلال اخلاقی می پرداختند. هر یک از مقاله ها از رویکردهایی استفاده می کرد که بر تاریخ، فرااخلاق یا پدیدارشناسی متمرکز بود. رایج ترین موضوع اولیه در معرفت شناسی نظریۀ پزشکی بود (12 مقاله، همه در مجلۀ TMB منتشر شده بودند). هر کدام 4 مقاله در مورد رابطۀ ذهن و بدن، پیوند اعضا، تشخیص و سیاست عمومی و 3 مقاله در مورد مفهوم سلامت و بیماری بودند. یکی دو مقاله در مورد اخلاق، مرگ، حرفۀ پزشکی، تحقیق، درد، اچ.آی.وی/ ایدز، تحقیق، تکنولوژی، و اثر دارونما (پلاسبو) وجود داشت. بنابراین، گرچه پرسش های معرفت شناسی حوزۀ مهمی را در فلسفۀ پزشکی دربر می گیرند، اما مقالات نسبتاً معدودی را به خود اختصاص می دهند.
یک جستجو از پایگاه دادۀ PubMed برای عبارت «معرفت شناسی و پزشکی»، که در 12 نوامبر 2007 انجام شد، تعداد 993 مقالۀ منتشرشده را در طول این مطالعه به نمایش گذاشت. بسیاری از اینها نباید اساساً به عنوان آثاری در فلسفۀ پزشکی، بلکه صرفاً باید به منزلۀ مقالات علمی تعبیر شوند. ممکن است کسانی که مقالات را برای این پایگاه داده فهرست بندی می کنند، در تعیینِ کلیدواژۀ معرفت شناسی آزاد باشند. با این وجود، به نظر می رسد که کار بر روی معرفت شناسیِ پزشکی توسط بسیاری از محققانی انجام می شود که چه بسا خود را فیلسوف نمی دانند، و از این رو به دنبال نشر آثار خود در مجلاتی هستند که مستقیماً با تخصص های پزشکی مرتبط می باشد.
4. منطق: تنها 3 مقاله با تأکید اولیه بر منطق وجود داشت و همۀ مقالات نیز در مجلۀ JMP منتشر شده بودند. یکی از مقالات به «منطق تشخیص» میپرداخت و تأکید ثانویه ای بر معرفت شناسی داشت. دو مقالۀ دیگر در یک موضوع مضمون-محور (درون مایه ای: thematic) در مورد هستی شناسی پزشکی و مفهوم سلامت و بیماری بودند. این دو مقاله به ایدۀ «سلامت فازی» (fuzzy health) بر حسب منطق فازی (fuzzy logic) می پرداختند و تأکید شاخۀ ثانویۀ آنها بر متافیزیک بود. رویکرد هر سه مقاله تحلیل مفهومی بود.
منطق پزشکی حوزه ای است که به وضوح در فلسفۀ پزشکی جای می گیرد، و گرچه حوزۀ فراموش شده ای نیست، اما بدیهی است که دو مجلۀ پیشرو در این زمینه، به آن اهمیت زیادی نمی دهند. این امر می تواند هم مربوط به تصمیم سردبیر مجله باشد، و هم افرادی که در این زمینه کار می کنند و به دنبال انتشار آثار خود در جاهای دیگری هستند. به عنوان مثال، کتاب مهم ادموند مورفی، منطق پزشکی (The Logic of Medicine)،[7]اکنون دو ویرایش (1976، 1997) از انتشارات دانشگاه جان هاپکینز را به خود دیده است. مجلات بسیار تخصصی، مانند Artificial Intelligence in Medicine، مقالات مرتبط با منطق پزشکی را منتشر می کنند. جستجویی در PubMed با عنوان logic and medicine، که در 12 نوامبر 2007 انجام شد، تعداد 471 مقالۀ منتشرشده در طول این مطالعه را به نمایش گذاشت. همۀ اینها را نمی توان به طور معقولی فلسفۀ پزشکی تلقی کرد، اما تعداد قابل توجهی از آنها را می توان. از این میتوان نتیجه گرفت که منطق پزشکی یک حوزۀ مطالعاتی فعال است و شاید سزاوار توجه بیشتر از سوی افرادی است که خود را پژوهشگر فلسفۀ پزشکی می دانند.
5. زیبایی شناسی: دو مقاله تأکید عمده ای بر زیبایی شناسی داشتند: یکی از مجلۀ JMP به این سوال می پرداخت که چه چیزی بدن را زیبا می کند؛ و دیگری، از مجلۀ TMB، اخلاق و زیبایی شناسیِ درد و رنج را مورد بحث قرار می داد. هر دوی این مقالات تأکید ثانویه ای بر اخلاق داشتند. در حالی که رویکرد مقالۀ اول تحلیل مفهومی بود، رویکرد مقالۀ دوم عمدتاً استدلال اخلاقی بود.
زیبایی شناسی شاید شاخه ای از فلسفۀ پزشکی است که کمترین توجه بدان شده است. اما باز هم، این بدان معنا نیست که این رشته کاملاً نادیده گرفته شده است. جستجو در PubMed برای عنوان «زیبایی شناسی و پزشکی»، که در 12 نوامبر 2007 انجام شد، تعداد 993 مقالۀ منتشرشده در طول این مطالعه را به نمایش گذاشت. تعجب آور نیست که بدانید بسیاری از آنها در مجلات جراحی پلاستیک یا دندانپزشکی منتشر شده است. برخی مقالات دیگر نیز با موسیقی و هنردرمانی (art therapy) سروکار داشتند. پس بدیهی است که دست اندرکارانِ خدمات درمانی در تخصصهای مربوط به خود، در مورد زیباییشناسیِ مربوط به طبابت خود تأمل میکنند.
ب) کتابها
از سال 1997 تا سال 2006 سی و شش جلد کتاب در مجموعۀ Philosophy and Medicine منتشر شد. اخلاق تا حد زیادی رایج ترین شاخۀ اصلی فلسفه در این مجموعه کتاب ها بود، البته نه به اندازه ای که در مجلات غالب بود. از 36 کتاب، 21 کتاب (58.3٪) عمدتاً در مورد اخلاق بودند، حال آنکه سهم مقالاتِ مجلات در این زمینه 74.1 درصد بود. دو کتاب نیز مؤلفۀ مهم متافیزیک داشتند، و یک کتاب هم مؤلفۀ معرفت شناسی. تعداد 16 کتاب از 21 کتاب در مورد اخلاق، بر استدلال اخلاقی و دو کتاب نیز بر فرا-اخلاق (meta-ethics) متمرکز بودند. سه کتاب اخلاق عمدتاً تاریخی بودند: دو کتاب در مورد جان گریگوری (توسط یک نویسنده)[8] و یکی در مورد کنفوسیوس[9]. طیفی از موضوعات اخلاقی در آنها پوشش داده شد، بدون آنکه هیچ موضوعی تفوّق داشته باشد.
متافیزیک در مجموعه کتابها، بهتر از مجلات مطرح شده بود، به طوری که 12 کتاب از 36 کتاب عمدتاً بر متافیزیک تمرکز داشتند. چهار مورد از اینها نیز مؤلفۀ مهم اخلاقی داشتند. تحلیل مفهومی یک رویکرد غالب در آنها بود (7 کتاب). دو مورد نیز مؤلفۀ ثانویۀ پدیدارشناسی، و سایر موارد به تفاریق در مورد معرفت شناسی، تاریخ و حقوق بودند. طیفی وسیعی از موضوعات در آنها پوشش داده شده بود، و سه تا از کتاب ها با مفهوم بیماری مرتبط بودند.
فقط یک کتاب عمدتاً در مورد معرفت شناسی بود، یک مطالعۀ تاریخی و انتقادی از اثرِ قرن 19 الیشا بارتلت[10]. دو کتاب، مجموعه ای از مقالات مربوط به فلسفۀ پزشکی به عنوان یک حوزۀ مطالعاتی نیز وجود داشت. اما هیچ کتابی اساساً در مورد منطق یا زیبایی شناسی وجود نداشت.
لازم به تأکید است که این بررسیِ کتب و مجلات فقط وضعیت فعلی فلسفۀ پزشکی را منعکس می کند. اگر این مطالعه را 20 سال یا بیشتر به عقب برسانیم، چه بسا شاهد تأکیدات متفاوت دیگری باشیم. علاوه بر این، مطالعۀ حاضر تنها نمونۀ کوچکی از مجلات و کتاب ها را مورد بررسی قرار داده است. مسلماً برای پی بردن به هر گونه گرایش در نگارش فلسفی در مورد پزشکی، مطالعۀ جامع تری نیاز است. با این وجود، این مطالعه نشان میدهد که در طول 10 سال گذشته، موضوعات اخلاقی در فلسفۀ پزشکی مستمراً مورد حمایت قرار گرفته است. با این حال، با توجه به اهدافِ اعلام شدۀ مجلات و مجموعه کتاب های مورد بررسی، فضای زیادی برای فیلسوفان پزشکی وجود دارد که کار خود را فراتر از اخلاق گسترش دهند.
نتیجه گیری
این مطالعه، تعریفی از فلسفۀ پزشکی ارائه نمی دهد. نمیتوان انتظار داشت که صرفاً با بررسی نشریات 10 ساله از دو مجلۀ منتخب و یک مجموعه کتاب، به [عمق و] وسعت یک حوزۀ مطالعاتی پی برد. در واقع، مسئلۀ ماهیت فلسفۀ پزشکی اساساً یک پرسش هنجاری (normative) است. اگر این بررسی مطلبی را به ما نشان دهد، آن مطلب این است که اگر میخواهیم وسعت کاری که فیلسوفان پزشکی واقعاً انجام میدهند را دریابیم، باید حوزۀ بررسی خود را فراختر بگیریم. مجلات و کتاب های مورد بررسی تنها کسری از فلسفه ورزی های منتشرشده در مورد پزشکی را به نمایش می گذارند. آنچه در هر مجله چاپ می شود، تابع سیاست های خاص سردبیر آن است. بنابراین، حتی اگر بررسیِ آنچه در دو مجلۀ معتبر فلسفۀ پزشکی منتشر می شود، تصوری از طیف مطالب متعلق به فلسفۀ پزشکی به دست دهد، نباید از این مطالب برای تعریف این حوزۀ مطالعاتی استفاده کرد. اگر فیلسوفان پزشکی نه تنها فیلسوفان حرفهای، بلکه پزشکان و دیگران را نیز دربرمیگیرند، باید انتظار داشت که فلسفۀ پزشکی را در جاهایی غیر از مجلات حرفهای فلسفه سراغ گرفت. با یادآوری اینکه پزشکان اغلب پیشگامان فلسفه ورزی در پزشکی بوده اند، باید انتظار داشت که فلسفۀ پزشکی را در مجلات پزشکی بیابیم. مرور هفتگیِ مجلۀ The New England Journal of Medicine یا JAMA نمونه های زیادی از این موارد را آشکار می سازد.
این امر ما را، از یک سوی افراط، با مسئلۀ تمایز فلسفۀ پزشکی از تأمل ادبی در پزشکی- چیزی که پلگرینو «حکمت پزشکی» مینامد- و در سوی دیگر افراط، با مسئلۀ تحلیل بعضاً بسیار فنی از پزشکی، مانند انفورماتیک پزشکی (medical informatics) رها میکند. هر یک از این افراط ها و بسیاری از مسائل میان این دو، می تواند فلسفۀ پزشکی حائز اهمیتی را در برگیرد، اما ممکن است تا حد زیادی چیز دیگری نیز تلقی شوند. مسئله در اینجا «فهم دقیقی داشتن از فلسفۀ پزشکی» نیست. البته میتوان به سادگی تعریفی از فلسفۀ پزشکی بیان کرد و سپس هر چیزی که با آن تعریف همخوانی ندارد را کنار گذاشت. اما این امر گسترۀ تأمل و تحلیلی را که سالیان سال حوزۀ وسیع فلسفه را قوام بخشیده است، در نظر نمیگیرد. اگر نوشتهای با آنچه دست کم برخی از فیلسوفان حرفهای آن را فلسفه میدانند همخوانی داشته باشد، و اگر با آنچه دست کم برخی از پزشکان آن را پزشکی میدانند مرتبط باشد، من حاضرم آن را ذیل فلسفۀ پزشکی جای دهم. من وسوسه می شوم که بگویم فلسفۀ پزشکی مثلِ پورنوگرافی است، و هم صدا با عقیدۀ پاتر استوارت (Potter Stewart)، قاضی دادگاه عالی آمریکا، در مورد پورنوگرافی در سال 1964، در ماجرای ژاکوبِلیس علیه اوهایو (Jacobellis v. Ohio)[11] بگویم: «من امروز برای تعریف انواع مطالبی که میدانم در آن توصیفِ مختصر [پورنوگرافی] گنجانده شده، تلاش بیشتری نخواهم کرد، و شاید هرگز نتوانم به طور واضح و قابل فهمی این کار را انجام دهم. اما وقتی ببینمش، تشخیص اش میدهم.»
همانطور که پِرسی بریجمن در مورد روش علمی دریافت، دانشمندان نگران توصیف روش علمی نیستند، بلکه نگران حل مسائلی هستند که برای خود تعیین کرده اند. اگر سایر دانشمندان روشی را مناسبِ حلِ مسئلۀ مورد نظر خود به رسمیت بشناسند، تنها چیزی که اهمیت و موضوعیت دارد همین است و بس. شاید ما فیلسوفان پزشکی نیز، همچون بریجمن، باید در به رسمیت شناختن فعالیتی که مبیّنِ نظریه و پرکتیس پزشکی است- هر کجا آن فعالیت را بیابیم- گشاده دست باشیم.
--------------------------------
[1]. Philosophy of Medicine Is What Philosophers of Medicine Do, William E. Stempsey, Perspectives in Biology and Medicine, Volume 51, Number 3, Summer 2008, pp. 379-391 (Article) Published by Johns Hopkins University Press
[2]. «دانشمندان از هیچ دستورالعملِ تجویزشده ای پیروی نمی کنند ... علم همان است که دانشمندان انجام می دهند، و به اندازۀ تک تک دانشمندان روش علمی وجود دارد.» (پِرْسی بریجمن)
An Introduction to the History of Psychology, B. R. Hergenhahn, Year: 2008, p.13
[3]. Philosophy and Medicine series of D.Reidel Publishing Company (later Kluwer Academic Publishers, and now Springer).
[4]. «باید به آن مقدار دقت قناعت کنیم که موضوع پژوهش اقتضا می کند.» (ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ص 15، ترجمه محمدحسن لطفی، نشر طرح نو، 1397)
[5]. می توان (medical philosophy) را همان «فلسفۀ پزشکی» نیز معنا کرد؛ اما برای اینکه در اینجا تفاوت معنایی و صوری آن با (Philosophy of medicine) تا حدودی حفظ شود بدین شیوه آمده است.- م.
[6] . National Library of Medicine
[7] . Edmond A. Murphy, The Logic of Medicine
[8]. جان گرگوری (John Gregory) پزشک، نویسندۀ پزشکی و اخلاقگرای دوران روشنگری اسکاتلند قرن هجدهم بود.
[9]. کُنفوسیوس مشهورترین فیلسوف، نظریهپرداز سیاسی، معلم و فیلسوف چینی است که در چین باستان زندگی میکرد.
[10]. الیشا بارتلت (Elisha Bartlett) پزشک و شاعری بود که در قرن نوزدهم (۱۸۰۴- ۱۸۵۵) در مجلس نمایندگان ماساچوست به عنوان اولین شهردار لوول، ماساچوست خدمت کرد.
[11]. نیکو جاکوبلیس (Nico Jacobellis)، مدیر یک تئاتر در کلیولند هایتس، اوهایو، به دلیل نمایش فیلمی توسط قاضی ۲۵۰۰ دلار جریمه شد. در واقع ماجرای «جاکوبلیس علیه اوهایو» یک تصمیم دادگاه عالی ایالات متحده بود که در سال 1964 صادر شد مبنی بر اینکه آیا ایالت اوهایو می تواند نمایش یک فیلم فرانسوی به نام Les Amants (عاشقان) را که آن را موهن دانسته، ممنوع کند.
-------------------------------------------
References
Bridgman, P. W. 1949. On “scientific method.” Teach Sci 6:23.
Caplan, A. 1992. Does the philosophy of medicine exist? Theor Med 13:67–77. Hucklenbroich, P. 1998. Steps towards a theory of medical practice. Theor Med Bioeth, 19(3):215–28.
Nordin, I. 1999. The limits of medical practice. Theor Med Bioeth 20(2):105–23. Pellegrino, E. D. 1998.What the philosophy of medicine is. Theor Med Bioeth 19:315–36. Pellegrino, E. D., and D. C. Thomasma. 1981. A philosophical basis of medical practice. New York: Oxford Univ. Press.
Quinton, A. 1995. Philosophy. In Oxford companion to philosophy, ed. T. Honderich, 666–70. New York: Oxford Univ. Press.
Schaffner, K. F., and H.T. Engelhardt, Jr. 1998. Medicine, philosophy of. In Routledge encyclopedia of philosophy, ed. E. Craig. New York: Routledge. http://www.rep.routledge. com/article/Q069.
Stempsey, W. E. 2004. The philosophy of medicine: Development of a discipline. Med Health Care Philos 7:243–51.
Stempsey, W. E. 2007. Medical humanities and philosophy: Is the universe expanding or contracting? Med Health Care Philos 10:373–83.
Velanovich,V. 1994. Does the philosophy of medicine exist? A commentary on Caplan. Theor Med 15:77–81.
Wulff, H. R. 1992. Philosophy of medicine—from a medical perspective. Theor Med 13: 79–85.