محسن خادمی
محسن خادمی
خواندن ۱۵ دقیقه·۳ سال پیش

مک دونالدسازی، جامعه و آموزش

مک ­دونالدسازی، جامعه و آموزش

  • نویسنده: هدیه نجفی
  • ترجمه: محسن خادمی

چکیده

اِعمال و بکارگیریِ تمام روندها و رویه ­های فست ­فودهای مک ­دونالد در صنایع غذایی را در سایر جنبه­ های زندگی، مک دونالدسازی (McDonaldization) می ­گویند. در دنیای امروز آثار و ردپاهای مک دونالدی­ شدن را می­ توان در تمام جنبه­ های زندگی، نه فقط در صنایع غذایی بلکه در فرهنگ، جهانی­ شدن، آموزش ­و پرورش و آموزش عالی مشاهده کرد. این مقاله بنا دارد مفهوم مک­ دونالدسازی و رواج آن در جوانب مختلف زندگی را روشن سازد. بدین منظور نمونه­ هایی از مک ­دونالدسازی را در فرهنگ، جهانی ­شدن و در آموزش بررسی خواهیم کرد. همچنین، این مقاله نشان می‌دهد که یادگیری الکترونیکی (E-learning)، تحقق نهایی مک‌دونالدسازیِ آموزش است.

1. مقدمه

جورج ریتزر، جامعه­ شناس آمریکایی، تحت تأثیر نظریه‌های ماکس وبر، اصطلاح «مک‌دونالدسازی» را ضرب کرد و رواج داد. بنابراین، در اینجا توضیح نظریات وبر لازم و مفید است. با رشد جمعیت در جهان، لزوم خدمات­ رسانی به جمعیت شدیداً افزایش یافت. از این­ رو پرسش این بود که چگونه می­ توان به جمعیت بزرگ کنونی و در حال رشد، به نحو منظم و کارآمدی خدمات ­رسانی کرد. وبر پاسخ را در «عقلانی ­سازی» (rationalization) یافت. از نظر وبر، عقلانی­ شدن زمانی رخ می­ دهد که انسان­ها افکار و اعمال خود را بر اساس معیارهای خاصی سازماندهی کنند. این معیارها عبارتند از «کارایی، پیش­ بینی ­پذیری، محاسبه ­پذیری و کنترل»، که همگی سنگ­ بنایِ مک ­دونالدسازیِ ریتزر شدند. به تعبیر هاجنز و ریچاردز (2000)، وبر (1974) چهار شکل از کنش­ های اجتماعی را بر اساس اصل عقلانی­ سازی ذکر کرد. این موارد عبارت بودند از Zweckrationality، Wertrationality، عقلانیت عاطفی (Emotive rationality) که به »کنش مؤثر« ترجمه می­ شود، و عقلانیت سنتی (Traditional rationality) یا کنش سنتی با Zweckrationality و Wert rationality که رایج ­ترین دو مورد در عصر مدرن هستند. علاوه بر این، ریتزر عقلانیت صوری (formal rationality) را اینگونه تعریف می­ کند: «از دید وبر، عقلانیت صوری بدین معناست که جستجوی افراد برای ابزارِ بهینه به منظور رسیدن به هدفی معین به وسیلۀ قوانین، مقررات و ساختارهای اجتماعیِ بزرگتر شکل می ­گیرد.« (p.7) با این حال، نگاهی به جهان مدرن نشان می­ دهد که ماهیت دنیای مدرن امروزی به گونه ­ای است که افراد (فاعلان)، دائماً، آهسته اما پیوسته، همۀ انتخاب­های ممکن خود را از دست می­ دهند و صرفاً «به نظر می ­رسد» که گزینه­ های بسیار زیادی برای انتخاب وجود دارد؛ اما در حقیقت همۀ گزینه­ ها به افراد جامعه ­ای که در آن زندگی می­ کنند دیکته می­ شود. مردم دیگر نمی ­توانند انتخاب کنند که چگونه می­ خواهند به اهداف خود برسند، چه رسد به اینکه اهداف خود را خودشان شخصاً انتخاب کنند. دسترس­ پذیریِ گزینه­ های (محدود) برای اهدافی که می توانیم به آنها دست یابیم، همچنین دسترس ­پذیری گزینه ­های (محدود) برای ابزارِ دستیابی به آن اهداف، همان چیزی است که وبر معتقد است از دل «بروکراسی» نشأت می­ گیرد.

وبر با بازگشت به پرسش اصلی که چگونه می ­توان با یک جامعۀ پرجمعیت به طور مؤثر و کارآمدی برخورد کرد، پاسخ پرسش را در «عقلانی­ سازیِ جامعه در عصر مدرن» می­ یابد. منظور او از این پاسخ، کاهش تعداد انتخاب­های فردی در خصوص وسایل و اهداف، و در عوض عقلانی ­کردن جامعه از طریق نهادهایی با استانداردهای خاصی است که می ­توانند همه چیز را اندازه­ گیری کنند. با این وجود، عقلانی­ سازی جامعه، جامعه و عاملان را داخلِ چیزی می­ کند که وبر آن را «قفس آهنی» (iron cage) می ­نامد. منظور او این است که همۀ افرادی که در یک جامعۀ عقلانی­ شده زندگی می­ کنند در شبکه­ ای گرفتار می­ شوند که کارایی، محاسبه­ پذیری، پیش ­بینی ­پذیری و کنترل را بر آنها تحمیل می­ کند. از دل همین ایده های وبر در مورد عقلانی ­سازی جامعه و قفس آهنی است که ریتزر ایدۀ مک­دونالدی­ سازی جامعه را مطرح کرد.

ریتزر (1996) بر این باور است که آنچه مک­دونالد در صنایع غذاییِ مدرن از خود به نمایش می ­گذارد، می ­تواند در تمام جوانب زندگی مدرن در جامعه بکار گرفته شود- که در واقع قبلاً به کار گرفته شده یا در غیر این صورت، قدری زمان می­ طلبد تا در آینده به کار گرفته شود. در حالی که از نظر ریتزر، عقلانی­ سازیِ جامعه جان­مایۀ مک ­دونالدسازی است، وبر همین مفهوم را در بروکراسی می­ بیند. به تعبیر هاجنز و ریچاردز (2000)، «ساختار بروکراتیک با قوانین و مقررات، سلسله مراتب اختیارات، مشاغل، و تخصص در ایفای نقش مشخص می­ شود، و همۀ اینها در تلاش برای به حداکثر رساندن کارایی، جان­مایۀ «عقلانیت صوریِ» وبر می ­باشند. بوروکراسی، کارآمد، پیش ­بینی ­پذیر، کمّی ­پذیر و کنترل ­پذیر است.

اینها همان مضامینی هستند که ریتزر برای تعریف چیزی که فست­ فودیِ مک­دونالد در صنعت غذا از خود به نمایش می­ گذارد استفاده می­ کند. وقتی مردم به مک‌دونالد می‌روند، در واقع برای «بازدهی» که دریافت می‌کنند هزینه می‌کنند و نه برای التذاذی که معمولاً باید همراه با غذا باشد. به گفتۀ مارگولیس (2004)، ریتزر اصطلاح مک­دونالدسازی را در قالب «کارایی»، «محاسبه ­پذیری»، «پیش­ بینی ­پذیری» و «کنترل» خلاصه کرد. بنابراین، به بیان ساده، مک‌دونالدسازی فرآیندی است که در آن تمام آنچه صنعت مک‌دونالد در صنایع غذایی به کار می‌برد، در سابر ابعاد و جوانب زندگی انسان مدرن در جامعۀ عقلانی­ شده نیز به کار برده می‌شود. فی ­المثل، رد پای مک‌دونالدسازی را می‌توان در صنایع غذایی (در دامنه ­ای وسیع‌تر)، فرهنگ، جهانی‌سازی و آموزش­ وپرورش/ آموزش عالی نشان داد.

The McDonaldization of Society
The McDonaldization of Society

1.1. مک­دونالدسازی در فرهنگ

نمونه ­ای از «فرهنگِ مک­دونالدی» (Mcculture) تجربۀ خرید است، چه خواربارفروشی باشد چه اَلبسه. همۀ فروشگاه­ها، از ایالات متحده گرفته، تا حتی عربستان سعودی یکسان به نظر می‌رسند؛ بوی یکسان و چینش یکدستی دارند؛ همۀ پاساژها و مراکز خرید فروشگاه‌های یکسان، چیدمان فروشگاه‌ها و حتی سالن ­های غذاخوری یکسانی دارند. بنابراین، اگر یک فروشگاه یا یک مرکزخرید معیارهای پیش­ بینی ­پذیری را برآورده نکند، احتمالاً چندان مورد استقبالِ «افراد مک­دونالدی» (Mcpeople) قرار نخواهد گرفت. همچنین به منظور کارآمدی، انتظار می‌رود فی­ المثل خواربارفروشی‌ها دارای دستگاه ثبت خریدوفروش خودسرویس، و بانک‌ها نیز دارای دستگاه‌های بانکی خودکار باشند. جنبۀ دیگری که «فرهنگ مک­دونالدی» بر آن تأکید می‌کند، «فرهنگ مصرف» است. عاملانی که در جامعۀ عقلانی­ شده به دام افتاده ­اند، توسط دستان نامرئی به خریدِ بیش از نیازشان، مصرفِ بیش از نیازشان و خرید بیش از توانشان سوق داده می­ شود. مردم در جامعۀ عقلانی­ شده همیشه به چیزی بهتر، جدیدتر و در نتیجه، کارآمدتر نیاز دارند.

چگونه است اگر مصرف ­کنندگان، مایکروویوِ لمسی و بی­صدا (که خود محصول مک­دونالدسازیِ زندگی به هر شکلی از آن است!) با دکمه­ های لمسیِ از-پیش-برنامه ­ریزی­ شده برای بیش از نُه ظرف را در اختیار نداشته باشند، آن ماکروویو را ناکارآمد تلقی می­ کنند؟ چگونه است که اگر مایکروویو سه­ ساله هنوز کار می­ کند و مشکلی ندارد، مصرف­ کنندگان «نیاز» به خرید جدیدترین مایکروویو برتر بازار را احساس می ­کنند؟ آیا این فرض که یکی از دلایل احساس این نیاز کارایی و کنترل است اشتباه است؟ علاوه بر این، شایان ذکر است که دسترس ­پذیریِ وجوه و دارایی ­های دسترس ­ناپذیر از طریق کارت­ های اعتباری همان چیزی است که «افراد مک­دونالدی» را وامی­ دارد تا بیش از حد توان خود هزینه کنند و به نیاز [واقعی] خود توجهی نکنند. «افراد مک ­دونالدی» هرگز از آنها نمی پرسند که آیا واقعاً به مایکروویو جدیدتر نیاز دارند یا فقط توهّم نیاز را احساس می ­کنند؟

1.2. مک­دونالدسازی و جهانی ­سازی

«افراد مک­دونالدی» تمایل زیادی به صادراتِ مک­دونالدسازی و تبدیل آن به یک پدیدۀ جهانی­ شده دارند. آنها ممکن است دلایلی چند برای جهانی­ شدنِ این پدیده داشته باشند؛ با این وجود آنها از تأثیراتی که این پدیده بر سایر فرهنگ­ها و سبک­ های زندگی می­ گذارد غافلند. اولاً، مک‌دونالدسازی به‌عنوان وسیله‌ای (تعبیری نادقیق اما مؤثر) برای «ارضای گرسنگی» بر شیوۀ خوردن و آشپزی ­کردنِ بسیاری از فرهنگ‌های جهان تأثیر گذاشته و آنها را تغییر داده است. در بسیاری از فرهنگ­ ها، آشپزی وسیله ­ای برای تعامل اجتماعی و معاشرت با اعضای خانواده و حتی یک فرآیند آموزشی است. فی­ المثل، از طریق آشپزیِ دورهمی، دختران از مادرشان درس­های زندگی می­ آموزند و با خوردن غذایی که مادر پخته است، بوی و طعم غذای خانۀ خود را حس می­ کنند. مردم خانه­ های خود را از طریق بو و طعم غذاهای خانگی متمایز می­ کنند.

ثانیاً، با نگاهی به تجربۀ خرید در بسیاری از فرهنگ­های «غیرمک­دونالدی»، می­ توان پی ­برد که خرید، تجربۀ معاشرت با همسایگان، دنبال دستور پخت­ های جدید گشتن، تبادل اخبار جامعه، و در نهایت حمایت از فروشگاه ­های محله است. علاوه بر این، حتی امروزه هم در بسیاری از جوامع و فرهنگ­ ها، اعتبار به صورت کارت اعتباری نیست. بلکه اعتماد و کلام افراد اعتبار آنهاست. علاوه بر این، کارآمدی (efficiency) نیز واقعاً نقش مهمی در خرید ایفا نمی‌کند، زیرا آنچه حائز اهمیت است تعامل شخصی با فرد بقالی است که مشتری را به آنچه واقعاً نیاز دارد، رهنمون می­ کند. همۀ این‌ موارد از این حکایت دارند که با جهانی‌سازیِ مک‌دونالدسازی، تمام جنبه‌های فرهنگ‌های واردات­ کننده تحت تأثیر قرار خواهند گرفت و احتمالاً تغییر خواهند کرد. پرسشی که نتیجتاً مطرح می ­شود این است که چرا «افراد مک­دونالدی» نیاز به صادرات و جهانی­ کردن این پدیده را احساس می­ کنند؟ آیا به این دلیل است که «افراد مک­دونالدی» قبلاً در شبکۀ جامعۀ عقلانی­ شده به دام افتاده ­اند تا جایی که دیگر نمی­ توانند با چیز دیگری مقابله کنند؟ به عبارت دیگر آیا آنها به دنبال کارایی، پیش­ بینی­ پذیری و کنترل در همه ­جا هستند؟ [شاید بتوان گفت بدین دلیل است که] در نتیجۀ جهانی شدنِ مک‌دونالدسازی، حتی هنگام سفرکردن به «خارج» از جامعۀ عقلانی­ شده، باز هم فرد «زادگاه» خود را تجربه خواهیم کرد! همچنین در عصر دهکدۀ جهانی (global village)، برخورد با افراد، با همان تعریف و انتظار کارآمدی، پیش ­بینی­ پذیری و کنترل، بسیار آسان­ تر و «کارآمدتر» خواهد بود.

1.3. مک­دونالدسازیِ آموزش و پرورش/ آموزشِ عالی

همچون سایر ابعاد و جوانب زندگی، آموزش ­وپرورش و آموزش عالی نیز نتوانسته ­اند از مک­دونالد سازی در امان باشند. اولاً، تأثیر مک‌دونالدسازی در آنچه در مدارس، و به معنای وسیع‌تر در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود کاملاً آشکار است. به عنوان مثال یکی از جدیدترین روش­های تدریس، رویکردهای ارتباطی یا تعاملی (communicative approaches) است که در آن، که معلم صرفاً حکم یک تسهیل­ کننده را دارد و دانش ­آموزان در مرکز یادگیری قرار دارند. در این روش، دانش ­آموزان به صورت گروهی می­ نشینند و بحث می­ کنند؛ آنها خود مسئول یادگیری خودشان هستند. این روش یک روش دانش ­آموز-محور تلقی می­ شود. اما در واقع این روش شبیه به تحویل­ گرفتن سفارش خود و سرویس دهی و تمیزکردن میز خود در مک­دونالد است. حال این سؤال مطرح است که آیا این روش واقعاً مؤثر است یا فقط کارآمدتر است؟ یکی دیگر از جنبه­ های مک­دونالدسازی که به دانش ­آموزان آموزش داده می ­شود و از دانش ­آموزان انتظار می ­رود که از آن پیروی کنند، نحوۀ نوشتن گزارش­ ها یا مقاله­ ها است. معلمان به دانش­ آموزان می­ گویند که انتظار می ­رود گزارش آنها یک عنوان، سه ایدۀ تأییدی و یک نتیجه داشته باشد و این تنها راه قابل­ قبول بودن نوشته­ های آنهاست. دلیل آن این است که همۀ خوانندگان پیش­ بینی می­ کنند که عنوان را در ابتدا و نتیجه­ گیری را در پایان نوشتار پیدا کنند. آیا این کار صرفاً سبک نگارش آکادمیک است، یا تأثیرِ پیش‌بینی‌پذیری است که یادآور مک‌دونالدسازی در نوشتن است؟

سومین نُمود مک­دونالدسازی در آموزش، در آزمون­های استانداردشده و ارتباط آنها با بودجۀ مدرسه است. دانش ­آموزان قرار است همه بر اساس یک برنامۀ درسی استاندارد درس بخوانند و در پایان باید پاسخگوی مطالبی باشند که خوانده­ اند، اما نه از طریق آزمون­های داخلی، بلکه از طریق آزمون­های خارجی که برای همۀ مدارس یکسان است. مدارس بر اساس عملکرد دانش ­آموزان، بودجه دریافت می­ کنند. این نُمود دیگری از مسئولیت ­پذیری و کنترل در مدرسۀ مک­دونالدشده است. پروسۀ مک­دونالدسازی مدت­هاست که در دانشگاه ­ها نیز شروع شده است. به عنوان مثال یکی از اهداف اصلی دانشگاه ­ها حفظ دانشجو است. دانشگاه­ ها اعداد و ارقام قاطعی تعیین می­ کنند و برای رسیدن به این تعداد دانشجو به شدت تلاش می ­کنند. یکی از راه­های حفظ دانشجویان، دادن نمرات بهتر به دانشجویان و کمک به آنها برای فارغ ­التحصیلی است. بالأخره دانشجویان مشتریانی هستند که به داشتن تجربۀ سرگرم­ کننده و مفرح در دانشگاه نیاز دارند. علاوه بر حفظ دانشجو، دانشگاه باید کارآمد هم باشد. یکی از رایج‌ترین راه‌های کسب کارآمدی و بازدهی این است که به تدریس ­یاران (teaching assistant) (که خودشان هم مشتری هستند!) این وظیفه را محول کنند که در اکثر دوره‌های کارشناسی تدریس کنند. بدیهی است که پرداخت هزینه به مشتری فعلی کارآمدتر [و مقرون به صرفه­ تر] از پرداخت هزینه به استادِ دارای مدرک دکتری است. از سوی دیگر، دانشگاه ­ها برای آموزش به دانشجویان، برای افزایش بهره­ وری تا حد امکان، رُس بسیاری از دانشجویان را در کلاس ها می­ کشند. سیصد دانشجو در یک سالن سخنرانی جمع می­ شوند تا «سخنرانی» اساتید را بشنوند. البته در برخی موارد چند تدریس ­یار (TA) نیز در سالن حضور دارند. با این حال، ایده این است که در ازای سیصد دانشجو به یک استاد دستمزد پرداخت شود، نه اینکه به ازای سیصد دانشجو به ده استاد حقوق داده شود.

همچنین با فراهم کردن شعبه ­های پردیس و حتی کلاس­های آموزش از راه دور، دانشگاه ­ها کارایی و بازدهی خود را افزایش می­ دهند. همان­طورکه برای رستوران­های فست فود، کارآمدتر و سودآورتر است که خدمات خود را از طریق کیوسک ­های سرراهیِ خودروگذر (drive-through windows) ارائه دهند، برای دانشگاه­ها نیز بسیار سودآورتر است که دانشجویان در همان مکانی که هستند آموزش ببینند. به همین ترتیب نیز دانشجویان می‌توانند با انجام تمرین‌های خود در کامپیوتر و بررسی پاسخ‌ها از طریق کامپیوتر، مطالعات خود را «سرویس­ دهی» کنند؛ همان طور که مشتریان مک‌دونالد، کارمندانِ بی­ اُجرتِ مک‌دونالد هستند که میزهای خود رزرو و سرویس ­دهی می­ کنند. امروزه ایدۀ خود-سرویس (self-serve) بیش از هر زمان دیگری در حال گسترش است. به عنوان مثال، روز به روز تعداد گزینه­ های وبسایت دانشگاه برای انتخاب دوره های تحصیل، دسترس­ پذیری جایگاه ­ها و پرداخت هزینۀ دوره ­ها افزایش می­ یابد. تعداد گزینه ­ها به گونه ­ای افزایش می­ یابد که ارتباط با افراد را از بین می ­برد. به این ترتیب ماشین جای نمایندگانِ خدکاتِ مشتریان را می­ گیرد و خود دانشجویان بدون دریافت هزینه، وظیفۀ خود را به عهده می­ گیرند. در نتیجه دانشگاه­ها بدین طریق سود بیشتری می ­برند.

در نهایت، همان­طور­که در بالا ذکر شد، تکنولوژی در حفظ دانشجو (حفظ مشتری)، کارایی و کنترل نقش دارد. با استفاده از تکنولوژی، دانشجویان فرآیند خودنظارت ­گری (self-regulation) را تجربه خواهند کرد. به عنوان مثال، بسیاری از کلاس­های زبان خارجی که باید پنج بار در هفته تشکیل شود، دانشجویان تنها یکی ­دو بار در کلاس با مربیان دیدار می­ کنند و در مابقی روزهای هفته، دانشجویان با خودنظارت ­گری به کمک تکنولوژی، تکالیف خود را بر روی کامپیوتر انجام می ­دهند و بلافاصله هم پیشرفت خود را ارزیابی می ­کنند. این فرآیند، تجلیِ یکی دیگر از عناصر مک­دونالدسازی در آموزش عالی، یعنی کنترل، است.

1.4. آموزش الکترونیک: تحقق نهایی مک-­دونالدسازی آموزش

کارول (2013) معتقد است که یادگیری الکترونیکی، مک­دونالدکردنِ یادگیری است. بدین ترتیب، دانشجویان امروزه نقش متفاوتی در سیستم آموزشی ایفا می‌کنند، یعنی دانشجویان کشفی نمی‌کنند، سؤالی نمی‌پرسند یا به دنبال دانشی نمی‌گردند، بلکه آنچه را به‌راحتی بسته‌بندی­ شده و در دسترس آنهاست مصرف می‌کنند. دغدغۀ کارول این است که آموزش الکترونیکی یک تجربه ­ای تنها و بریده از دیگران است. وی همچنین در مورد تأثیرات ناشناختۀ آموزش الکترونیکی بر یادگیری و خودِ مؤسسۀ آموزشی ابراز نگرانی می­ کند. او ابراز نگرانی می­ کند که مطالعات فعلی بر «درک فرآیند یادگیری» تمرکز نمی­ کنند، بلکه بیشتر بر تکنولوژیِ مورد استفاده متمرکز می ­شوند. (p.343)

drive thru
drive thru

تمام آنچه که در قالب دغدغۀ کارول توصیف می­ شود، در حقیقت نمودهای مک­دونالدی­ سازی آموزش است. با دسترسیِ هر چه بیشتر مردم به خودروها، مفهوم رستوران خودرو-گذر (drive thru) به یکی از ویژگی‌های رایج رستوران‌های فست­ فود تبدیل شد. تحویل سریع غذا به منازل یا محل انتخاب مصرف­ کنندگان نیز روز به روز متداول­ تر و مورد انتظارتر شد. این مورد به آموزش الکترونیکی شباهت دارد. دسترسی به اینترنت، کامپیوترهای خانگی و همۀ ابزارهای الکترونیکی به اقلام رایج خانگی تبدیل شده ­اند. بنابراین، ارائۀ «آموزش» در مکان­هایی غیر از «محل فروش»، یعنی مؤسسات آموزشی، معقول و منطقی خواهد بود. افراد مک­دونالدی، غذاهای خود را از طریق پنجرۀ یک کیوسکِ سرراهی دریافت می­ کنند و آن را یا در ماشین یا خانه می­ خورند. در حالی که غذا خوردن در گذشته نوعی معاشرت و تعامل اجتماعی بود، اما اینک تجربه ­ای در انزوا و بریده از جمع است. این دقیقاً همان چیزی است که برای یادگیری از طریق آموزش الکترونیکی نیز اتفاق افتاده است. انتظار می ­رود که یادگیرندۀ الکترونیکی مطالبات خاصی داشته باشد که در تکنولوژی یا ابزارِ آموزش الکترونیکی در دسترس آن باشد. به علاوه آنها باید نظم و انتظام خاصی داشته باشند. همیشه نیاز به نسخۀ جدیدترِ یک برنامه یا ابزار وجود دارد. البته دست­ های نامرئی در تکنولوژیِ الکترونیک چندان نامرئی نیستند. پس از مدتی نسخۀ قدیمی با نسخۀ جدید سازگار نخواهد بود. بنابراین، افراد مک­دونالدی یا اینک افراد مک­دونالدیِ الکترونیکی (E-McPeople) چاره ­ای جز خرید نسخۀ جدید الکترونیکی ندارند. به همین ترتیب، افراد مک­دونالدی وعده­ های غذاییِ از-پیش-بسته­ بندی­ شدۀ خود را از مک­دونالدها می­ خرند، بسته­ های آموزش الکترونیکی خود را نیز بدون هیچ گزینه ­ای برای انتخاب، دریافت می­ کنند. برخی افراد مک­دونالدی، ترشیجات را دور می­ ریزند؛ به همین طریق، برخی یادگیرندگان/ کاربرانِ الکترونیکی نیز از مودل (Moodle) فقط برای آپلود مطالب سخنرانی استفاده می­ کنند و دیگری کاری با سایر دستورات ندارند.

5. نتیجه­ گیری

همانطور که تأثیرات جهانی­ شدنِ مک­دونالدسازی بر سایر فرهنگ ­ها مشخص نیست، تأثیرات آموزش الکترونیکی بر یادگیری، مؤسسات آموزشی، یادگیرندگان و مربیان نیز مشخص نیست. مسئله این است که مسائل ناشناختۀ مک­دونالدسازیِ سایر ابعاد زندگی همان مسائل ناشناختۀ مک­دونالدسازی در آموزش است. بنابراین، بر مربیان و پژوهشگران فرض است که قبل از فراگیرشدن و غیرقابل­ کنترل شدنِ تأثیرات مک­دونالدسازیِ آموزش، این تأثیرات را در مطالعه گیرند و به دقت مورد بررسی قرار دهند.

-----------------------------------------------------------------------

این مقاله ترجمه ای است از:

McDonaldization, Society, and Education, Hedieh Najafi, Al-Khawarizmi International College Al Ain, United Arab Emirates, International Journal of Humanities and Social Science, Vol. 5, No. 9(1); September 2015

References

Carroll,N.(2013).E-learning- the Mcdonaldization of education, European Journal of Higher Education, 3:4, 342- 356, DOI; 10.1080/21568235.2013.833405.

Hudgins, C. & Richards, M.G. (2000). Individual, family and community: and interdisciplinary approach to the study of contemporary life. San Antonio College.

Margolis, E. (2004). McDonaldization of education: a book review The journal of higher education 75.3, 368-370. Ritzer,G. (1996).The McDonaldization of society. Thousand Oaks, CA: Pine Forge Press.

Szeman, I. (2001). Globalization in John Hawley ed., Encyclopedia of Postcolonial Studies. Westport, CT: Greenwood Press. 209-217.

Visconti, V. (1998). The McDonaldization thesis: exploration and extensions. London: Sage Publications. (1998) 212.

آموزشمک دونالدسازی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید