ویرگول
ورودثبت نام
درساسودی
درساسودی
خواندن ۱ دقیقه·۱۲ روز پیش

او دیگر نیست

اخیرا آدم عزیزی رو از دست دادم،آدمی که خاطرات خوب کودکیمو ساخته بود.برای اولین بار غم سوگ رو به طرز شدیدی تجربه کردم و یکهو به خودم اومدم و دیدم که، او دیگر نیست.

نه تنها خودش نبود،کتابهاش،دفترچه یادداشت های کوچیکش،عینکش،کلاهش و...هم دیگه نبودند و من همچنان درحال تلاش برای گذروندن این نبودن ها.

چندروز پیش ها چندتا گل روی کاغذ گذاشتیم و روی اونها رنگ اسپری کردیم و بعد از کندن گل ها اثر جالبی خلق شد.

بیشتر که به این کار نگاه کردم من رو یاد نبودن انداخت،نبودنی از جنس نبود یک آدم،یک نقش،یک شخصیت در زندگی.نبود چیزی که یک روز بود ولی حالا نیست و وقتی وارد جایی میشی که باید باشه یا وقتی سر برمیگردونی و منتظری که اون گوشه نشسته باشه و نیست،دقیقا مثل هاله های سفید تو دل صفحه سیاه میمونه و خالیه.

اگه توهم برمیگردی و نیست،به این فکر کن که این هاله های سفید همیشه تو یادت میمونن و سیاهیارو روشن میکنن.

پله به پلهدیجیتال مارکتینگ پله به پلهسوگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید