دلتنگ که میشوی باید چکار کنی؟
من دلم که تنگ میشود برایت، تنها کاری که از دستم بر می آید و میتوانم انجام بدهم تا کمی آرام شوم این است که از تو برای خودم بنویسم . یا اینکه رویاهایمان را مرور کنم . وشاید کمی هم اشک بریزم.
گاهی مینویسم. زیبایی هایت را به یاد می آورم و مینویسمشان
به رویاهایم با تو فکر میکنم ، به لمسِ صورت زیبایت ، به چشم هایت ، به هرچیزی که به ما مربوط میشود فکر میکنم.
میدانی دلتنگ بودن خوب نیست ولی نمیشود، همیشه یک جایی این دلتنگی خودش را نشان میدهد.انگار باید همیشه دلتنگ یک نفر در زندگی ات باشی اگر اینطور نباشد که نمیشود زندگی حالا یا ، دلتنگِ پدر ، مادر،خواهر،برادر،دوست ، رفیق ، عشق .....
و حتی دلتنگ کارهایی که در گذشته انجام میدادی .
یک جورایی انگار لازم است که دلتنگ باشی .
من شاید روز های زیادی را دلتنگ باشم و خب این بنظر طبیعی است. اما گاهی از دلتنگی زیاد پریشان و عصبی میشوی دلت بهانه گیر میشود. با کوچک ترین چیز ها ناراحت میشوی و دلت میخواهد زمین و زمان را به هم گره بزنی ، نمیخواهی هم قبول کنی که دلتنگ هستی ، به گذشته که نگاه میکنی میبینی بیشترش را دلتنگ بودی .
دلتنگی طبیعی است اما دلتنگ نشدن طبیعی نیست.
رها رادمهر _